گوناگون 14:33 - 01 خرداد 1396
همشهری دو - آزاده باقری:یک زمان تهران بود و خیابان لاله‌زارش. این روزها لاله‌زار تهران صفای سال‌های گذشته را ندارد و پر شده از لوازم‌الکتریکی و البته لوسترهایی که از سقف مغازه‌ها آویزان شده‌اند؛ مغازه‌هایی که در همان سال‌های دور تهران، رنگ و لعاب دیگری داشتند.

با وجود این لاله‌زار را کمی که بگردی و به تقاطع منوچهری برسی کورسویی از سال‌های دور را خواهی دید. ویترینی که در آن خبری از لوستر و لوازم الکتریکی نیست بلکه پر است از کلاه‌هایی که دلت برای تک‌تک‌شان پر می‌زند. دوست داری تمام کلاه‌ها را برای یک‌بار هم که شده امتحان کنی و جلوی آیینه برای خودت ژست بگیری. می‌توان به جرأت گفت که کلاه‌فروشی برادران حبیب‌اللهی تنها بازمانده خیابان لاله‌زار قدیم است. آقا جواد حبیب اللهی می‌گوید: «بیش از 20مغازه کلاه‌فروشی و کلاه‌دوزی در خیابان لاله‌زار وجود داشت که دیگر از هیچ کدام نه خبری مانده و نه اثری». آنها مانده‌اند و دنیایی از کلاه که یک‌تنه ایستاده‌اند و از آن حراست می‌کنند. پدرشان حاج حسین حبیب‌اللهی سال87 از دنیا می‌رود؛ اما یادگارش همچنان باقی است و 2‌برادر به همراه پسر آقاجواد در تلاش هستند تا یادگار خانوادگی‌شان را حفظ کنند، تا قدیمی‌ها دلشان خوش باشد هنوز هم از لاله‌زار گذشته، خاطره‌ای به‌جا مانده و جوان‌ترهایی که لاله‌زار قدیم را ندیده‌اند نیز با دیدن این مغازه کمی به تخیلشان فشار بیاورند و آن روزها را در ذهن تصور کنند. 56سال پیش مغازه کلاه‌فروشی حسین حبیب‌اللهی پا می‌گیرد. پدر، کار کلاه‌دوزی و کلاه‌فروشی را شروع می‌کند و 2 فرزند پسرش هم آنقدر به این حرفه علاقه‌مند می‌شوند که در سن کم با پدر همراهی می‌کنند. حسین آقا 10سال بیشتر نداشته که کلاه‌دوزی را پیشه خود می‌کند و با یکی از دوستانش که حسینی نام داشت در چهارراه مخبرالدوله شاگردی می‌کنند و در کارگاه، کلاه دوختن می‌آموزند.کمال، برادر بزرگ‌تر 8ساله بوده که وارد کار پدرش می‌شود و جواد، برادر کوچک‌تر وقتی 13-12ساله بوده پدر و برادر را همراهی می‌کند. اما سابقه شروع به‌کار این مغازه کلاه‌فروشی به سال1340 برمی‌گردد.

  • از 20کلاه‌فروشی همین یک مغازه مانده

آقا جواد از زمانی می‌گوید که در خیابان لاله‌زار خبری از این همه نور و لوستر نبود و خیابان پر بود از مغازه‌های پوشاک و لباس؛ «خیابان لاله‌زار را اینطور نبینید. اینجا بورس لباس و پوشاک بود. بیشتر از 20مغازه کلاه‌فروشی وجود داشت و اکثر مغازه‌ها لباس، پیراهن، کیف، کفش، طلا و... می‌فروختند. پر بود از سینماها و رستوران‌هایی که آخر هفته‌ها جای سوزن انداختن نداشتند. بعد از انقلاب بود که این خیابان ماهیت قبل خود را از دست داد و به راسته لوازم الکتریکی بدل شد. در چند سال اخیر هم روزبه‌روز به تعداد مغازه‌های لوسترفروشی‌اش اضافه می‌شود. یکی از بزرگ‌ترین مغازه‌های کلاه‌فروشی در همین راسته «پیرایش» نام داشت. همچنین «خورشید» نخستین و بزرگ‌ترین کارخانه تولید کلاه بود؛ با کارگرهای بسیار زیاد. اگر پدر من مثلا 5مدل کلاه می‌دوخت آنها 100مدل کلاه می‌دوختند و کارگرهایی داشت که هر‌کدام متخصص یک مدل کلاه بودند؛ کلاه‌های مصری، ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی و... . هر نوع کلاه دیگری وجود داشت می‌دوختند اما همه اینها کلا جمع شده. کارخانه خورشید در حال حاضر تبدیل به پاساژ شده و هیچ کدام از کلاه‌فروشی‌های قدیم جز ما باقی نمانده‌اند».

  • عشق و علاقه ما را کلاه‌فروش لاله‌زار نگه‌داشته است

او در پاسخ به این سؤال که چرا با وجود این همه تغییر و تحول در مغازه‌های لاله‌زار آنها همچنان کلاه‌فروش مانده‌اند می‌گوید: «پدرم، من و برادرم هر3 به کلاه‌فروشی بسیار علاقه داریم. برای همین با وجود آنکه سال‌هاست این راسته از بورس لباس و پوشاک خارج شده ما مغازه‌مان را تغییر کاربری نداده‌ایم. حتی 10سالی می‌شود که پسر من هم به ما اضافه شده و 3‌نفری این مغازه را مدیریت می‌کنیم. با وجود آنکه این راسته برای شغل ما دیگر مناسب نیست اما همچنان علاقه‌مند هستیم که در این راسته باقی بمانیم. دلیل این همه علاقه را نمی‌دانم. شاید به این خاطر است که ما، تنها فروشنده کلاه نیستیم بلکه دستی هم در تولید داریم و می‌توانیم کلاه‌های مختلفی بدوزیم».

  • سابقه ما توقع‌ها را بالا برده

البته تنها علاقه صرف موجب نشده تا آنها در این خیابانی که پر از لوستر و لوازم برقی است ماندگار شوند چون وقتی از آقا جواد می‌پرسیم چرا مکان مغازه را به جای دیگر نمی‌برند که در آنجا بورس لباس است؟ جواب می‌دهد: «مشکلات تغییر جا زیاد است. چون این مغازه برای پدرم بود الان با فوتش به‌دست ورثه یعنی من و برادرم افتاده. اگر بخواهیم آن را بفروشیم کلی از مبلغ مغازه برای مالیات خرج می‌شود و پول قابل توجهی باقی نمی‌ماند تا بخواهیم در جای دیگر مغازه تهیه کنیم، وگرنه آنقدرها هم بدمان نمی‌آید مغازه ‌ای در جایی داشته باشیم که بورس پوشاک است. اما چرا در این راسته تغییر کاربری نداده‌ایم و ما هم مانند بسیاری از مغازه‌دارها وارد کار لوستر و لوازم برقی نشده‌ایم به همان علاقه‌مان برمی‌گردد. از طرف دیگر این مغازه سابقه زیادی دارد و خیلی از قدیمی‌ها توقع‌شان این است که وقتی به لاله‌زار می‌آیند مغازه ما را ببینند و خرید کنند. همچنان مشتری‌های قدیم مانده‌اند و ما آنها را حفظ کرده‌ایم. جدیدترها هم وقتی می‌ببینند در این کارزار لوستر و برق ما همچنان به کارمان ادامه می‌دهیم بسیار خوش‌شان می‌آید و همین برایمان کافی است».

  • ترجیح 4میلیون به 12میلیون

مغازه‌های لاله‌زار به‌دلیل موقعیت تجاری‌ای که دارند هم قیمت زمین‌شان بالاست و هم مبلغی که اجاره می‌دهند قابل توجه‌ است. سؤالی که برایمان پیش می‌آید این است که خانواده حبیب‌اللهی چرا این مغازه را اجاره نمی‌دهند تا در جای دیگر، خودشان در مکانی که بورس پوشاک است مغازه کلاه‌فروشی اجاره کنند و کسب و کارشان بهتر شود؟ آقاجواد پاسخ می‌دهد: «این مغازه را اجاره نمی‌دهیم. هم به‌دلیل سابقه مغازه و هم اینکه شغل‌مان را دوست داریم، درصورتی که می‌توانیم ماهی 12میلیون تومان این مغازه 20متری را اجاره بدهیم. در صورتی که درآمد ماهانه ما به‌طور میانگین خیلی خوب باشد به ماهی 4میلیون تومان می‌رسد. سابقه این مغازه برایمان لذتبخش است. وقتی مشتری‌های قدیمی می‌آیند انرژی می‌گیریم. مثلا یک‌بار زن و شوهر مسنی از آمریکا آمده بودند و دیدند بعد از سال‌ها همه‌چیز عوض شده اما کلاه‌فروشی ما باقی مانده. آنها خیلی خوشحال شدند و از ما خرید کردند. یک‌بار مادربزرگی با نوه‌اش آمده بود و می‌گفت زمانی با مادربزرگم اینجا آمدم خرید کردم و حالا با نوه‌ام به همان مغازه آمده‌ام. اینها به ما حس خوبی می‌دهد و برای ما همین کافی است. یک‌بار 2‌نفر کنار مغازه ایستاده بودند با هم می‌گفتند صاحب این مغازه یا خیلی پولدار است یا عقل ندارد. این مغازه را به این صورت و شرایط تجاری‌اش نگه‌داشته و کلاه می‌فروشد! خیلی‌ها از میزان عشق و علاقه‌مان به حرفه‌ای که داریم اطلاع و درکی ندارند. با وجود این مانده‌ایم و خواهیم ماند».

  • تک و تنها و با صلابت

زمانی اکثر مردم وقتی می‌خواستند از خانه بیرون بیایند کلاه سر‌شان می‌گذاشتند. به گفته برادران حبیب اللهی طبقه اجتماعی، قوم، قبیله، صنف و... هر فرد را می‌شد با کلاهی که سرش می‌گذارد حدس زد اما این روزها دیگر خبری از فرهنگ کلاه به سر گذاشتن وجود ندارد. جواد آقا می‌گوید:‌«در سال‌های بعد از انقلاب تا حدودی فروش کلاه کم شد. این روزها هم افراد کلاه به سر زیاد نیستند، برای همین فروش آنقدر بالایی نداریم و مجبور هستیم در دخل و خرجمان قناعت کنیم. تولیدی کلاه‌دوزی‌مان هم دیگر فعال نیست و بیشتر کلاه‌هایی که از چین وارد می‌شود را می‌فروشیم چون دیگر دوخت کلاه برای ما صرف ندارد». با وجود آنکه صاحب مغازه کلاه‌فروشی، چندان از فروش رضایت ندارد؛ اما تنها کالایی که در مغازه و هر 4‌ویترین آن می‌بینیم کلاه است. علت آنکه جنسی جز کلاه ندارند را اینطور توضیح می‌دهد: «حرفه ما کلاه است و مردم چون از قدیم انتظار دارند که وارد مغازه می‌شوند با چیزی جز کلاه روبه‌رو نشوند ما هم تنها کالای موجودمان کلاه است. اگر پوشاک و مواردی از این دست را بخواهیم در مغازه بگذاریم دیگر از حرفه و تخصصمان فاصله می‌گیریم. هیچ کجای تهران کلاه‌فروشی حرفه‌ای مانند ما نمی‌بینید. در این مغازه هر کلاه با هر رنگ، مدل، کیفیت، جنس و... را می‌توانید پیدا کنید و چه چیزی از این بهتر؟»

  • نیمی ثابت، نیمی گذری

یکی از لذتبخش‌ترین بخش‌های ماندگاری این مغازه مشتری‌هایش است؛ حالا چه مشتری‌های قدیم چه مشتری‌های جدیدی که با دیدن این مغازه در دل لاله‌زار قند در دل‌شان آب می‌شود و تا خرید نکنند پا از مغازه بیرون نمی‌گذارند. آقای حبیب‌اللهی درباره مشتری‌هایش می‌گوید: «مشتری‌هایمان را می‌توانم به 2 دسته تقسیم کنم. نیمی از مشتری‌های ما اتفاقی این مغازه را کشف می‌کنند و وارد آن می‌شوند. نیمی دیگر هم مشتری‌های ثابت مغازه و کلاه‌هایش هستند. آنها نسل به نسل به این مغازه آمده‌اند و هنوز هم می‌آیند. زمانی پدرهایشان کلاه می‌خریدند و حالا پسرهایشان می‌آیند. آن نیمه دیگر که مشتری‌های گذری هستند کسانی‌اند که به نیت خرید لوستر آمده و با مغازه ما روبه‌رو می‌شوند. کلی خوش شان می‌آید و وقتی انواع و اقسام کلاه‌ها را می‌بینند دوست دارند دست خالی از مغازه بیرون نروند. هم جوان‌هایی که تازه با این مغازه روبه‌رو می‌شوند از بودن ما خوشحال هستند و هم قدیمی‌هایی که می‌بینند این مغازه با وجود تمام تغییر و تحول‌های لاله‌زار باقی‌مانده و تغییر شغل نداده است».

  • دوستی با مرحوم حاتمی

پای صحبت‌های آقا جواد که می‌نشینیم تازه متوجه می‌شویم دنیای کلاه، بسیار دنیای بزرگی است با تخصص‌های مختلف. او از پدرش حسین آقا می‌گوید که حسابی در زمینه دوخت انواع کلاه تخصص داشت، به‌طوری که کافی بود تصویر یک کلاه را می‌دید، بی‌کم و کاست آن را می‌دوخت و تحویل سفارش‌دهنده‌اش می‌داد. او درباره هنر کم نظیر پدرش می‌گوید: «دوخت کلاه تخصص می‌خواست که پدر من خیلی خوب آن را بلد بود. الان نه مـن، نه برادرم و نه پسرم هیچ کدام این تخصص را نداریم. پدرم تنها چند مدل دوخت کلاه را به ما یاد داد؛ حتی پسرم هم همین چند مدل دوخت را بلد نیست. پدرم پیش فردی به‌اسم سیدابراهیم در کوچه رفاهی آموزش دیده بود. زمان رضاشاه هر مدل کلاهی می‌آمد دستور می‌داد باید آن مدل در ایران هم دوخته شود. پدر من هم تا یک کلاه را، چه از طریق عکس چه در فیلم می‌دید می‌توانست بدون آنکه آن را از نزدیک ببیند بدوزد. یادم می‌آید کلاه دایی‌جان ناپلئون را هم او دوخت و در سریالش استفاده شد. کلاه‌های فیلم سلطان صاحبقران ساخته مرحوم حاتمی را هم پدرم دوخت. رفاقت مرحوم علی حاتمی با پدرم از طریق همین کلاه بود چون آقای حاتمی کار پدر من را خیلی قبول داشت».

  • زحمت زیاد و درآمد کم

برخلاف بسیاری از پدرها که دوست دارند فرزندانشان پیشه آنها را ادامه دهند حاج‌حسین چندان علاقه نداشت فرزندانش راه کلاه‌دورزی و کلاه‌فروشی او را پیش بگیرند، برای همین آموزش تمام کلاه‌ها را به فرزندانش نداد. حبیب‌اللهی پسر در این‌باره می‌گوید: «پدرم در کلاه‌دوزی خیلی مهارت داشت اما به ما چند مدل بیشتر آموزش نداد؛ کلاه‌هایی مانند کلاه کپر وگپی را بلدیم اما بیشتر از آن نه. پدر من سال87 از دنیا رفت. خودش نمی‌خواست به ما دوخت انواع کلاه را یاد بدهد. می‌گفت تغییر شغل بدهیم و در این کار نمانیم چون این کار زحمت زیاد و درآمد کم دارد و با این شغل نمی‌توانیم خرجمان را دربیاوریم»

  • خرابکاری کلاه وارداتی

دیگر کلاه نمی‌دوزند؛ نه خودش نه برادرش. حمیدرضا پسر آقا‌جواد هم کلاه‌دوزی بلد نیست. او می‌گوید: «گلوله آخر را کلاه‌های چینی به پیکر نیمه جان ما شلیک کردند. اکثر کسانی که قدیمی بودند و کلاه می‌دوختند تغییر شغل داده‌اند چون اصلا دوخت کلاه صرف نمی‌کند. تقریبا ازسال 50 تا 53 هم کلاه‌های ایتالیایی آمد و صنعت کلاه‌دوزی را از بین برد. همه مدل کلاه از ایتالیا با مدل‌ها، پارچه‌ها و طرح‌های زیبا می‌آمد و یک سوم و یک چهارم آنچه در کشور تولید می‌شد قیمت می‌خورد. پدرم می‌گوید آن زمان کلاه‌های ایتالیایی خیلی هم زیادشده بود. هر تاجری راغب می‌شد از این کلاه‌ها بیاورد. ما هم کلاه ایتالیایی خیلی داشتیم و آن زمان پدربزرگم کارخانه داشت و تولید می‌کرد؛ اما با ورود کلاه‌های ایتالیایی‌ برای همان کارخانه یک یا 2 شاگرد ماند. 2 تا چرخ گذاشته بود و همین جا در مغازه کار می‌کرد. الان هم که کلاه‌های چینی بازار را اشباع کرده و همین 2 تا چرخ هم دیگر کار نمی‌کند». خانواده حبیب‌اللهی همچنان به حرفه‌شان عشق می‌ورزند و دوست دارند تا زمانی که زنده هستند این مغازه با تمام کلاه‌هایش در میان زرق و برق لوسترهای لاله‌زار باقی بماند و با خودش یاد لاله‌زار قدیم را زنده نگه دارد. تغییر فرهنگ باعث شده شغل کلاه‌فروشی فراموش شود و این خانواده تمام تلاش خود را می‌کنند تا همچنان آن را سرپا نگه دارند.

  • کادو فقط کلاه

زمانه عوض شده اما خود آقا جواد، برادرش آقا‌کمال و پسرش آقاحمیدرضا جزو کلاه به سرگذاران پروپا قرص هستند، به‌طوری که هدیه هم می‌خواهند بدهند همه از آنها توقع دارند هدیه‌ای جز کلاه نباشد؛ «خودم هنوز کلاه به سر می‌گذارم. چون کلاه‌فروش هستم، کلاه نگذارم اصلا تعجب می‌کنند. چند مدل هم کلاه دارم. زیر آفتاب کلاه گپی می‌گذارم. در مهمانی، هم کپر هم شاپو دارم. کوه می‌روم کلاه ماهیگیری می‌گذارم. کلا کلاه‌های جور و واجور زیاد دارم. خوش‌شان می‌آید من کلاه سرم می‌گذارم. پسرم هم خیلی به کلاه عادت دارد و بدون کلاه راه نمی‌رود. دخترهایم هم شده در مهمانی‌ها کلاه سرشان بگذارند. هدیه هم خیلی زیاد کلاه می‌دهیم. البته بستگی دارد به چه‌کسی می‌خواهیم هدیه بدهیم اما اکثرا کلاه می‌دهیم. نزدیکان خوش‌شان می‌آید و دوست دارند به آنها کلاه می‌دهیم. توقع دارند اصلا ما وقتی کادو می‌دهیم هدیه مان جز کلاه نباشد».

  • اولین کلاه‌بردار نادرشاه بود

شاید شما هم به این دو اصطلاح توجه کرده باشید؛ «کلاه برداری و کلاه سر کسی گذاشتن» هر دو یک مضمون دارند؛ اما جملات برعکس هم هستند. آقاجواد حکایت این دو اصطلاح را که به دوران افشار و نادرشاه برمی‌گردد اینطور تعریف می‌کند:‌ «این اصطلاح برمی‌گردد به زمان نادر‌شاه که وقتی هندوستان را فتح کرد به او گفتند پادشاه هندوستان 2الماس گرانبها در کلاهش قایم کرده. نادر‌شاه هم گفت کلک می‌زند و به پادشاه هندوستان می‌گوید بیا به پاس دوستی که با هم داریم کلاه‌هایمان را با هم عوض کنیم. آن زمان کلاه نمدی‌اش را برداشت و گذاشت سر پادشاه و کلاه او را گذاشت سرخودش. کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن به آن زمان برمی‌گردد».

  • کلاه تاج سر بود

کلاه به سر‌گذارها آنقدر کم شده‌اند که دیگر کمتر کسی به‌طور دائم و به‌عنوان پوشش از کلاه استفاده می‌کند. آقا جواد، فروشنده قدیمی کلاه در خیابان لاله‌زار، از مشتری‌هایی می‌گوید که هنوز کلاه را به‌عنوان یک پوشش اصلی می‌شناسند؛ «در حال حاضر بیشتر آذربایجانی‌ها و کرمانشاهی‌ها کلاه سر می‌گذارند. یک قشر هم بازاری‌ها هستند که کلاه‌پوست می‌گذارند. یک درصدی از مردم هم کلاه‌های کپر می‌گذارند و باقی هم تفننی کلاه می‌گذارند. با وجود این کلاه به سر‌گذارها مثل قدیم زیاد نیستند. در گذشته اکثر بازاری‌ها کلاه پوست می‌گذاشتند. بیشتر مذهبی‌ها هم کلاه داشتند. اصلا همه مردم در صنف‌های مختلف برای خود کلاه داشتند؛ درشکه‌چی‌ها، کشاورزان، درباری‌ها،‌نظامی‌ها، کافه‌چی‌ها،‌قهوه‌چی‌ها، دانش‌آموزان و حتی توده‌های مردم، همه و همه برای خود کلاه ویژه‌ای داشتند؛ کلاهی که با توجه به آن می‌شد طبقه اجتماعی و صنف آن فرد را مشخص کرد. پدرم همیشه می‌گفت علت آنکه کلاه‌فروش شده به‌خاطر آن بوده که کلاه تاج سر بوده. مادربزرگم هم همیشه به پدرم این حرف را می‌زد و برایش انگیزه‌ای شد تا وارد بازار کلاه شود. اصلا زمان‌های قدیم به کسانی که کلاه نداشتند می‌گفتند بی‌سر و بی‌پا. کلاه خیلی مهم بود. اگر کسی کلاهش گم می‌شد یا خراب از خانه بیرون نمی‌آمد. وقت دعوا، نخستین کاری که می‌خواستند بکنند این بود که کلاه را زمین بیندازند. اصلا بدون کلاه بودن را بد می‌دانستند، به همین دلیل کلاه ارزش داشت؛ اما دیگر به این موضوع اهمیت نمی‌دهند. فرهنگ‌ها عوض می‌شود. سلیقه‌های مردم عوض می‌شود. الان کلاه مانند قدیم ارزش و بها ندارد».

  • کلاه بختیاری

کلاه بر سر مردان ایل بختیاری ابتدا راست و درست می‌ایستد اما به مرور زمان می‌لغزد و کج‌وکج‌تر می‌شود. کج سرگذاشتن کلاه، امتیازی است که به این راحتی‌ها نصیب مردان بختیاری نمی‌شود. در گذشته نه چندان دور، فقط خوانین بختیاری اجازه داشتند کلاه‌شان را کج سربگذارند اما حالا این امتیاز به پهلوانان و بزرگان بختیاری هم داده می‌شود. در ایل بختیاری هیچ وقت کوچک‌تر حق ندارد جلوی بزرگ‌تر کلاهش را کج سرکند. کج گذاشتن کلاه بر سر، در میان ایل بختیاری نشانه بزرگی و علو درجه است. شاید کج سرکردن کلاه رسم غریبی به‌نظر برسد اما در گذشته، میان ایرانیان طرفداران بسیاری داشته است، چنان که خواجه شیراز در دیوانش متذکر می‌شود که «نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست/ کلاهداری و آیین سروری داند».

  • کلاه قشقایی

ایل قشقایی در اواخر سده سیزدهم خورشیدی، ائتلافی بزرگ از اقوام ایرانی با زبانی مشترک بود که قدرتش رضاخان را به ترس و دلهره می‌انداخت، به همین‌خاطر، رضاخان رئیس این ائتلاف بزرگ را به تهران خواند و او را در ‌خانه زندانی کرد. با دستور یک شکل‌شدن لباس توسط رضاخان، جامه سنتی قشقایی‌ها هم از تنشان بیرون آورده شد و لباس‌هایی با سلیقه شاه بر تنشان نشست. اما وقتی رضاخان از صدر به ذیل کشیده شد و روانه جزیره «موریس» شد، ناصرخان با کلاه قشقایی به دامان ایلش برگشت و کلاه دو گوش قشقایی را دوباره احیا کرد. به این ترتیب کلاه نمدی قشقایی از این پس شد نماد قدرت و خودمختاری قشقایی‌های کوچ‌رویی که سرزمین فارس را زیر پا داشتند.

  • کلاه ترکمن

کلاهی که زنان ترکمن به سر دارند جز اینکه نشان می‌دهد هر کدام از چه طایفه‌ای هستند، مجرد یا متأهل بودن آنها را نیز آشکار می‌کند. با این حساب، جوانان ذکور ترکمن حداقل به وقت انتخاب همسر تکلیف‌شان روشن است. این کلاه، سرپوشی گرد و ابریشمی است که تمام سطح آن را نخ‌های رنگی سوزن‌دوزی شده گرفته و عمرش به درازای دوران تجرد دختران ترکمن است.

  • کلاه پهلوی

رضاخان پهلوی با طرح یکسان‌سازی‌ لباس، به یکی از بزرگ‌ترین کلاه برداران تاریخ تبدیل شد. برداشتن کلاه سنتی از سر ایرانی‌ها را دولت «محمد علی فروغی» با برداشتن کلاه از سرکارمندان وزارت خارجه و گذاشتن کلاه لبه داری که کلاه فرنگی نام داشت، شروع کرد و کم‌کم کار بالا گرفت تا جایی که مأموران دولتی برای از بین بردن کلاه ایرانی‌ها حتی هنگام نماز، کلاه و عمامه ایرانی‌ها را از سرشان بر می‌داشتند. رضاخان پهلوی با طرح یکسان‌سازی‌ لباس، به یکی از بزرگ‌ترین کلاه‌برداران تاریخ تبدیل شد.


9117587
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است