تداوم تاریخی تسلط مردان برخانواده و جامعه و جهان بزرگترین دم خروسی است که زرلکی به همهی فمنیستهای ایران و شاید جهان نشان داده تا واقعیت واضح جنس اول و دوم را توضیح دهد و البته ناگفته پیداست که کاری صعب و سخت پیش رو داشته زیرا توضیح امر واضح از سخت ترین کارهای بشر به شمار می آید. او منتقد آن است که زنان علاوه بر زنانگی در صدد مردانگی برآیند به عبارت دیگر او نقشهای زن و مرد در خانواده و جامعه را مختص جنسیت هریک می داند و آرمان و هدف شدن نقشهای مرد برای زن را غلط و غیراصیل می انگارد. این در حالی است که زن ایرانی در گذار از سنت به مدرنیته دقیقاً تلاش داشته تا در جهت عکس تفکر زرلکی گام بردارد. یعنی زنان فارغ از اقتضائات جنسیتی خویش در صدد همسانی و تشابه با مردان برآمده اند.
این روند رفته رفته منجر به سوژه شدن زن ایرانی شده و البته این سوژگی هم خود به یکی از نقاط عطف تاریخ تجدد ایرانی تبدیل شده است به گونه ای که زن سالهاست در ایران رو به مدرنیته مورد بحث است وروزنامه نگاران ، شاعران، مورخان، نمایشنامه نویسان و ... به زنان می پردازند.
تاریخ مشروطه سرآغاز پرقدرت این بحث بوده است بویژه آنجا که زنی به نام ژانت آفاری به نحوی نسبتاً بسیط به موضوع زنان و نقش آنان در مشروطه پرداخته است اما این بحث بسیط و نسبتاً پرقدرت از نقص مهمی به نام فقدان نظریه رنج می برد به گونه ای که باعث شده روشنفکران و ... در دام شعارزدگی و ایدئولوژی بیافتند. این شعار زدگی و ایدئولوژی زدگی چنان که افتد و دانی منجر به جلو افتادن عقل عملی بر نظریه و ناتمام ماندن و ابتر شدگی تجدد گردیده که البته صرفاً مختص ایران نبوده و نیست.
اما در ایران همانند کتاب آفاری قضیه از آن رو حادترشده که مسیر تجددش علیرغم آنکه لااقل 200 سال عمر دارد همچنان فاقد نظریه تجدد باقی مانده و البته این مسئله تعجبی هم بر نیانگیخته چراکه اصولاً فقدان نظریه و مفهوم در ایران چندان جزو عجایب محسوب نمی شودکمااینکه دولت 3 هزار ساله اش نیز هنوز فاقد نظریه است.
علی ایحال زن در ایران رو به مدرنیته سوژه شده بنابراین واجد نوعی مدرن شدگی دیده می شود که طبعاً موجب آگاهی ، اراده گرایی و تغییر در شیوه عملش گردیده به گونه ای که زن معاصر ایرانی با کنش خود در مقابل جریاناتی که علیه اوست اقدام می کند و در صدد است برای رسیدن به سهمش از قدرت کنشگری کند حتی اگر این کنش خودسوزی و خودکشی باشد. این شیوه کنشگری، سوژگی زن ایرانی نسبت به زن غربی را متفاوت کرده که شاید دلیل اساسی آن همان فقدان نظریه چگونگی سوژگی در ایران باشد. به عبارت دیگر زن بدون آنکه بسترها برای ایفای وظایف و مسئولیتهایش مهیا باشد در اجتماع رها شده و آنگونه که اقتضای مدرنیته است قدرت انتخاب گری یافته است. اما شاید ایراد کار او همان باشد که شهلای زرلکی می گوید و آن فارغ شدن از جنسیت و آرمان شدن مردانگی برای اوست. تازه این اولین مشکل زن ایرانی است چرا که در کنار مشکلی به نام چگونگی همسان شدن مرد و زن ، مانع مهمی به نام مقاومت در برابر مدرنیته یا همان جدال دوگانهی سنت و مدرنیسم هم وجود دارد که در امتداد دوگانه های همیشگی تاریخ اندیشه ایرانی قرار دارد.
در این سالها زن معاصر ایران و شاید زن معاصر جهان با آنکه عملاً بخش مهمی از حرکت چرخ دنده های توسعه اجتماعی را بر عهده گرفته اما عملاً به شیء گشتگی ناشی از سرگشتگی میان زنانگی و مردانگی و سنت و مدرنیسم دچار شده و همچنان خود را در جایگاه جنس دوم می یابد. با این حال به جای اعتراف به «آنچه هست» به عصیان برای «آنچه می خواهد باشد» دست می زند. کتاب «در خدمت و خیانت زنانِ» شهلای زرلکی را پس می زند اما از تمایل زنانه اش برای فروکاستن و پائین آوردن زنان موفق تر از خود هم نمی گذرد و البته در این خصلت با همهی همجنسانش در جهان تشابه دارد. قوی ترین شاهد این گزاره ، رفتار انتخاباتی در کشوری است که با مدرنیته زاده شده. در این کشور(امریکا) هیچگاه یک زن نتوانسته در راس کاخ سفید قرار گیرد. در امریکا زنی موفق همچون هیلاری کلینتون حتی در جدال با ترامپی که دیوانه خوانده می شود شکست خورده . ترامپ که تجربهی ازدواج با سه زن را داشته و روایتهایی از تجاوز و دست درازی اش به زنان در دوره های مختلف زندگی اش شنیده می شود در امریکای همزاد مدرنیته، بر زنی موفق و بدون سابقهی منفی ترجیح داده شده و البته این یک استثنا هم نبوده زیرا زنان امریکا در سال 2008 هم که برای اولین بار در تاریخ امریکا یک کاندیدای ریاست جمهوری (مک کین کاندیدای جمهوریخواهان) ، زنی به نام سارا پالین را برای پست معاونت اولی خود برگزید رفتاری مشابه داشتند. پالین زنی زیبا و به لحاظ جسمانی سالم و قوی (شکارچی گوزن و ماهی) بودکه در کارنامه خود سابقه فرمانداری آلاسکا و مادری 5 فرزند را داشت اما در همان زمان یک تحلیلگر انتخابات پیش بینی کرد که زنان امریکا(کشوری که با مدرنیته زاده شده) به مک کین رای نخواهند داد زیرا معاون اول او؛سارا پالین مدیری موفق، مادری موفق و واجد یکی از وجوه مهم قدرت زنانه یعنی زیبایی است. در آن انتخابات اوباما با فاصله ای فراوان مک کین و سارا پالین را جا گذاشت تا مردی سیاهپوست بر زنی زیبا و موفق ارجح دیده شود و نیز دیده شود که زنان نمی توانند زنانگی نکنند و علیه زنان دیگر نباشند و همجنسان خود را فرونکاهند شاید به دلیل آنکه همچون سیمون دوبوار فمنیست در ناخودآگاه خود پذیرفته اند که زن، جنس دوم است و جایگاه مردانهی قدرت از آن او نیست. گویا زنان در درازنای تاریخ بی آنکه بخواهند در عمل به اثبات قانون طبیعت کمک کرده اند که قدرت زنانه نه با ابزار مردانه و با تشبه جستن به مردان که با ابزار طبیعی زنانه نمود می یابد آن هم در رده و جایگاه دوم. شاهد مثال این سخن هم داستان عشق هانا آرنت یهودی و هایدگر نازی است که زنی به واسطه زیبایی و مهر زنانه اش یک مرد متاهل نازیست را به حدی از شیفتگی می رساند که مرد، تفکر و باور خود را انکار می کند همانگونه که قدرت دختر ترسا شیخ صنعان را به انکار و بر باد دادن ایمان واداشت.
زنِ امروز اما بیش از هرزمان دیگر تلاش دارد که پیش از یافتن راه، حرکت کند ، پیش از داشتن نظریه عمل کند، تاریخ را به چالش بکشد، هم عاشق باشد و هم معشوق ،هم زن باشد و هم مرد ، اگر هم در این راه همچون فزونترجوی کمتریاب، نه این شد و نه آن ، عصیان کند و همهی تاریخ مذکر را به جفا و حق کشی متهم نماید.
Samadmoqadam@gmail.com
9479171