خدایا! به عکس پدرم نگاه کن

در بین عکسهای آلبوم خانوادگی دنبال بهترین و قدیمیترین عکس پدر گشتهاند و عکسی که بیشتر از آن خاطره دارند و دوستترش میدارند به جای عکس خود گذاشتهاند؛ یعنی من این هستم، من پدرم هستم؛ یعنی پدرم کسی است که میشود به او افتخار کرد، میشود اسمش را همه جا بلند جار زد، میشود عکسش را بالا برد؛ یعنی میتوانم عکس پدرم را به جای عکس خودم بگذارم و پشت سرش پنهان شوم! درست مثل کودکیها که از سر وکول پدرم بالا میرفتم و موقع قایم باشک پشت سرش قایم میشدم تا همبازیهای کودکیام نتوانند مرا پیدا کنند! راستی خوب است آدم پدری داشته باشد که بتواند عکسش را سر دست بگیرد و به فرزندیاش افتخار کند، خوب است آدم پدری داشته باشد که بتواند اسم عزیزش را همه جا فریاد بزند و با آب و تاب از خاطرات شیرین و دلنشینش با همه بگوید!
پیامبر اکرم فرمودند: من و علی پدران امت هستیم و با این سخن بهترین و خوشترین خبر را به فرزندان علی دادند. پیامبر به همه آنها گفتند شما پدری دارید که قدرتش از همه بیشتر است و دانش و علمش از همه فراتر، شما پدری دارید که میان فرشتگان آسمانها معروفتر است تا مردم زمین، پدرتان مرد مردهاست! پهلوان پهلوانهاست! آقای آقاهاست! چه قدر لذت دارد که بزرگترین مخلوق خدا اینقدر از پدر آدم تعریف کند، چقدر زیباست که پدر آدم اینقدر خوب و مشهور و محبوب باشد!
در میان مهمانان همایش «باران غدیر» که اختصاص به غیرشیعیان ارادتمند و محب امامعلیعلیهالسلام داشت و چندسالی در حوزه هنری برگزار میشد چند نفر هم مهمان هندو مذهب داشتیم. یکی از ایشان که پیرمردی بسیار بزرگوار و فرزانه و عاشق اهلبیت به نام پروفسور دهرمندرنات بود، میگفت: ما در دوران بازیهای کودکی وقتی میخواستیم از یک قهرمان بزرگ نام ببریم و بهاصطلاح پیش همبازیهایمان ژست بگیریم از امام علی نام میبردیم! پیرمرد با بغض و احساس فروخوردهای مینالید که چرا صدای علی را به گوش همه نمیرسانید؟ پیرمرد هندو میگریست و میگریاند که باید چراغ روشن کلام علی را به همه خانهها رساند و مثل سیمکشی برق در دسترس همه قرار داد. بعدها در خاطرات مرحوم آقاشیخ عباسعلی اسلامی از هندوستان خواندم که بعضی کارگران هندی موقع برداشتن بارهای سنگین یاعلی میگفتهاند!
موسیقی قوالی در هند و پاکستان نیز بر پایه همین عشق و ارادت به امامعلیعلیهالسلام شکل گرفته است. خدا بیامرزد مرحوم نصرتفاتح علیخان، چهره درخشان قوالی را که هرگز شیرینی الحان و نغمههای شورانگیز و عاشقانه و حماسیاش را از یاد نمیبرم که فریاد میزد: علی، امام من است و منم غلام علی، هزار جان گرامی فدای نام علی! و همین نغمه را شاعر جوان هندو مذهب دکتر بلرام شکلا در همایش باران غدیر و بعدا محضر رهبر انقلاب تکرار کرد که علی امام من است و منم غلامعلی! خدایا این پیشوایی که اینگونه نامش تمام هستی را پر کرده و پیر و جوان، مسیحی و هندو، عرب و عجم را واله و شیدا ساخته، پدر ماست.
اینکه ابنبطوطه در سفرنامهاش مینویسد در کلیسایی تمثال او را با قدیسان مسیحی دیدهام.اینکه نامش چهارگوشه جهان را پرکرده همان آقایی است که حلقه نوکریاش را به گوش ما انداختهای و مهر محبتش را بر دل ما زدهای! الحمدللهالذی جعلنا من المتمسکین بولایهًْ مولانا امیرالمؤمنین والأئمه من ولده... خدایا شکرت که چنین پدری داریم!
حالا از وقتی سیزدهم رجب را روز ولادت چنین پدری یافتهام چقدر عدد 13 را دوست دارم! از وقتی فهمیدهام در این روز صاحب چنین پدری شدهام چقدر به این عدد 13علاقه پیدا کردهام! من پدری دارم که میتوانم عکسش را بالای سرم بگذارم و زیر اسمش بایستم و با همه یتیمان جهان احساس برادری کنم. من پدری دارم که میتوانم شیطنتها و خرابکاریهایم را پیش نگاه عتابآلود مهربانش بیاورم و قول بدهم که دیگر تکرار نمیکنم و آن وقت اخم پدرانهاش به لبخندی مهرآمیز تبدیل میشود. خودم را در آغوش گرمش بیندازم و زیر سایه دستان نرمش بیاسایم. خدایا به سن و سال و شناسنامهام نگاه نکن، من امروز کودکتر از همیشهام. خدایا، به قیافه و ظاهرم نگاه نکن، من امروز شکستهتر و خستهتر از همیشهام.
حالا که به اندازه خطهای شناسنامهام چین و چروک به چهره دارم، حالا که به اندازه خاطرات شیرین پدر، تجربههای ناکام و رؤیاهای شکستخورده و آرزوهای بر باد رفته دارم، حالا آمدهام از شانههای ستبر تحمل پدرم بالا بروم، حالا آمدهام از دست جستوجوی شیطان پشت قامت نستوه پدرم پنهان شوم، حالا آمدهام از خستگیها و ناکامیهای زندگی به آغوش گرم و گشاده پدرم پناه ببرم.
کجاست آن نگاه گرم و مهربان، کجاست آن نگاه مهربان، کجاست آن آغوش گشاده، من امروز بیش از هر زمان دیگر به پدر نیاز دارم؛ پدری که بتوان به او افتخار کرد، پدری که بشود با صدای بلند اسمش را فریاد زد، پدری که ایستادن زیر قامت بلند حضورش ممکن باشد. خدایا من امروز عکس پروفایل قلبم را تغییر دادهام ! تا پیش از ماه رجب قلبم را، دلم را، خواستهها و خیالاتم را «خود»خواهی گرفته بود و عکس شناسایی دلم عکس خودم بود! ولی حالا در اینماه کهماه گذشتن از خود وماه پیوستن به توست عکس پروفایل قلبم را عوض کردهام!
خدایا، عکس کسی را به جای عکس خودم گذاشتهام که فرشتگان تو خوب میشناسند! خدایا میشود وقتی دستهای خالیام را بالا میآورم و نگاه خستهام را به لطف تو میدوزم به جای دیدن کارنامهام به آن عکس نگاه کنی که برای پروفایل قلبم انتخاب کردهام؟ خدایا من خود را به جای خودم به نام پدر معرفی کردهام، آیا میشود تو نیز من را به جای خودم به نام پدرم بشناسی؟ خدایا در اینماه رجب، در آغازماه شعبان و در آستانهماه رمضان من دیگر خودم نیستم، من فرزند علی هستم!
- مدرس حوزه و دانشگاه ، فعال فرهنگی
7837030