فرهنگی‌هنری 22:24 - 01 اردیبهشت 1397
هشام مطر نویسنده‌ای است که در آمریکا به دنیا آمده، تباری لیبایی دارد و اهل بریتانیاست. همین چندفرهنگی بودن هم باعث شده رمان‌ها و نوشته‌هایش همواره با تحسین و استقبال منتقدان و مردم همراه شود.

به گزارش همشهری آنلاین، مطر 48 ساله با نخستین رمان خود «در کشور مردان» نامزد دریافت جایزه من بوکر 2006 شد، «آناتومی یک ناپدید شدن» را سال 2011 روانه بازار کرد و سال گذشته میلادی با «بازگشت» جایزه پولیتزر را در رشته خودزندگینامه و زندگینامه به دست آورد. او که برای برخی از مهم‌ترین رسانه‌های دنیا از جمله گاردین، نیویورک‌تایمز، تایمز و الشرق الاوسط می‌نویسد، در گفتگو با گاردین از مهم‌ترین کتاب‌های زندگی‌اش گفته است.

کتابی که این روزها می‌خوانم: تازگی‌ها به یک نویسنده مراکشی برخورده‌ام به نام عبدالفتاح کیلیطو و دارم «تو نباید به زبان من سخن بگویی» او را می‌خوانم. نویسنده‌ای است شگفت‌انگیز، باهوش و شوخ‌طبع.

کتابی که زندگی‌ام را دگرگون کرد: نسخه اصلی «هزار و یکشب» را زمانی برای من خواندند که خیلی کوچک بودم و چیزی از محتوای آن دستگیرم نشد اما چنان در ناخودآگاه من رخنه کرد که شاید تردید و اعتمادم را همزمان برانگیخت. از آن پس من روح «هزار و یکشب» را در «دن کیشوت»، «تریسترام شندی» و آثار رابرت لویی استیونسن، جوزف کنراد، خورخه لوییس بورخس و دیگران یافتم.

کتابی که کاش من نویسنده‌اش بودم: با تحسینی آزمندانه «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» را مطالعه کردم؛ کتابی که دریافت من را نسبت به دنیا گسترده‌تر کرد و چنان به این مهم دست یافت که مرا از خودم بیرون نیاورد، بلکه بیشتر در خودم فروبرد. یکی از انبوه‌ هدیه‌های مارسل پروست این است که باعث می‌شود تو حساس‌تر، بهتر و دارای حساسیت‌های بیش از تصورت شوی. هیچ رمانی برای من به اندازه «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» چنین پر از ایده و سرشار از لذت و سرخوشی نبوده است.

کتابی که قدر آن دانسته نشده است: ادبیات بین‌الملل به شدت بی‌ارزش نگه داشته شده و طبعا کنار به ادبیات انگلیسی بیش از اندازه اهمیت داده شده است. حدود یک و نیم درصد از کتاب‌های منتشرشده در بریتانیا و حدود سه درصد کتاب‌های منتشرده در آمریکا آثار ترجمه هستند و طبیعی است که فروش آنها هم چندان جدی نباشد. همین‌هاست که به فقر فرهنگی و پروارتر شدن خودبرتربینی می‌انجامد. به بیان ساده‌تر، چنین فرآیندی خطرناک و حوصله‌سربر است.

کتابی که بیشترین تاثیر را بر شیوه نگارش من گذاشت: احتمالا «خورشید همچنان می‌دمد» ارنست همینگوی. چون من را به این صرافت انداخت که کاری اساسی در زندگی‌ام بکنم.

کتابی که ذهن مرا دگرگون کرد: نامه‌های میان گوستاو فلوبر و ایوان تورگنیف همراه با روزنوشت‌های پیانیست روسی، سویاتسلاف ریختر به من آموخت معنی زیستن بر اساس ذهنیت یک نفر چه می‌تواند باشد.

آخرین کتابی که با آن خندیدم: «جایزه‌های من: یک محاسبه» توماس برنهارت. این نویسنده اتریشی را تحسین می‌کنم که می‌تواند به یک اندازه مرا خشمگین، شگفتزده و سرگرم کند.

کتابی که نتوانستم تمامش کنم: خیلی کتاب‌ها. من حریص و به شدت بی‌تابم. فقط سبک، ایده و لذت می‌خواهم. مشتاق خواندن شعر و فلسفه‌ام. کتابی می‌خواهم که از میانه آتش برایم هدیه بیاورد. این یعنی به شدت سخت‌خوانم و بیشتر خواندن‌هایم در واقع بازخوانی است. پس حساب و کتاب تا اینجا می‌شود فقط اشک و صبر.

کتابی که بیشتر آن را هدیه می‌دهم: گزیده اشعار بورخس. ضمن اینکه طالب یافتن نسخه‌های نایاب از کتاب‌های محبوب قدیمی هم هستم؛ صرفا به این امید که کسی پیدا شود و با دقت آنها را بخواند و همان حس من را تجربه کند. گاهی اتفاق می‌افتد.

کتابی که دوست دارم با آن به یاد آورده شوم: چیزی در این پرسش هست که آزارم می‌دهد. بسان آن است که در میانه یک رویای شبانه، کسی صدایت کند!


9753201
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است