وبگردی 01:52 - 06 بهمن 1393
گزیده ای از سرمقاله روزنامه های دوشنبه؛
باشگاه خبرنگاران فساد آبی و قرمز ندارد/ چند جمله درباره پیادهروی ژنو
سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را می توانید در این قسمت بخوانید.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
در ابتدا مطلبی را با عنوان«فساد آبی و قرمز ندارد»نوشته شده توسط محمد ایمانی در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید:
راز فراز و نشیب انقلاب چیست؟ ماجرای پیشرفتها و عقبگردها در نهضت صدر اسلام و انقلاب اسلامی 57 را چگونه باید تحلیل کرد؟ از کجا گره در داستان نهضت اسلامی میافتد و راز گشوده شدن گرهها کدام است؟
1- «انقلاب- ضدانقلاب» مهمترین دو قطبی پس از هر انقلاب است. با این وصف دو قطبیهایی نظیر «چپ- راست»، «اصولگرا- اصلاحطلب»، «حامی دولت- رقیب و مخالف دولت»، «معتدل- افراطی»، «هاشمی- احمدینژاد»، و قبیل آن صرفاً در متن آن تقسیمبندی کلی قابل بررسی است و اگر مایه خدشه، تحریف یا به حاشیه افتادن دو قطبی انقلاب و ضد انقلاب شود، آفت بزرگی است که متأسفانه بعضاً به جان فضای سیاست و مدیریت ما افتاده است؛ شبیه تقسیمبندی مجعولی که یک قرن پیش در جریان نهضت عدالتخواهی القا شد. با پادرمیانی روشنفکران و مطبوعات همسو با سفارت انگلیس، قطببندی اصلی میان انقلابیون و استبداد وابسته، به تقسیمبندی «حامی مشروطیت- مخالف مشروطیت» تغییر پیدا کرد و در حالی که برخی روشنفکران وابسته خود را انقلابی جا میزدند، برخی رهبران پیشگام نهضت نظیر مجتهد شهید شیخ فضلالله نوری(ره) را به خاطر زدن قید مشروعه به مشروطیت در صف حامیان استبداد وانمود کردند و شد آن بلا که شد. به فاصله 15 سال از دل شعار جمهوریت و تجدد، دیکتاتوری سیاه رضاخانی پدید آمد.
2- اگرچه «انقلاب- ضد انقلاب» دو قطبی اصلی است، اما ذیل عنوان انقلابیون عملاً دو طیف دیده میشوند. الف- قائلان به ایثار و از خود گذشتگی ب- قائلان به استئثار و «برای خودخواهی». طیف دوم هر چند همراه انقلابند اما به مرور، خود و قبیله و باند و جناح خود را به آرمانهای انقلاب رجحان میبخشند. این عقبگرد و ارتجاع، بستر بازتولید رفتارهای معارض انقلاب است و به همین دلیل انقلابیون مستأثر خواسته و نخواسته، محملی برای تجدید حیات انگلی ضدانقلاب میشوند. همین مستأثران هستند که با گفتار و رفتار خود، مرزهای دو جبهه اصلی را مخدوش و امکان تشخیص حق و باطل را برای مردم سخت میکنند. فتنههای حیرتزا در این مسیر شکل میگیرد و به «ضدانقلاب» جرأت و روحیه و امید میدهد؛ چه اینکه به اعتبار رفتار بد برخی مدعیان همراهی با انقلاب، زبان معارضان روی انقلابیون دراز میشود. آنچه بعضاً از زراندوزی و اشرافیگری و مسابقه تجمل و سوءاستفاده از موقعیتها و خودکامگی در دولتهای موسوم به سازندگی و اصلاحات و عدالت رخ داد، از این قبیل است. کشور در این 35 سال با دشمنانی بیرحم و مستکبر در مصافی بزرگ دست و پنجه نرم میکرد و کسانی در همین بحبوحه مشغول سهمخواهی و غنیمتاندوزی شدند.
رهبر معظم انقلاب 24 مهر 1391 در جمع بسیجیان استان خراسان شمالی با تذکر درباره تقابل ایثار و استئثار فرمودند: «ایثار در لغت نقطه مقابل استئثار است. استئثار یعنی هرچه که وجود دارد ما برای خودمان بخواهیم. گاهی در بعضی از دعاهای ائمه علیهمالسلام از مستأثرین شکایت شده است. مستأثرین یعنی آن کسانی که هرچه هست، برای خودشان میخواهند؛ دنبال منافع شخصی و دستاندازی به داشتههای دیگرانند. ایثار، نقطه مقابل این است؛ یعنی از سهم خود، از حق خود برای دیگران گذشت کردن، و به نفع دیگران از حق خود صرفنظر کردن. ما افراد بشر، دائم در کنار لغزشگاه داریم حرکت میکنیم. جاذبهها ما را به خود فرا میخواند. دنبال منافع شخصی حرکت میکنیم. منافع شخصی، ما را جذب میکند. گاهی به خاطر منافع خودمان، حاضریم حق دیگران را هم پامال کنیم. باید مراقب خودمان باشیم. آن قلههای بسیج که عرض کردیم، آنهائی هستند که جان خودشان را در کف دست گرفتند، رفتند برای دفاع از اسلام، برای دفاع از انقلاب، برای دفاع از امام، برای دفاع از کشور، برای حفظ مرزهای کشور جنگیدند. از خودگذشتگی، بالاتر از این؟ بیش از این؟ این، قله ایثار است. پایینتر از این، صرفنظر کردن و گذشتن از منافع کوتاه مدت مادی است که ما برای خودمان تعریف میکنیم. سعی کنیم از منافع شخصی به نفع منافع عمومی، به نفع اسلام، به نفع اهداف والا، صرفنظر کنیم. ... آنجائی که میبینیم رسیدن به یک حق شخصی معنایش این است که از حقوق دیگران عبور کنیم، از قانون عبور کنیم، از انصاف عبور کنیم، اینجا مهار و زمام نفس خود را به دست بگیریم؛ آنچه را که میتوانیم به دست بیاوریم، به نفع دیگران از آن صرفنظر کنیم؛ این میشود ایثار».
3- فساد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، چپ و راست یا اصولگرا و اصلاحطلب نمیشناسد. فساد، ذاتاً مشمئزکننده است از هر کس و با هر تابلویی که میخواهد باشد. فساد نقطه مقابل انقلاب و آرمانهای آن است و بنابراین باید با آن بیملاحظه و مجامله برخورد کرد. یک اتفاق رنجآور این است که نوع مفسدان در قبیل دولتها، خود را پشت سیاستمداران و طیفهای سیاسی پنهان کردند. فساد اگر از جناح مقابل بود، هو میشد و ابزار بهرهبرداریهای سیاسی و انتخاباتی برای حذف رقیب از ریشه قرار میگرفت اما اگر متعلق به جناح خودی بود، سرپوش بر آن میگذاشتند. یا بدتر، به رسم تعصبات قبیلهای و عشیرهای از مجرم حمایت میکردند. تشکیل ستاد حمایت از کرباسچی در وزارت کشور دولت اصلاحات، زیر سؤال بردن تابعیت رئیس وقت قوه قضائیه به خاطر پرداختن به پرونده مفاسد شهرام جزایری و برخی نمایندگان آلوده به وی در مجلس ششم، بستن دهان رئیس فراکسیون دوم خرداد در همان مجلس از سوی برخی نمایندگان بانفوذ به خاطر انتقاد از فاجعه وزارت زنگنه و تخلفات شرکت نفتی پتروپارس (متعلق به بهزاد نبوی و اکبر ترکان) و بازتولید برخی از همین شیوهها در دولت دوم احمدینژاد و حمایت از امثال رحیمی و مرتضوی با وجود ارتکاب برخی جرایم، نمونهای از دهها رفتار عشیرهای و قبیلهای در ادوار مختلف است. این جفای بزرگی بود که در حق مردم و نظام و انقلاب صورت گرفت. کسانی پیدا شدند که با سوء استفاده از موقعیت سیاسی، مایه تهدیدآفرینی و فرصتسوزی شدند و دیگرانی با تعصبات باطل پشت همانها را گرفتند و دعواهای حیدری نعمتی راه انداختند.
4- ضدانقلاب به مفهوم استکبار خارجی و ادامه آنها در داخل. بیثباتسازی از راه بمباران امید و اراده و اعتماد مردم را در دستور کار قرار دادهاند. برای آنها مهم است که بتوانند در فضای رسانهای وارد شوند و اثر بگذارند. اتفاق نگرانکننده آن است که نفوذیها بتوانند وارد متن رقابتها و منازعاتی شوند که بعضاً بر اصول انقلاب و اولویتهای کشور رجحان یافته است. در این شگرد چنین القا میشود که هدف از کار رسانهای و حزبی، کمک به یک طیف در مقابل طیف دیگر یا دولت در مقابل مخالفان است. به عنوان مثال روزنامه بهار تظاهر به حمایت از عارف و اصلاحطلبان میکرد اما در واقع تبدیل به ارگان گروهک نهضت آزادی شده بود و سرانجام نیز به قلم یک عضو این گروهک -درست یک روز قبل از عید سعید غدیر- ولایت سیاسی امیر مؤمنان(ع) را زیر سؤال برد تا معلوم شود ماجرای شبیخون دشمن چه قدر عمیق و گسترده است. مشابه همین اتفاق از سوی روزنامه دیگری رخ داد که تظاهر به حمایت از دولت اعتدال میکرد و در حلقه مشاوران راه داشت اما صراحتاً از نشریه هتاک به پیامبر اعظم(ص) حمایت کرد. عوارض منفی جا بهجا و بد دیدن قطببندیها، اصلی شدن مسائل فرعی و به حاشیه رفتن مسائل اصلی، غفلت از کمین و نقشههای به روز شده دشمن، هدر رفت فرصتها و اصطکاک و تزاحمها، و گم شدن اولویت خدمتگزاری به مردم است.
5- قرآن به مؤمنان هشدار میدهد مانند آن انسان بیخرد نباشند که تا ظهر پشمها را میتابید و محکم میکرد اما ظهر به بعد رشتههای تابیده را وامیتابید و میگشود! «ولاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوهًٍْ انکاثاً». کدام شعار و خدمت برای کشور شریفتر از «سازندگی» و «عدالت» و «اصلاحات»؟ و کدام جفا بزرگتر از این که برخی صاحبمنصبان ذیل همین شعارهای زیبا و در میانهراه، عقبگرد زدند و به فکر اشرافیگری و امتیازطلبی و تکاثر قدرت و ثروت افتادند؟ چرا به جای اینکه اصول انقلاب و ارزشهای ملت خط قرمز باشد، برخی مجرمان و متهمان تبدیل به خط قرمز شماری از سیاستمداران و صاحبمنصبان شدند؟ پروندههای فساد و تخلفی چون کرسنت، استات اویل، ایران مارین سرویس، شهرام جزایری، مهآفرید خسروی، بابک زنجانی و بیمه ایران چگونه پدید آمد؛ جز به واسطه وارونه دیدن دو قطبیهای اصلی و ورود در دو قطبیهای انحرافی آمیخته با حب و بغضهای باندی؟! چرا وقتی محتشمیپور رئیس فراکسیون دوم خرداد از مدیریت وزارت نفت و تخلفات پترو پارس در مرداد 80 انتقاد کرد، بعداً مجبور شد بگوید هر که را اسرار حق آموختند- مهر کردند و دهانش دوختند؟ چرا با تخلفات برخی مدیران وزارت نفت دولت اصلاحات در پرونده کرسنت - با وجود پیگیریهای دبیر وقت شورای امنیت ملی (روحانی)- برخورد نشد و برخی از همانها در دولت یازدهم سرکار بازگشتند؟
ماجرای رشوههای دهها میلیون دلاری در قراردادهای نفتی دوره اصلاحات چه بود که حتی صدای چند عضو فراکسیون اصلاحات را درآورد اما با لاپوشانی اکثریت آنان همراه شد؟ چرا ارتشای صورت گرفته در پرونده استات اویل هنوز پیگیری نشده است؟ به کدام دلایل فلان شرکت نفتی وابسته به نایب رئیس مجلس ششم را در انگلستان ثبت کردند و با دور زدن قانون مناقصه- بهعنوان یک امتیاز هنگفت- 8 میلیارد دلار قرارداد به این شرکت نوپا سپردند و بعد هم مدیر عامل همان شرکت- که اتفاقاً همین روزها علیه رانت داد سخن میدهد- با گستاخی گفت «اگر رانتی را در دولت قرار دادیم و عدهای از آن استفاده کردند و ثروتمند شدند، حق نداریم یقه آنها را بگیریم»؟ آیا فساد هم قرمز و آبی دارد که اگر در دولت رقیب بود باید ریشه دولت را هم بسوزانیم اما در دولت خودی بود، لاپوشانی و حمایت کنیم؟! یعنی مثلا سودهای هنگفت و انحصاری بابک زنجانی در دولت سازندگی و در جریان فروش انحصاری ارز یا عکسهای یادگاری او با آقایان هاشمی یا روحانی ممدوح و مستحسن است و داستان فربه شدن و تخلفات امثال او را باید از وسط و فقط در دولت رقیب بازخوانی کرد؟! فلان رجل سیاسی اگر تملق رئیس دولت سازندگی را گفت یا مدیر دانشکده حقوق دانشگاه آزاد بود، عیبی ندارد و فقط تملق او به رئیس دولت عدالت و ارتشاء وی بد است؟ آیا از خود پرسیدهایم که چرا آن همه بهرهبرداری سیاسی از پرونده مفسد 3 هزار میلیارد تومانی صورت میگیرد اما سر بزنگاه پرکارترین همکار نشریات اصلاحطلب که جزو حاضرین در فیلم تبلیغاتی آقای روحانی بود، به دفاع از همان مفسد 3 هزار میلیاردی برمیخیزد و میگوید«باید به او نشان لیاقت داده میشد. او بااستعداد، دارای شم اقتصادی، نابغه و کارآفرین بود و روحیه چنین افرادی اساسا از زد و بند و اختلاس و کارهای خلاف بری است»!
6- سوء استفاده از موقعیت و فساد، قرمز و آبی ندارد. اختلاس 3 هزار میلیاردی همانقدر منزجرکننده است که واگذاری رانت 650 میلیون یورویی (بالغ بر 3 هزار میلیارد تومانی) به بهانه واردات خوراک دام. این شرافت نمایندگان اصولگرا است که اولین و مهمترین پیگیریکنندگان اختلاس در پرونده شرکت بیمه ایران بودند و با همراهی قوه قضائیه تا پای صدور حکم برای معاون اول رئیسجمهور در دولت دهم پیش رفتند. این شرافت است که یک نماینده حامی دولت در آبان 87 وقتی با پیشنهاد چک 5 میلیونی مدیر دولتی برای منتفی کردن یک استیضاح مواجه میشود، سیلی در گوش او میزند. معنای رفتار آقایان زاکانی، نادران، توکلی و علیاصغر زارعی این است که دولت همسو تا مرز وفاداری به اصول، محترم و مورد حمایت است. ای کاش این رویکرد یا رویکرد امثال آقایان محتشمیپور و (مرحوم) رشیدیان در مجلس ششم، تبدیل به یک الگوی رفتاری پایدار شود. کاش شعار فعالان سیاسی همان شعار صحابه همراه امیر مومنان(ع) باشد که به تعبیر شهید مطهری «اصولی بودند و اصولشناس. (در ماجرای سقیفه) گفتند صحابه شما محترمید اما حق محترمتر است.»
کاش رهنمودها و هشدارهای مهم رهبر معظم انقلاب خطاب به دولتمردان در دورههای مختلف تبدیل به اولویت استراتژیک میشد تا برخی حاشیهها بر اصول، تخلفپروری بر فسادستیزی، و سیاستبازی بر خدمتگزاری سایه نیفکند. (به راستی چرا امثال رحیمی و مشایی جایگزین دکتر داودی و دیگران شدند؟) و کاش مبارزه با فساد، تبدیل به نارنجک صوتی دودزا برای انحراف اذهان از برخی کمکاریها و کمفروشیها و فرار از مسئولیت یا برچسبی برای بستن دهان منتقدان برخی روندهای خطرناک فعلی نشود. کاش نوع فساد برای ما و سیاستمداران ما مایه اشمئزاز و انزجار باشد.
مهدی محمدی مطلبی را در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز با عنوان«چند جمله درباره پیادهروی ژنو»به چاپ رساند:
قدم زدن محمدجواد ظریف و جان کری در ژنو ارزش دیپلماتیک چندانی نداشته و ظریف خود گفته است هدف آنها صرفا رفع خستگی پس از یک مذاکره چندین ساعته بوده است. در واقع مساله اصلی در اینجا هم دیپلماسی نیست. دیپلماسی به آن خوبی که آقایان انتظار داشتند و وعده داده بودند پیش نمیرود و حل آن هم با نشستن میسر نشده، با قدم زدن و حتی دویدن هم ممکن نخواهد شد.
اصل مساله این است که دولت آشکارا از خط قرمزی که در زمینه فراتر نبردن تعامل با آمریکا از موضوع هستهای برای آن ترسیم شده، عبور کرده است. آنچه اکنون عملا میبینیم این است که وزارت امور خارجه در حال ایجاد زیرساختی از روابط با آمریکاست که چه مذاکرات هستهای به نتیجه برسد و چه نرسد، به هم زدن این زیرساخت برای دولت دشوار خواهد بود. سطحی از گرهخوردگی، تعامل مستمر و شخصی شدن روابط میان مقامهای وزارت امور خارجه و آمریکاییها رخ داده که تبعات آن به هیچوجه به آن سادگی که دولتیها وعده میدهند قابل کنترل نخواهد بود. مساله اصلی این است. به عبارت دیگر، مساله این است که دولت در حال تغییر دادن سنتهای دیپلماتیک نظام در تعامل با آمریکاست و عملا خود را درگیر نوعی از روابط با آمریکاییها کرده که هیچ سنخیتی با تداوم تقابل راهبردی تهران ـ واشنگتن ندارد. این سنت جدید که دیپلماتهای وزارت امور خارجه با رفتارهایی نظیر پیادهروی، صدا کردن یکدیگر با نام کوچک، تلفن و ایمیل روزانه و احتمالا رفتارهای دیگری که ما از آنها مطلع نشدهایم، در حال ایجاد آن هستند، همه در راستای تغییر سنت دیپلماتیک ایران درباره آمریکاست که دولت هیچ مجوزی برای آن ندارد و هیچ استدلال قانعکنندهای هم که بتواند چنین رفتاری را توجیه کند در دست نیست.
فرض کنید فردا مذاکرات هستهای به نتیجه نرسد، امری که با توجه به وضعیت فعلی مذاکرات کاملا محتمل است. آیا ظریف و کری یا معاونان آنها قادر خواهند بود به سادگی همه چیز را میان خود تمام کنند و دیپلماسی به وضعیت پیش از تعامل مستقیم دوجانبه بازگردد؟ مسلما اگر مذاکرات صرفا به موضوع هستهای محدود مانده و معیارهای تماس میان دوطرف حداقلی تعریف شده بود چنین چیزی ممکن بود اما حالا سطح گرهخوردگی فراتر از آن است که دولت بتواند خود را به سادگی از اعتیاد نشست و برخاست با آمریکا برهاند.
آنچه کار را سختتر میکند این است که میدانیم سطح عمیقتری از روابط هم در جایی شکل گرفته که اصطلاحا دیپلماسی مسیر 2 خوانده میشود. مسیر2 جایی است که مذاکرات غیررسمی و کاملا محرمانه در آن برگزار میشود. دولت از همان ابتدا که مجوز تعامل با آمریکا در موضوع هستهای را دریافت کرد، حجم وسیعی از مذاکرات مسیر 2 را تعریف کرده که هنوز هم به اشکال مختلف ادامه دارد. سطح در همتنیدگی روابط دوطرف در مذاکرات مسیر 2 از آنچه در مسیر یک میبینیم بسیار عمیقتر است. اگرچه دولت تاکنون محتوای این تعاملات و حتی اصل آنها را با وسواس تمام پنهان نگه داشته ولی بالاخره روشن است که وقتی 2 طرف در مذاکرات رسمی چنین رفتار میکنند، در مذاکرات غیررسمی و محرمانه روابط بسیار اساسیتر و عمیقتری میان آنها شکل گرفته است. همه اینها در حالی است که اولا تعامل با آمریکا هیچ پیشرفت محسوسی در مذاکرات هستهای ایجاد نکرده و ثانیا مقامهای آمریکایی در حالی که این نشست و برخاستها ادامه داشته نه فقط از اهانتهای خود علیه ملت ایران نکاستهاند بلکه میبینیم روز به روز بر حجم و شدت آن افزوده شده است. در واقع، میتوان گفت مانور «نزدیکی به آمریکا» تنها عایدی دولت از این سبک دیپلماسی بوده و وقتی به متن مذاکرات نگاه میکنیم، هیچکدام از این رفتارها موجب نشده آمریکاییها حتی اندکی بر امتیازهای واقعی که حاضرند به ایران بدهند، بیفزایند. به لحاظ تاریخی هم، یکی از مهمترین انتقادها به دیپلماسی به اصطلاح اعتمادساز آقایان این بوده است که امتیازهای واقعی میدهند ولی در مقابل تنها لبخند و تعارف دریافت میکنند. این نوع رفتار، طرف مقابل را کاملا دچار این سوءتفاهم کرده است که همین رفتارهای خنک شکلی برای طرف ایرانی کافی است و نوبت به بده بستان که میرسد این ایران است که باید از خط قرمزهای خود دست بردارد.
این نکته مهمی است. زمانی هست که یک دیپلمات با طرف مقابلش به خنده و گپ و گعده مینشیند ولی پس پرده فراموش نمیکند آن که روبهرویش نشسته دشمن است و باید از همه ابزارهای موجود برای تقابل با او بهره ببرد.
این جنس نشست و برخاست خیلی مهم نیست و نباید بر آن سخت گرفت اما اگر در میانه بگو و بخند، دیپلماتی فراموش کرد که اصل قصه چیست و پوسته را با هسته اشتباه گرفت و فرم دیپلماسی را به جای محتوای آن نشاند و دلش متمایل به مهربانی و همدلی با دشمن شد و سرآخر، هم ادبیاتش دگرگون شد و هم منطق طرف مقابل را پذیرفت؛ آنجاست که فاجعه رخ میدهد. منتقدان نگران این دومی بودهاند که چنین با حرارت به پیادهروی ژنو واکنش نشان دادند.
دولت احتمالا انتقادها از پیادهروی را به مثابه نوعی بهانهجویی تحلیل کرده است. اگر به یاد بیاوریم که دولت با منتقدان چقدر نامهربان و درباره آنها چقدر توطئهاندیش بوده این عجیب هم نیست ولی این نگاه واقعیت ندارد. منتقدان برای دولت خیرخواهی کردهاند و سخنشان همه این است که اولا اغفال نشدهاند و میدانند میان دولت و آمریکا چه اتفاقی در حال رخ دادن است و ثانیا از دولت میخواهند دشمنی دشمن را چنان پاسخ ندهد که مستلزم اهانت به ملت
منصور حقیقت پور در مطلبی که با عنوان«رسالت محمدی»در ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند اینگونه نوشت:
نامه اخیر مقام معظم رهبری به جوانان اروپا و آمریکا را می توان از جنس مکاتبات پیامبر اسلام(ص) به حساب آورد که برای استبصار برخی از ملتها و سران آنها به نگارش درآمده است. ایشان بر همان سیاق، نامه ای را برای روشنگری نسل جوان و ناآشنای با اسلام مکتوب فرمودند که هنوز فطرت آنان گرایش به حقیقت و تمایل به نورانیت را از دست نداده است. نامه معظم له را از زاویه ای می توان با نامه حضرت امام(ره) به گورباچف مقایسه کرد. یکی از تاکیدات آن نامه، روشنگری بدون اجبار است کما اینکه در این نامه هم به حقیقت یابی، توصیه شده است. این نامه که مخاطب خاص آن، جوانان و مخاطب عام آن همه مردم غرب هستند با هدف روشن کردن رویکرد و دیدگاه های اسلام ناب محمدی، تهیه و منتشر شده است. امروز ما در شرایطی زندگی می کنیم که دستگاه های تبلیغاتی صهیونیستی به دنبال ارائه نگاه نادرست از اسلام هستند و اگر دل های پاک، به مضامین اسلام مراجعه کنند، برداشت صحیحی از این دین الهی میتوانند داشته باشند به خصوص که چالش اساسی امروز میان اسلام و لیبرالیست، چالش فکری و اعتقادی و فرهنگی است که در عرصه جهان بینی وجود دارد. بر همین اساس، نظام لیبرالیسم راه حل هایی به انسان ارائه می دهد که با فطرت او سازگار نیست لذا واهمه دارند جوان غربی نگاه مثبت به اسلام پیدا کند. بنابراین تمامی این توطئه چینی برای نشان دادن چهره ای زمخت و خشن و خونریز از اسلام است تا جوانان به سمت آن گرایش پیدا نکنند. بر همین اساس، یکی از معضلات مهم که تاکنون با آن مواجه بوده ایم این است که مردم جهان به ویژه غرب، ناچار بودند اسلام را نه از طریق منابع اصیل و موثق، بلکه عمدتاً توسط کانالهایی که نظام سلطه با سمت و سوی دلخواه خود ایجاد می کند دنبال کنند، مثلاً در بخش تبلیغ دین، دشمن با موج سواری های رسانه ای، می کوشد تصویری از اسلام منطبق با سلیقه خودش را ارائه کند و به مردم دنیا فرصتی برای دسترسی به منابع اسلام، قرآن و سنت پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) داده نشده است.
روشن است که در جهان کنونی امروز، اسلام هراسی و هولناک نشان دادن چهره رحمانی آن، از اولویت های استکبار است.علاوه بر آن، سانسور واقعیت های جهان اسلام، از طریق انتشار این نامه خنثی شد و باید منتظر بود تا سیل سوالات جوانان مشتاق غرب و آمریکا به سمت مراکز اسلامی سرازیر شود و بدینوسیله، پنجره ای جدید از تفکر ناب اسلامی به روی آنان گشوده گردد. بازتاب جهانی این نامه، همانگونه که انتظار میرفت بسیار گسترده بود و می توان آن را یک بمب خبری نامید. نکته قابل تاملی که ضروری است در اینجا به آن اشاره کرد این است که لازمه آشنایی با یک اندیشه، بهرهمندی از منبع و مصدر اصلی است، لذا ضروری است از یک سو جوانان غربی برای آشنایی با دین محمدی به منابع اسلامی رجوع کنند و از طرف دیگر، مسئولیت ما مسلمانان است تا به گونهای رفتار کنیم که عملکرد ما تعارضی با محتوای قرآن و سنت پیدا نکند.
وظیفه مسلمین است که در میدان عمل مفاهیم الهی و ارزشمند قرآن را در زندگی امروزین بشر کاربردی نماییم، دقیقا همان رسالتی که پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) در حیات طیبه خودشان انجام داده و مورد تاکید آن بزرگواران در طول تاریخ بشری است. زیرا در دین مبین اسلام، نقش امت اسلامی به عنوان الگوی بشریت معرفی شده است. این نامه به معنای متعارف سیاسی، سیاسی نیست بلکه فراتر از یک نامه سیاسی است. نباید این را به اسم یک روش در دیپلماسی عمومی تعریف کنیم زیرا این تلقی، کاهش اهمیت واقعی آن است. این نامه فراتر از این افق بوده و بازتاب دهنده احساس وظیفه الهیِ عالمی زمان شناس و معتقد است. این نامه از جایگاه یک کشور یا مکتب فقهی کلامی فراتر است. در این نامه با ندای دعوت به حق و اسلام ناب محمدی در سطح جهانی مواجه هستیم. لذا در این نامه ارجاع مخاطب به دو منبع قرآن و شیوه زندگی پیامبر (ص) دیده می شود. دو مولفه ای که برای همه مسلمانان پیرو هر مکتب و مذهبی معتبر است.
این نامه اشاعه دهنده روحیه و رویکرد وحدت اسلامی در سطح جهانی است. بنابراین، رویکرد این نامه بیش از آنکه سیاسی باشد، اعتقادی و فرهنگی است و حقیقتا آنچه در محتوای آن به چشم می خورد، آشنا کردن جوانان غرب با حقیقت اسلام و نگاه درست به محورهای این دین و تحت تاثیر قرار نگرفتن توطئه های ضدصهیونیستی است نه اینکه آنها به طور حتم مسلمان شوند.رهبر معظم انقلاب رسالت خود را به انجام رسانده اند، اما به جهت اثرگذاری روشن تر و فراگیرتر پیام ایشان، لازم است با تبلیغات موثر و ترجمه آن به زبانهایی غیر از زبان های اصلی، امکان ابلاغ آن به تمام جوامع فراهم گردد. در این زمینه ضروری است تا تلاش های منسجمی برای رساندن پیام قرآن و سنت به گوش تمام جوانان جهان صورت گیرد و با محوریت یک مرکز مشخص، تمام اقدامات آن متمرکز شود. پیامی که از لسان رهبری وارسته و آگاه، ساری و جاری شده و مانند رودی خروشان، می رود تا قلب و روح تشنه انسان های جویای حقیقت را سیراب کند.
سیدعلی علوی ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«آیا پیاده روی با وزیر خارجه آمریکا مهم است؟»اختصاص داد که در ادامه می خوانید:
نزدیک به 10 روز از آخرین دور مذاکرات هسته ای ایران و ۱+۵ در ژنو می گذرد، اما حاشیه های پیاده روی آقای ظریف با وزیر خارجه آمریکا همچنان ادامه دارد؛ حواشی که انتقاد منتقدان منصف و غیر منصف تیم مذاکره کننده را در پی داشت، انتقاد هایی که باوجود پاسخ عجیب وزیر خارجه و برخورد تند سخنگوی دولت پایان نیافت.
اما واقعا پیاده روی با وزیر خارجه آمریکا چقدر اهمیت دارد؟
آیا پرداختن به این موضوع ، حاشیه سازی بی مورد برای تیم مذاکره کننده نیست؟
آیا پیاده روی چند دقیقه ای، آن هم در راستای مذاکراتی که رهبری اصل آن را تایید کرده اند آنقدر اهمیت دارد که سایر دستاوردهای مذاکرات به حاشیه برود؟
فارغ از اظهار نظرهای مخالفان و موافقان پیاده روی آقای ظریف و کری که یکی آن را عملکردی مستحق عذرخواهی از مردم و استیضاح می داند و دیگری انتقاد از آن را سخیف عنوان می کند، اجازه بدهید از زاویه دیگری به این موضوع نگاه کنیم. جمهوری اسلامی ایران فارغ از همه فراز و فرودهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اش و همه دستاوردهای علمی، نظامی و هسته ای که داشته است در میان مردم دنیا و به خصوص ملت های مسلمان به یک خصوصیت ویژه شناخته می شود؛ خصوصیتی که تا پا از مرزهای کشورمان بیرون نگذاریم آن را تجربه و درک نمی کنیم. بسیاری از مردم دنیا به خصوص مردم کشورهایی که طعم استعمار را چشیده اند جمهوری اسلامی ایران را به یک خصوصیت متفاوت می شناسند ، خصوصیتی که به صورت چشم گیری عمق نفوذ ایران را در منطقه و در بین مسلمانان افزایش داده است این ویژگی چیزی نیست جز ایستادگی در برابر آمریکا؛ حاکمیت و قدرتی که نماد دنیای استکبار است. از منظر بیرونی ایران کشوری است که قواعد نظام سلطه را نمی پذیرد، زیر بار حرف زور نمی رود با وجود همه فشارها راه خود را می رود و با قواعد نظام سرمایه داری و در زمین آمریکا بازی نمی کند و این که منافع ملی خود را قربانی مطامع آمریکا نمی کند.
واقعیت این است که ایستادگی ایران ، "بله قربان گو نبودن" ایران در برابر آمریکا برای مسلمانان منطقه برای مستضعفان ، نخبگان و فرهیختگان دنیا بسیار جذاب و تحسین برانگیز است. به خصوص که حتی بزرگ ترین قدرت های اقتصادی در تزاحم بین منافع ملی شان با منافع ملی آمریکا تسلیم آمریکا می شوند از ژاپن و اندونزی گرفته تا آلمان و فرانسه.
درواقع بر همین مبنا، در طول 35 سال گذشته رابطه یکسویه و از سر ضعف با آمریکا برای ما یک خط قرمز بوده، برای همین است که امام(ره) مذاکره با آمریکا را بر نمی تافت آن را شیطان بزرگ می نامید و رابطه با آمریکا را رابطه گرگ و میش می دانست و برای همین است که رهبر انقلاب از اینکه با آمریکا حتی در یک جبهه مشترک علیه دشمن به ظاهر مشترکی همچون داعش قرار بگیریم پرهیز داشته اند.واقعیت این است که ایستادگی در برابر آمریکا چه به لحاظ منافع ملی به عنوان عامل نفوذ منطقه ای و جهانی ایران و چه به لحاظ ایدئولوژیک به عنوان لزوم مرزبندی جبهه حق و باطل، از امتیازات امروز جمهوری اسلامی است که می توان گفت بعد از 35 سال استقامت در حال ثمردهی و ایجاد فرصت است.
گزافه نیست اگر بگوییم برای طرف آمریکایی هم مهم تر از خیلی از موضوعات، شکستن این نماد ایستادگی ایران است که اهمیت دارد خیلی بیشتر از مسئله هسته ای و خیلی بیشتر از رفع تحریم ها.
کوتاه سخن آنکه گرچه توضیح نرم آقای ظریف درباره دلیل پیاده روی با کری که گفتند" می خواستیم مذاکرات از حالت نسبتا تنش آلودی که پیدا کرده بود خارج شود..."پاسخی عجیب و غیرمنتظره بود، با این حال اگر این اتفاق فایده ای داشت بازهم حرفی نبود همانطور که در طول یک و نیم سال گذشته با تایید مسئولان عالی رتبه نظام و نگاهی واقع بینانه و کاربردی یکسری تابوها همچون مذاکره مستقیم با آمریکا باهدف حل و فصل مسئله هسته ای و رفع تحریم ها با هوشمندی شکسته شد، اما در شرایط کنونی و پس از تجربه ارزشمند یک و نیم سال مذاکره مستقیم (که قطعاً دستاوردهای زیادی داشته است) بی تردید می توان گفت مسئله پیچیده ای همچون مسئله هسته ای و تنش های فی مابین، موضوعی نیست که با یک پیاده روی تنش های آن رفع شود به نظر می رسد این اتفاق نشان داد تشخیص صحیح "تکیه های حقیقی" و "نقطه های خیالی" در مذاکرات آن هم در مذاکره با تیم های کارکشته آمریکایی و غربی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
در واقع خیلی مهم تر از اینکه پشت درهای مذاکره چه می گذرد و خیلی مهم تر از اینکه در مذاکرات با چه تحکمی با طرف مقابل صحبت می کنیم و خیلی مهم تر از اینکه به توافق برسیم یا نه، این مسئله مهم است که آمریکا و رسانه های غربی از ایران و مذاکره کنندگان ما چه تصویری به دنیا مخابره می کنند.
آری همچنان که مهم است به یک توافق خوب برسیم، مهم است که روح استکبار ستیزی در گفتار و رفتار مسئولان ما کم رنگ نشود .
دغدغه ای که نباید اعتراض به آن را سخیف خواند.
باید دانست که چشمان انسان های بسیاری برای دریافت پاسخ سوالات متعدد به جمهوری اسلامی دوخته شده است که آیا ایران در برابر فشارها کم می آورد ، سرخم می کند ؟
آیا جمهوری اسلامی از گذشته 35 ساله خود پشیمان شده است؟
آیا ایران در برابر آمریکا تغییر رویه خواهد داد ؟
آیا ایران می تواند یک الگو باشد؟
به نظر می رسد هر گفتار و رفتار ی که هیمنه استراتژیک ما را در برابر آمریکا خدشه دار کند به سود ما نیست، مخصوصاً آن که در قبال پرداخت این هزینه فایده ای به دست نیاید. حال این رفتار هرچه می خواهد باشد از پیاده روی چند دقیقه ای با وزیر خارجه آمریکا در خیابان های ژنو تا صرف شام در میزی مشترک یا فشردن دستی یابگو و بخندی و لبخندی...
کلام آخر اینکه تجربه یک دهه مذاکرات هسته ای نشان داده، در کارزار مذاکره هرگاه که چشم به نقاط خیالی دوخته ایم امتیاز داده ایم و چیزی هم بدست نیاورده ایم. اما هر وقت که با تدبیر انقلابی نرمش کرده ایم و به درستی بر سر اصول خود ایستاده ایم و عقب ننشسته ایم امتیاز گرفته ایم شاید برای این ادعا تجربه مدالیته آقای لاریجانی گواه خوبی باشد به هر روی با توجه به تجربه بیش از ده سال مذاکرات، می توان گفت در طول یک و نیم سال اخیر به اندازه کافی نرمش داشته ایم و اینک اگر بخواهیم مذاکرات را به نتیجه برسانیم باید طرف مقابل را مطمئن کنیم که از اصول و خط قرمزهای خود کوتاه نمی آییم آنگاه نه با اوباما که با کنگره تندروی آمریکا هم می شود به نتیجه رسید. آری با دشمن باید انقلابی مذاکره کرد.
مطلبی با عنوان«جای خالی حمایت از مصرفکننده»به قلم دکتر حمید قنبری و چاپ شد در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را می خوانید که شرخ زیر است:
از قبل باید فکر امروز را میکردند. باید از خود میپرسیدند که اگر زمانی بازار هفتهها و ماههای متوالی روند منفی داشته باشد و ارزش سهام بهطور مستمر و مداوم کاهش یابد، چه راهکار و تدبیری برای حفظ حقوق سهامداران حقیقی و خرد وجود دارد. آنگاه شاید به جای گفتن اینکه «از تمام نهادهایی که نقدینگی در اختیار دارند تقاضا میکنیم وارد بازار شوند» میتوانستند پاسخی قانعکنندهتر به انتظارات سهامداران بدهند. این نوشته در پی محکوم کردن و مقصر دانستن هیچ شخص و هیچ نهادی نیست.
مساله عمیقتر و گستردهتر از آن است که یک شخص، یک نهاد یا حتی یک دولت را بتوان به تنهایی مسوول آن دانست. حتی اگر از فردا روند بازار صعودی و مثبت شود باز هم این مشکل به جای خود باقی است و باید منتظر ماند تا زمانی دیگر در همین بازار یا بازاری دیگر – کسی چه میداند شاید این بار بانکها یا بیمهها – مجددا رخ دهد. ساختار نظام مالی در ایران به دلایل تاریخی، حقوقی و نهادی به مقررات حمایت از مصرفکننده کمتوجه است و بخشی از رنجی که میبریم در اثر همین کمتوجهی است. مقررات گذاری در بازارهای مالی از سه رهیافت کلی تبعیت میکند. رهیافت نخست، مبتنیبر آزادی قراردادها است.
(arm’s length approach) در این رهیافت، فرض بر این است که بازیگران بازارهای مالی دارای موقعیت و جایگاه برابری هستند و درصورتیکه اطلاعات کافی از کیفیت خدمات و محصولات عرضه شده در این بازار داشته باشند، تصمیماتی را اتخاذ خواهند کرد که به بهترین شکل، منافع آنان را تامین میکند. در چنین شرایطی، دولت حق مداخله در قراردادهای افراد را ندارد و اگر هم در موارد خاصی مداخلهای در بازار صورت میگیرد برای کمک به افراد است تا تصمیمات آگاهانه اتخاذ کنند. بهعنوان مثال، در اقتصاد واقعی و هنگامی که کالاهای فیزیکی مبادله میشوند، خریدار میتواند کالای موضوع معامله را مشاهده و کیفیت آن را بررسی کند. در بازار اوراق بهادار، چنین امکانی برای خریداران وجود ندارد. از این رو، قانونگذار مقررات خاصی را برای افشای صورتهای مالی شرکتها و امیدنامههای اوراق بهادار وضع میکند و بر اجرای آنها نظارت میکند. شر یا خطری که در این بازار وجود دارد این است که تصمیمات اتخاذ شده آگاهانه و مبتنیبر اطلاعات واقعی نباشند و از این رو مقررات افشا و مقررات مبارزه با ارائه اطلاعات گمراهکننده توسط دولت وضع و اجرا میشوند. رهیافت دوم، رهیافت امانی (fiduciary approach) است. این رهیافت، هنگامی وجود دارد که شخصی مال متعلق به شخص دیگری را در اختیار گرفته و آن را اداره میکند. در اینجا شخصی که نقش امین را بر عهده دارد باید مراقبت کند که از امانت، در جهت منافع مالک آن و نه در جهت منافع خود استفاده کند. از آنجا که همیشه این امکان وجود دارد که امین، منافع خود را بر منافع مالک ترجیح دهد، قانونگذار مقرراتی را وضع میکند که امین را وادار کند به منافع مالک مال توجه داشته باشد و اقدامی که خلاف آن باشد انجام ندهد. با این حال، در این نوع رهیافت نیز همانند رهیافت نخست، مبتنی بر فرض برابری طرفین است و یک طرف را ضعیفتر از دیگری در نظر نمیگیرد. رهیافت سوم، مبتنیبر حمایت از مصرفکننده (consumerist approach) است. در این رهیافت فرض بر این است که یک دسته از بازیگران در مقایسه با سایر بازیگران ضعیف هستند، درصورتیکه حمایتی از آنها به عمل نیاید، امکان شکست و متضرر شدن آنها در بازار بسیار بالا است. از این رو دولت بهعنوان بخشی از مسوولیت اجتماعی خود موظف است که از آنها حمایت کند. دولت و مقرراتگذار بازارهای مالی – و از آن جمله بازار اوراق بهادار – باید در هر تصمیم و سیاستی که اتخاذ میکند این پرسش را از خود بپرسد که چه نوع مقررات و سیاستهای حمایتی در این رابطه ضرورت دارد و چگونه میتوان زیانهای این دسته از بازیگران را به حداقل رساند. نیاز به وجود چنین مقرراتی در بازارهای مالی از هنگامی پیدا شد که مشارکت در این بازارها از حیطه فعالیت معدودی شرکتها و نهادهای تخصصی مالی خارج شد و اشخاص عادی نیز وارد این بازارها شدند.
امروزه دیگر بازارهای مالی عرصه فعالیت اختصاصی شرکتهای بزرگ و مختصص در امور مالی نیستند. مردم عادی نیز برای سرمایهگذاری، پسانداز و مدیریت ریسکهای گوناگونی که در زندگی خود با آنها مواجه هستند وارد این بازارها میشوند و سیاست گذار نیز نمیتواند چشمان خود را بر این وضعیت و این آسیبپذیری ببندد. بازارهای مالی بدون مقررات و سیاستهای حمایت از مصرفکننده ناقص هستند. کشورهایی که بازارهای مالی ابتدا در آنها ایجاد شده و توسعه یافتهاند، دیری است که به اهمیت این مقررات واقف شدهاند و برای وضع و اجرای آن اقدامات بسیاری انجام دادهاند. اقداماتی که سیاستگذاری ایرانی نمیتواند به آنها توجه نکند. اگر فراهم کردن نقدینگی برای بازار در شرایط اینچنینی ضرورت داشت، سیاستگذار باید پیش از این و در دورانی که مشکلات به این حد نرسیده بودند مکانیزمهایی را برای فراهم کردن نقدینگی در چنین شرایطی فراهم میکرد تا دولت یا نهادهایی که امکان این کار برای آنها وجود دارد در این شرایط مکلف به فراهم کردن نقدینگی برای بازگرداندن ثبات به بازار باشند.
روزنامه ابتکار مطلبی را با عنوان«پاسکاری سیاسی توپ فساد»در ستون سرمقاله خود به قلم مهدی روزبهانی به چاپ رساند که در ادامه می خوانید:
محمد رضا رحیمی تا آخرین روز دولت دهم معاون اول رئیس جمهور بود اما حالا با حکم قضایی یک متهم اقتصادی است. حالا مردم رحیمی را با عنوان "معاون اول احمدی نژاد که به اتهام فساد اقتصادی محکوم شد" میشناسند. وقتی شخصی که دارای مقام عالی دولتی است به فساد محکوم میشود نوعی بی اعتمادی درمردم نسبت به اقدامات دولت ها شکل میگیرد.
مسئله این است که مردم به جناح بندی ها توجه نمیکنند و رحیمی را به طور کلی به عنوان یک شخصیت دولتی در نظر دارند و برای عموم مهم نیست که رحیمی در کدام دولت استاندار بود و در کدام دولت معاون اول رئیس جمهور بلکه مهم این است که چگونه شخصی با این حجم از فساد در پست های مختلف حضور داشته است.
از طرف دیگر در شرایطی که عموم ملت ایران با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند شنیدن خبر فساد شخصی که روزی معاون اول رئیس جمهور به اصطلاح مردمی بوده، بسیار دردناک است و این میتواند زمینه بی اعتمادی میان مردم و دولت را فراهم کند. از این رو ضروری است که سیاستمداران همه ی جناح ها از عموم ملت ایران عذرخواهی کنند تا بلکه مرهمی بر آلام مردم گذاشته باشند.
اما در حالی که مردم انتظار عذر خواهی دارند عده ای دغدغه ای متفاوت را دنبال میکنند. هنوز مهر حکم رحیمی خشک نشده که جنجال "کی بود کی بود ما نبودیم" به راه افتاده است و خیلی از افراد و جریان ها بویژه اصولگرایان که به نوعی حامی احمدی نژاد شناخته میشوند با تبلیغات گسترده تکلیف خود را با رحیمی مشخص کردند و از رحیمی تبری جستند. اینان در تلاش هستند که ریشه فساد رحیمی را به دولت های قبل نسبت دهند. اما اگر این فرضیه را هم قبول کنیم باید گفت که به هرحال آخرین با، محمدرضا رحیمی با پشتوانه و حکم احمدی نژاد معاون اول رئیس جمهور شد. اگر اصولگرایان و رسانه های حامی آنان تلاش دارند که دید مردم نسبت به جریان خود را مثبت کنند بهتر است به جای فرافکنی و صحبت های طولانی و خسته کننده یک کلام از ملت ایران عذرخواهی کنند. اول بخاطر اینکه از دولتی حمایت کردند که امروز معاون اول رئیس جمهورش با حکم قضایی متهم اقتصادی است و بعد بخاطر اینکه درفضایی فعالیت سیاسی میکنند که یک مقام عالی دولتی به فساد محکوم میشود. بویژه آنکه نام اسلام بر دولت ایران است و این خود مسئولیت سنگینی را برای سیاست مداران و صاحب منصبان به همراه دارد. البته این مورد همانطور که گفته شد مختص به یک جناح نیست و انتظار میرود که سیاست مداران قبل از اینکه از این اتفاق برای جنجال سیاسی استفاده کنند به فکر ناراحتی و خشم مردم باشند و از آنان عذرخواهی کنند. که البته انجام این عمل نیازمند شجاعت است که هر سیاستمداری آن را ندارد.
شجاعت حلقه مفقوده کشف فساد است. دستگاه قضایی به عنوان مرجع قانونی رسیدگی به جرایم، شخصی را در سطوح بالای سیاسی متهم شناخته و تا اینجا دستگاه قضا کار خود را انجام داده است که قابل تقدیر هم هست اما بحث این است که قسمت بعدی کشف و مبارزه با فساد داشتن شجاعت برای اعتراف به خطای انجام شده است. اما برخی که این عنصر مهم را به فراموشی سپرده اند به جای اینکه از رحیمی بخواهند تا به خاطر این خطا از مردم عذرخواهی کند و به اشتباه خود در برابر مردم اعتراف کند از عملکرد او در دولت احمدی نژاد دفاع میکنند و فساد را به زمان های قبل از فعالیت دولت ارجاع میدهند. این نوع برخورد با فساد در سطوح بالا نه تنها کمکی به ریشه کن کردن آن نمیکند بلکه زمینه ناراحتی و دلخوری مردم را فراهم میکند. امید است که برخی سیاست مداران شجاعت را در رفتار خود اعمال کنند و برای اینکه اعتماد مردم را جلب کنند با صداقت به خطای خود اعتراف کنند.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را می خوانید که به مطلبی با عنوان«اهانت و مکافات»نوشته شده توسط احسان کیانی اختصاص یافت:
روزنامهنگاران «شارلی ابدو» هرگز گمان نمیکردند اقدام اهانتآمیزشان بیش از آنکه در فرانسه بلوا به پا کند، در ایران واکنش برانگیزد. اما گویا این رویه برای برخی رسانهها تبدیل به عادت شده که از مسائل عمومی ملت ایران و امت اسلامی، محملی برای استفادههای داخلی بیابند. اهانتی در خارج از کشور رخ داد ولی در داخل قربانی گرفت. گویی اگر دست برخی رسانهها و جریانها به «شارلی ابدو» نمیرسد، مکافات اهانت آنان را از دیگران طلب میکنند: گنه کرد در پاریس آهنگری؛ به تهران زدند گردن مسگری.
اولین قربانی، روزنامه اصلاحطلبی بود که تیتر «من شارلی هستم» را برای محکومیت ترور روزنامهنگاران برگزید. حال آنکه به جای استفاده از چنین تیتر تحریککننده و واکنشبرانگیزی میتوانست از راههای بسیار بهتری بهره ببرد. پس مقصود، دفاع از تیتر غیرمنطقی آن روزنامه نیست. ولی ای کاش رسانههای اصولگرا و مسئولان نظارتی همانقدر که به همنوایی یک روزنامه اصلاحطلب با نشریه «شارلی ابدو» واکنش نشان دادند، نسبت به همصدایی یک نشریه اصولگرا با تروریستهای تکفیری و ابراز خوشحالیاش از جنایت پاریس نیز حساسیت به خرج میدادند تا شائبه جناحی بودن برخوردها با مطبوعات اصلاحطلب کمتر مجال بروز یابد. اما قربانی دیگر، وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران، دکتر محمدجواد ظریف بوده است. وی در ایامی که جهان اسلام در خشم و ناراحتی نسبت به اقدام اهانتآمیز نشریه «شارلی ابدو» در ترسیم دوباره کاریکاتور پیامبر اسلام(ص) به سر میبرد؛ به پاریس سفر کرد و با لوران فابیوس، وزیر خارجه فرانسه درباره پرونده هستهای ایران به گفتوگو نشست. شاید بهتر میبود دکتر ظریف در شرایط فعلی این سفر را به تأخیر میانداخت و به طریق دیگری باب مذاکره با دولت فرانسه را میگشود. ولی آیا واکنش رسانهها و جریانهای منتقد دولت بر اساس همین انتقاد دوستانه بوده است؟ سابقه این انتقادات و نحوه تبیین آن نسبت به مذاکرات اخیر نشان میدهد سفر به پاریس بهانه است؛ اصل مذاکرات نشانه است. زیرا آنان همزمان نسبت به پیادهروی دکتر ظریف و جانکری، وزیر خارجه آمریکا نیز انتقادات تندی وارد کردند. به همین دلیل برخی از نمایندگان اصولگرا طرح سؤال از وزیر خارجه ایران درباره قدم زدن با وزیر خارجه آمریکا و سفر به پاریس را یکشنبه به هیأت رییسه مجلس تقدیم کردند.
ولی باید حق داد در صداقت برادرانی که سفر وزیر خارجه ایران به فرانسه را همراهی با نظام سلطه و منافی منافع ملی و مصالح جمهوری اسلامی قلمداد میکنند، تردید روا داریم. زیرا زمانی که دولت نهم با طرح غیرضروری و جنجالی مسأله هولوکاست باعث هزینهزایی دولت ایران در عرصه بینالمللی و مظلومنمایی رژیم غاصب اسراییل شد، واکنش درخوری نشان ندادند. از آنسو زمانی که مشایی ملت ایران را دوست «ملت!» اسراییل دانست و رییسجمهور اصولگرا نیز از او حمایت کرد، همچنان به همراهی با دکتر احمدینژاد ادامه دادند. پیش از این در یادداشتی با پرهیز از سادهانگاری برخی رسانهها در ارتباط جنایت القاعده در پاریس به کاریکاتور اهانتآمیز پیامبر(ص) در «شارلی ابدو»، تبیین کرده بودم که بازگشت تروریسم به اروپا نتیجه پشتیبانی و ترویج این پدیده در خاورمیانه توسط دولتهای غربی است. همانگونه که مقام معظم رهبری نیز در پیامشان به جوانان اروپایی و آمریکایی تصریح کردند اسلامهراسی، سیاست اصلی غرب پس از فروپاشی شوروی بود تا با تداوم یک دوگانه دیگر، سیاستهای استعماریشان نسبت به دولتهای جهان سوم را پی بگیرند. اما برخی دوستان اصرار دارند به جای بررسی و ریشهیابی درست این حوادث که در پیام رهبری نیز به درستی بر آن تأکید شده، به استفادههای جناحی بپردازند.
5700489
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
مهمترین اخبار وبگردی
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» سرپرست دبیرخانه کارگروه مد و لباس گفت: این فاجعه است که یک سکوی دائمی عرضه لباس در شهری وجود داشته باشد و حتی اجاره آن به تولیدکننده پیشنهاد شود، اما او برای شرکت در یک ایونت از خیرِ سکوی فروش دائم بگذرد.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» رئیس پلیس فتا پایتخت از کشف پرونده کلاهبرداری تلفنی با موضوع برنده شدن در یک مسابقه تلفنی خبر داد و گفت: مجرمان با این شگرد بیش از پنج میلیارد ریال از شهروندان کلاهبرداری کرده بودند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» یک هزار و چند صد سال پس از آن واقعه، مسئلهای که همچنان وجود دارد همان تابویی است که خودانگارههای ذهنی ما مسلمانان همیشه ایجاد میکند و دست و پای خودمان را نیز میبندد؛ قلعههای خیبر.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» ریشههای تاریخی و اهداف راهبردی گزارش اخیر بیبیسی علیه ایران بررسی شد.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» سحر و جادو یک حقیقتی است که میتواند بختی را ببندد، مهر کسی را از دل بیرون کند، رزقوروزی کسی را تنگ کند و...؛ اما این امور جز به اذن خدای سبحان واقع نمیشود.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» محمد یگانه به عنوان یکی از مدیران ارشد حکومت پهلوی میگوید وقتی ایران برای صنایع ذوب آهن دست کمک به سمت بانک جهانی و کشورهایی مانند آلمان و آمریکا دراز کرد، فقط آلمانیها حاضر به کمک شدند اما «آمریکاییها توصیه کرده بودند به دولت آلمان که ب...
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی در نسلکشی مردم غزه به بزرگترین جنبش دانشجویی منجر شدهاست. دانشجویانی که سال ۲۰۲۰ در پیروزی بایدن تأثیر چشمگیری داشتند، برای انتخاب ۲۰۲۴ پا پس کشیدهاند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» رسانههای راستگرا و حامی اسرائیل شایعاتی منتشر کرده اند مبنی بر اینکه دانشجویان یهودی در تحصنها و تجمعات حامیان فلسطین در سراسر آمریکا آزار و اذیت شدهاند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» اکثر افرادی که در پی مد روز هستند، به قول خودشان میخواهند باکلاس باشند. به عقیده آنها نحوه پوشش عامل مهمی برای شناخت طبقه اجتماعی، میزان رفاه، سلیقه و فرهنگ افراد است.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس گفت: به همه اهداف عملیات مطلع الفجر رسیده بودیم و فقط مانده بود یک تپه که نمیتوانستیم فتحش کنیم. ابراهیم هادی بلند شد، رو به تپه ایستاد و با صدای بلند اذان گفت تا تیری به گردن او زدند.