به گزارش خبرنگار مهر، متن پیش رو یادداشتی از خسروباقری، استاد فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران است که به مناسبت فرارسیدن بهار از نظر میگذرد؛
بهار سراسر به تربیت میماند جز آنکه وارونه است. درختان را می رویانند اما آدمیان خود باید برویند. بهار در بند ضرورت است و تربیت در بند آزادی! اگر بند ضرورت از دست و پای طبیعت بریده شود، در انتظار بهار نشستن بیهوده خواهد بود. با وجود این ضرورت است که وقتی باران بر سر و روی درختان باریدن میگیرد، خواب را در جا از سر آنها میرباید و آب حیات را بی تردید در رگهای آنها به جریان میاندازد.
بر همین قیاس و به وارونگی طبیعت، اگر بند آزادی از دست و پای آدمیان بریده شود، در انتظار تربیت نشستن بیهوده خواهد بود. «بند آزادی»؛ این همان پارادکس وجود آدمی و تربیت است. آری آزادی بند است و آدمی در بند آن و وی را از آن چارهای نیست. تلاش برای گشودن این بند از اندام آدمی به معنای به اسارت در آوردن اوست.
هر چند آزادی را از آدمی به واقع نمیتوان ستاند، اما او میتواند نقش اسارت را بازی کند و آزادی خود را به حال تعلیق درآورد. تقلید کورانه گونهای از بازی کردن این نقش است از سوی متربی؛ چنان که تلقین علم بدون تبیین آن و تحمیل رفتار به جای ترغیب به آن، گونههای دیگری از به جریان انداختن این نقش اند از سوی مربی. در این گونه حالات، آنچه رخ میدهد، تربیت نیست، زیرا با گرتهبرداری از منطق طبیعت، یعنی ضرورت، انجام شده، نه بر اساس منطق وجود آدمی و تربیت، یعنی آزادی. زورگیری فکری و عملی (تقلید کورانه) یا زورگویی فکری (تلقین) و زورگویی عملی (تحمیل) هیچیک تناسبی با منطق تربیت ندارند.
با زورگیری و زورگویی، آدمک میتوان ساخت، اما آدمی هرگز.