وحدت چیست؟ منظور ادراك و تجربه مجموعهاي از عناصر متعدد و متنوع به صورت يك كل واحد است. برای اینکه یک چیزی را یاد بگیرید باید وحدتی از آن در ذهن تان ایجاد شود.

• وحدت به معناي وجود رابطهاي خاص )نظم(، هماهنگي و مشروط بودن متقابل اجزاء به يكديگر ميباشد.
• همانطور كه مسلم است، وحدت را نميتوان بدون كثرت تصور و كثرت را نيز نميتوان بدون هدفي غائي براي رسيدن به وحدت تصور كرد. اين دو مقوله چنان در هم عجين شدهاند كه وجود يكي وابسته به حضور ديگري است.
• هر چند يك كل ميتواند تنها شامل يك جزء باشد، ولي آن را موجودي واحد و نه “وحدت يافته“ مينامند. شرط وجودي وحدت، وجود بيش از يك جزء يا عنصر است كه آن را كثرت نامند.
• تعداد، نوع و رابطه حاكم بين اجزاء و عناصر تأثيري مهم بر ايجاد وحدت در يك كليت دارند.
• هرچند شمار اجزاء جنبهاي كمي دارد، ولي تغييرات كمي نيز، تغييرات كيفي را بهمراه خواهد آورد. ) كيفيت/  كميت(
• گوناگوني نوع اجزاء كه اصطلاحاً تنوع ناميده ميشود مسألهايست كيفي. از آنجا كه هر عنصر داراي شخصيت، قوه محركه و گرايشهاي خاص خود ميباشد، نظم حاكم بر اجزاء، از اهميتي خاص برخوردار ميشود.
• منظور نظمي است كه خاصيتهاي نوع و كيفيت حاصل از تعداد اجزاء را در نظر داشته، بتواند با ايجاد رابطهاي مشخص، عناصر را به يك كل تبديل نمايد) هماهنگي( لذا حس وحدت در يك پديده مترادف با نفي شخصيت هر جزء نبوده و يا در جهت تنزل كميت اجزاء نيز نميباشد.
• در راه نيل به وحدت، جوامع مختلف با مشكلاتي مواجه هستند. تأثير تجزيهگرايانه اتومبيل و جريان مداوم، مصالح جديد و مدپرستي از دلائل بارز اين مسأله هستند. به نظر ميرسد كه در بطن طراحي معاصر يك حركت تند و شديد ضدشهري نهفته است

هویت

• مردم به واحدهاي فضائي هويتدار نياز دارند تا به آنها تعلق داشته باشند. Alexander, 1977: 81))
• منظور از هويت، خاصيتي است كه توسط قياس يك پديده با تصويري از گونههاي مشابه آن كه در ذهن نقش بسته است پديد ميآيد.
• روانشناسان به اين فعاليت ذهني، اينهماني يا تشخيص هويت ميگويند. به زبان ساده يعني اينكه آيا اين  پديده همان است كه من در ذهن خود دارم يا خير.
• هر فرد يا حتي هر جمع تصور و انتظاراتي از هر چيز دارد. به عنوان مثال زماني كه لغت ميدان را ميخواند يا ميشنود، فوراً توقع امكان تجمع، مكث، دلبازي و سرزندگي از آن ميرود در صورتي كه باخواندن يا شنيدن كلمه خيابان، تداوم، تنوع، حركت و… به ذهن خطور ميكند.
• حال اگر در قياس يك پديده و يا يك فضا نتوانيم وضع موجود را تاحدي زياد با انتظارات و تصاوير ذهني خود از آن مكان تطبيق دهيم، يا آن پديده را به رسميت نشناخته و يا از بحران هويت آن سخن ميرانيم.

هماهنگی

• مناسبترين تعريفي كه ميتوان براي هماهنگي پيدا كرد جمله زير است: همكاري و همراهي هدفمند گروهي از عناصر جهت نيل به ايجاد يك هدف مثل یادگیری زبان آلمانی.
• اين اصطلاح كه از موسيقي به عاريت گرفته شده است، حاوي نكات مهمي است كه با استفاده از رويدادي موسيقائي به بهترين وجه ميتوان آنها را توضيح داد.
• اركستري را به نظر آوريد كه از سازهاي گوناگون، با توانائيها و محدوديتهاي ماهوي متفاوتي تشكيل شده است. اين سازها براي اجراي آهنگي خاص در زماني و مكاني مشخص به همكاري ميپردازند. هر نوازنده براساس سناريوي تدوين شده )نتها( ميبايستي زماني خاص ساز خود را به صدا درآورده و لحظهاي مشخص ديگر خاموش بماند. لحظاتي با برخي سازها همصدا شده، در زماني ديگر تكنوازي ميكند. حاصل كار كليتي است خوشايند به نامآهنگ يا سمفوني.