گوناگون 19:30 - 21 مرداد 1394

اعترافات خواندنی مهراب قاسم‌خانی در شبکه های اجتماعی! +عکس

به گزارش سرویس کشکول جام نیوز، مهراب قاسم‌خانی در صفحات مجازی حسابی فعال است و فعالیتش هم به مذاق مخاطبانش همیشه خوش می‌آید. خودش می‌گوید تعارفی با کسی ندارد و دلش می‌خواهد واقعیاتی که مایل به بیانش است با مخاطبانش به اشتراک بگذارد. صفحه‌اش در اینستاگرام خیلی طرفدار دارد و دنبال‌کنندگانش ادبیات صمیمانه و بدون تعارف او برای‌شان جذاب است و به اصطلاح لایک را می‌کوبند پای پست‌های او و معمولا کامنت‌های او هم خواندنی است.

 

او مدتی پیش با انتشار پستی درباره مهران مدیری به بیان خاطرات خودش با او پرداخت و نامش را گذاشت«اعترافات». عنوان جذابی که برای ما جالب بود و دوست داشتیم درباره‌اش با او گپ بزنیم.

 

 

من در اینستاگرام خط قرمزی را رد نکردم

مهراب قاسم‌خانی: خیلی سال است که با مهران کار کردم و وقتی سریال «درحاشیه» را دیدم ناخودآگاه یاد آن حال و هوا افتادم و خیلی خوشحال شدم که بچه‌ها همه دور هم جمع شدند. برای همین شروع کردم به نوشتن آن مطلب که به شوخی هم اولش عنوان «اعتراف» را گذاشتم.

 

خودم حس نمی‌کنم در اینستاگرام دارم با شجاعت عمل می‌کنم یا حرف‌هایی را می‌زنم که بقیه نمی‌توانند بزنند. همه می‌توانند مثل من صریح باشند چون من که خط قرمزی را رد نکردم که بخواهد ترسناک باشد. معمولا موارد سیاسی خط قرمز است که من اصلا به سیاست علاقه‌ای ندارم و اگر هم به موردی انتقاد داشته باشم، نمی‌توانم و می‌ترسم واردش شوم! (می‌خندد) بنابراین مسائل همه حرف‌هایی است که خیلی عادی به ذهنم می‌رسد و خب دور هم هستیم و خوش می‌گذرد که بیانش کنم.

 

دست به بلاکم خوبه

مهراب قاسم‌خانی:بدی  اینستاگرام این است که انگار آدم‌ها بی‌دلیل دل‌شان می‌خواهد در کامنت‌ها از هم انتقام بگیرند یا هنرمندان را متهم کنند، برای همین من دست به بلاکم خوبه، چون به نظرم دیگر بعضی از نظرات ابلهانه و بیش از اندازه عجیب است و کاری به جز بلاک کردن برایم باقی نمی‌ماند.  اینستاگرام مدتی است که پرطرفدار شده و من که خودم از همان اوایل و چندسال پیش در آن عضو بودم هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینقدر رسانه قوی بشود، اما خب حالا که شده بدم نمی‌آید موضوعاتی که به ذهنم می‌رسد را به اشتراک بگذارم.

 

مهران برای «شوخی کردم» از من دعوت کرد اما. . .

مهراب قاسم‌خانی:از برخی شنیدم که می‌گویند اگر من گاهی درباره مهران اظهارنظر می‌کنم شاید به خاطر این باشد که دلم می‌خواهد دوباره با او کار کنم، این موضوع را قاطعانه رد می‌کنم برای اینکه من و مهران نیاز به این کارها نداریم. ما باهم ارتباط داریم؛ ارتباط نه خیلی نزدیک و نه خیلی دور. اتفاقا همین چندروز پیش بود که امیر ژوله را دیدم و راجع به کار با هم گپ زدیم. ضمن اینکه من برنامه‌ام تا دو سال دیگر تقریبا پر است و نمی‌توانم کار دیگری قبول کنم. این جور هم نیست که دیگر پیش نیاید با هم کار کنیم یا نیاز به واسطه یا نوشتن مطلب در اینستاگرام باشد؛ اتفاقا سر «شوخی کردم» مهران به من گفت اگر وقتت آزاد است بیا با ما کار کن که حتی گپ هم زدیم و درنهایت من به لحاظ زمان‌بندی نتوانستم با او همکاری کنم.

 

 

دلتنگتم  سیامک

مهراب قاسم‌خانی:من کل این تیم «درحاشیه» را دوست دارم و اغلب آنها از دوستانم هستند. دلم خیلی برای سیامک  انصاری تنگ شده بود و چند وقتی بود که از هم بی‌خبر بودیم و پخش این کار باعث شد جویای احوال هم شویم. درکل خوشحالم که مهران و بچه‌ها به تلویزیون برگشتند چون خودم اصلا اعتقادی به شبکه نمایش خانگی ندارم و به نظرم مخاطبش را اصلا نمی‌شود با تلویزیون مقایسه کرد.

 

نمی‌توانم درباره کیفیت سریال «درحاشیه» نظر بدهم به خاطر اینکه اساسا آدمی نیستم که بخواهم درباره کارهای دوستانم در فضای رسانه‌ای نظر بدهم و نقد یا تمجیدی بکنم. ترجیح می‌دهم خودشان را که دیدم به خودشان یواشکی حرف‌هایم را بزنم یا اگر نقدی داشتم بی‌رحمانه هم که باشد آن را مطرح کنم. سریال را کامل ندیدم اما چند قسمتی از آن را تماشا کردم و واقعا خوشحالم که مدیری دوباره به مدیوم خودش یعنی تلویزیون برگشته. در طول این سال‌ها جایش در تلویزیون خیلی خالی بود.

 

برره اینجوری ساخته شد

مهراب قاسم‌خانی:«فکر کنم اوایل سال 84 بود که مهران مدیری، محسن چگینی و برادران گلیان پیشنهاد دادن که یک سریال جدید شروع کنیم. پیمان هم طبق معمول به خاطر حساسیت و اهمیت کار موفق شد برامون دو ماه وقت بگیره که بتونیم در زمان کافی، با دقت و وسواس سریال جدیدی را طراحی کنیم. این شد که ما رفتیم خونه و دو ماه تمام خوردیم و خوابیدیم و هیچ کاری نکردیم، روز قرارمون برای تحویل طرح، پیمان اومد دنبالم و توی مسیر دفتر گلیان تازه شروع کردیم به پیدا کردن یه طرح و کلی با هم هماهنگ کردیم که اونجا بهشون چیا بگیم و سر جلسه هم با وقاحت تمام نشستیم جلوی مهران، محسن و گلیان‌ها و قصه‌ای رو که توی ماشین با هم هماهنگ کرده بودیم با آب و تاب واسشون تعریف کردیم.

 

وسطش هم بداهه بهش شاخ و برگ می‌دادیم.  منم برای اینکه همه چیز طبیعی‌تر باشه یه صفحه کاغذ بی‌ربط توی دستم بود و وانمود می‌کردم از روی نوشته دارم می‌خونم. خلاصه که طرح مورد استقبال قرار گرفت و همه کلی خوششون اومد. همه‌چی به خوبی داشت پیش می‌رفت تااینکه یهو پیمان گفت ما به یه طرح دیگه هم فکر کردیم که اونم شاید بد نباشه و شروع کرد به اینکه ما فکر کردیم می‌تونیم یه برگشت داشته باشیم به نسل قبلی شخصیت‌های پاورچین و بریم توی برره و با زندگی و فرهنگشون از نزدیک آشنا بشیم.

 

این وسط من گیح شده بودم که این چرا یهو داره چرت‌وپرت می‌گه و قرارمون اصلا این نبود. ولی خب نمی‌شد کم آورد. این شد که دوتایی یه ربع هرچی به فکرمون رسیدرو همونجا از خودمون در آوردیم، گفتیم. نتیجه‌اش این شد که بچه‌ها خیلی طرح‌رو پسندیدن و قرار شد، همون‌رو کار کنیم. از دفتر که بیرون اومدم به پیمان گفتم اینو یهو از کجا در آوردی؟ گفت یه جا که تو داشتی حرف می‌زدی چشمم افتاد به یه مجله که روی میز بود و روش راجع به فیلم جنگ ستارگان نوشته شده بود و یهو به ذهنم رسید بد نیست ما هم یه همچین کاری بکنیم (توی جنگ ستارگان بعد از اکران فیلم‌های اولش در فیلم‌های بعدی به داستان زندگی نسل قبلی شخصیت‌های اصلی پرداخته شده) خلاصه اینجوری شد که سریال شب‌های برره شکل گرفت. البته چند هفته طول کشید که موفق شدیم یه کمی اون پرت‌وپلاهایی که تو جلسه گفتیم رو به هم ربط بدیم، عوضش کلی بهمون خوش گذشت اون سال!»

 

نیک صالحی

207

 


6897794
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است