گوناگون 10:38 - 06 شهریور 1395
درگذشت داوود رشیدی،اقتصاد سیاسی دولت و... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های شنبه-۶شهریور-جای گرفتند.

روزنامه ایران در ستون سرمقاله‌اش با تیتر« جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت» نوشت:روزنامه ایران،۶ شهریور

درباره داوود رشیدی که روز گذشته درگذشت

نگفتن از او بی‌معرفتی است... 

در ابتدا به خانواده رشیدی، بخصوص خانم احترام برومند و همچنین تمام عزیزان دوستدار هنر و آشنا به هنر تسلیت عرض می‌کنم. دوستی من با داوود رشیدی به سال 1339 بازمی‌گردد. سالی که او از فرانسه بازگشته  و در اداره هنرهای دراماتیک استخدام شده بود. قصد داشت نمایشنامه «ایوانف» چخوف را اجرا کند. نقش ایوانف را به من پیشنهاد داد، بعد از چند جلسه تمرین من انصراف دادم. چرا که آن زمان منتقدان خیلی حساس بودند و می‌ترسیدم از اینکه کار آن‌طور که باید در نیاید. من چخوف را نمی‌شناختم و حداقل یک سال باید مطالعه می‌کردم تا چخوف را بشناسم. این بود که بازی نکردم و داوود فکر کرد که مرا تحریک کرده‌اند که با او کار نکنم. بعد از آن یک نمایشنامه دیگر با عنوان «می‌خواهید با من بازی کنید» نوشته مارسل آشار در گونه کمدی بود که تصمیم داشت کار کند.

در تمرین به پرویز کاردان که بازی داشت می‌گوید که یک نقش اینجا هست که یک جمله بیشتر ندارد و صاحب سیرک است. این نقش به جمشید می‌خورد ولی او قبول نمی‌کند که این نقش را بازی کند. بعد هم می‌گوید که او ایوانف که نقش اول بود را بازی نکرد حال می‌آید نقش یک جمله‌ای را بازی کند! اما من این پیشنهاد را قبول کردم. او از شنیدن خبر خوشحال شد و آمد مرا بوسید و فهمید که خیلی دوستش دارم. بعد از آن در کارهای تلویزیونی‌اش بازی داشتم از جمله ماجرای «عشقی دن پرلیم پلن با بلیزه در باغچه‌اش» فدریکو گارسیا لورکا. پس از آن در سه نمایش صحنه‌ای ایشان بازی داشتم «مستأجر» نوشته پرویز کاردان، «آنتیگون» ژان آنوی و یک نمایشنامه از یک نویسنده ترک که نامش در خاطرم نیست.

بعد از آن هم در سه کار «هزاردستان»، «کمال‌الملک» و «خانه عنکبوت» با هم همبازی بودیم. این همکاری‌ها باعث شد با داوود خیلی رفیق شوم. آدم شوخ و خوش‌خلقی بود. برایم رنج‌آور بود که چنین شخصیتی دچار آلزایمر شود. بازی‌اش را که همه دیده‌اند اما متأسفانه آثاری که ایشان کارگردانی کرده است اثر ثبت شده‌ای وجود ندارد چون آن زمان نمی‌شد که فیلم بگیرند و تصویر ضبط کنند. نمی‌دانم حالا بعد از فوتش گفتن این حرف‌ها چه فایده‌ای دارد؟ چرا قبل از مرگ یاد آدم‌ها نمی‌افتیم. اگر نگوییم بی‌معرفتی است اما اگر هم بگوییم همه می‌گویند چرا قبل از مرگش این حرف‌ها گفته نشد. اشکال ما این است، من متأسفم. البته زندگی همین است. اینها همه درس است برای ما که آدم همیشه زنده نمی‌ماند. چه خوب است که آدم کاری بکند که بگویند خدا رحمتش کند. داوود رشیدی از این دست آدم‌هاست.

  • اقتصاد سیاسی دولت

علی قنبری معاون وزیر جهاد کشاورزی در ستون سرمقاله‌ روزنامه اعتماد نوشت:روزنامه اعتماد،۶ شهریور

برای تشریح عملکرد سه ساله دولت یازدهم بهترین ابزار، اقتصاد سیاسی است به طوری که بدون این ابزار و تنها با بررسی تغییرات کمی شاخص‌ها بخش بزرگی از دستاوردهای دولت نادیده گرفته می‌شود. یعنی باید به تغییر سیکل‌های سیاسی در بدنه دولت طی بازه‌های 8 ساله حاکمیت آنها توجه داشت تا عملکرد واقعی دولت نمایانگر شود. مهم‌ترین ویژگی دولت‌های نهم و دهم انتشار افسارگسیخته پول و بی‌انضباطی شدید پولی و مالی دولت بود که در سال اول عمر دولت یازدهم این موضوع مورد اصلاح قرار گرفت و سیاست‌های انقباضی پولی اتخاذ شد که در قالب تدوین بسته‌های سیاستی همان طور که در دولت اصلاحات بیشترین میزان ثبات اقتصادی را تجربه کردیم و بعد از آن یک تجربه هشت ساله پر از تکانه، پیش روی اقتصاد قرار گرفت، در سه سال اخیر نیز توقف و تغییر و اصلاح مسیر اقتصاد بود. اقتصادی که با سرعت بالا به سمت رکود می‌رفت با اصلاحات زیر ساختی در تعاملات بین‌المللی در مسیر بازسازی و ترمیم قرار گرفت. بدیهی است که بهبود و افزایش بهره‌وری و کارایی یک واحد تولیدی در حال بهره‌برداری بسیار میسرتر از افزایش بهره‌وری یک کارخانه نیمه‌تعطیل یا تعطیل است، در اثر تحریم‌ها بخش زیادی از واحدهای تولیدی کشور به وضعیت تعطیل و نیمه‌تعطیل درآمده بود.

حرکت از رشد منفی بعضا انعکاس نیافته در مطبوعات و رسانه‌ها و حتی شاخص‌های اقتصادی، کار را برای دولت یازدهم بیش از هر زمان دیگری سخت کرده بود. تنها انسجام داخلی بسیار بالا و هدفمند موجود در دولت یازدهم می‌توانست چنین چرخه‌ای را در مسیر اقتصادی کشور به وجود بیاورد، به طوری که نه‌تنها رشد اقتصادی که با نرخ بالای منفی به طور دو سال متوالی را به مسیر مثبت هدایت کرد. سیاست‌های بخش کشاورزی و بخش تجارت بین‌الملل یکی از بهترین آمار مقایسه‌ای دولت یازدهم را نسبت به دو دولت قبل نشان می‌دهد. دولت نهم در سال اول خود با ثبت رقم 89/21 میلیارد دلار صادرات و 28/55 میلیارد دلار واردات کالای غیرنفتی، توانست حدود 5/3 میلیارد دلار افزایش در صادرات و 4/2 میلیارد دلار کاهش واردات داشته باشد. اما در سال دوم کاری خود، یعنی سال 89، واردات کالا وضعیت صعودی پیش گرفت و با ثبت رقم 4/64 میلیارد دلار، حدود 10 میلیارد دلار نسبت  به سال قبل افزایش یافت. رقم صادرات نیز با 5/26 میلیارد دلار فقط پنج میلیارد دلار نسبت به سال گذشته افزایش داشت که تراز به‌شدت منفی را به وجود آورد.

دولت دهم نیز دو سال اول دور دوم ریاست‌جمهوری خود را با ثبت تراز تجاری منفی 29/71 میلیارد دلار، مسیر تجاری کشور را به سمت واردات محوری برد به طوری که لزوم ایجاد اقتصاد مقاومتی برای فضای اقتصادی کشور به یک ضرورت تبدیل شد. دولت دهم در دومین سال کاری خود به طور جدی دنباله‌رو سیاست‌های قبلی خود در اقتصاد و تجارت خارجی بود، در این دوره تراز تجاری     79/13 میلیارد نسبت به دو سال اول دوره قبل منفی‌تر شد. این در حالی است که دولت یازدهم در نخستین سال فعالیت خود، صادرات غیرنفتی را با شش میلیارد دلار رشد نسبت به سال قبل به رقم     5/36 میلیارد دلار رساند و در واردات نیز با 7/3 میلیارد کاهش نسبت به سال قبل، رقم 7/49 میلیارد دلار را ثبت کرد. این دولت همچنین در سال دوم حضور خود در اداره کلان کشور، در هر دو شاخص صادرات و واردات به ترتیب ارقام     8/38 میلیارد و 5/53 میلیارد دلار ثبت کرد که در هر دو رشدی حدود چهار میلیاردی نسبت به سال گذشته داشت اما دولت روحانی موفق شد تراز تجاری خود را به رقم منفی 87/27 میلیارد دلار برساند. یکی از مهم‌ترین موضوعاتی که در انعکاس عملکرد اتی دولت یازدهم باید مورد بررسی قرار گیرد برنامه ششم تدوین شده توسط سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی است که در این برنامه‌ریزی برای نخستین بار دولت اقدام به تدوین برنامه عملیاتی در سطح بخش‌ها و زیر بخش‌ها کرده است، این در حالی است که تاکنون هیچ برنامه توسعه‌ای در این سطح و با مجموعه اسناد منتشر نشده است.

توحه بالا به بهره‌وری در این برنامه حاکی از عرضه محوری سیاست‌های دولت یازدهم است. این در حالی است که تاکنون و در تاریخ عملکرد دولت‌های قبلی بهره‌وری بسیار پایین و منفی را که از مهم‌ترین نشانه‌های بیماری هلندی است، تجربه کرده‌اند. با اجرای برنامه ششم که هم‌اکنون احکام دایمی آن نیز در مجلس به تصویب رسیده است. در بررسی عملکرد دولت‌ها لحاظ کردن شرایط شاخص‌های اقتصاد کلان در لحظه تحویل دولت بسار مهم است. اگر بخواهیم در رویکردی مقایسه‌ای وارد بررسی تطبیقی و قیاسی شویم با توجه به شرایطی که دولت اقتصاد را تحویل گرفته است یکی از درخشان‌ترین دوره‌های تثبیتی اقتصاد را شاهد بوده‌ایم.

  • زندگی سیاسی سیدکاظم مراغه‌ای

احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق در ستون سرمقاله این روزنامه نوشت:روزنامه شرق،۶ شهریور

سیدکاظم مراغه‌ای، صاحب دکان خواربارفروشی نبش بازار بود و به‌واسطه موقعیت ژئوپلیتیک‌اش در جریان تمام امور قرار می‌گرفت. اگر کسی می‌مرد و می‌خواستند تشییع‌اش کنند، از جلو دکان او می‌گذشتند. اگر سروکله مأموری برای جلب تاجر ورشکسته‌ای پیدا می‌شد، سیدکاظم زودتر از هرکس دیگری می‌فهمید این تاجر بخت‌برگشته کیست. او قدر موقعیت ژئوپلیتیک دکانش را می‌دانست. پدرش گفته بود، پدربزرگش به‌خاطر اینکه خانه‌اش در بهارستان بود، بدون اینکه حتی یک گلوله علیه استبداد شلیک کند، نامش در جمع مشروطه‌خواهان قرار گرفته بود؛ اما او هیچ واکنشی به وقایع پیرامونش نشان نمی‌داد. ته دکانش می‌نشست و امور را رصد می‌کرد. او می‌دانست رصدکردن امور مهم‌تر از ژئوپلیتیک است. تشییع‌جنازه و جلب تاجر ورشکسته از مسائل عادی و جاری بازار بودند؛ حتی مسائل مهمی چون انقلاب و جنگ هم او را از جایش تکان نداد. از پدرش یاد گرفته بود که رنگ پرچم‌ها مهم نیست، مهم آن است که کدام پرچم بیشتر در اهتراز می‌ماند و باز یاد گرفته بود برای هیچ پرچمی جان‌فشانی نکند و زندگی‌اش را به خطر نیندازد. پدرِ سیدکاظم رحمت‌الله‌علیه در سن ٩٠‌سالگی در مکنت و آرامش دار فانی را وداع گفت و هم‌اینک قاب عکسی از او که بر پشتی قرمزی تکیه داده بر دیوار خواربارفروشی آویزان است.

سیدکاظم در روز دو یا سه بار از جایش تکان می‌خورد. یک بار که از خانه به دکان می‌رفت و یک بار هم که برای گرفتن وضو برمی‌خاست.

شاگرد خانه‌زادِ کرولالی هم داشت که به امور داخلی خواربارفروشی و مشتریان می‌رسید و سیدکاظم همواره برای صحت‌ گفته‌هایش او را شاهد می‌گرفت. شاگردِ خانه‌زاد مثل گربه‌ای گوشه دکان می‌نشست و با پَر ناخن‌هایش وَر می‌رفت. با اینکه بازار به‌طور سنتی نبضِ سیاست است و مرکز بحث‌ها و کنش‌های سیاسی و هر اقدام سیاسی و روی‌کار‌آمدن هر جناحی منجر به تغییری جدی در وضعیت بازار می‌شود؛ اما سیدکاظم از پدرش که خرده‌تاجری بود آموخت بازار خودش، خودش را تنظیم می‌کند. این بازار است که به ما فرمان می‌دهد و ما نیستیم که به بازار فرمان می‌دهیم. او می‌دانست بازار محل گذر سیاست است. سیاستی که گاه از راسته آنها می‌گذرد و گاه از راسته دیگری، مهم خودِ بازار است. از این‌رو او بدون موضع‌گیری یا دفاع از شخص یا جناحی از کنار مسائل می‌گذشت و این بی‌کنشی به او منزلتی داده بود که دیگران را بی‌دلیل به احترام وامی‌داشت؛ اما همین احترام هم فریبش نمی‌داد. جریان دوم خرداد هم که پیش آمد و بازار در تب‌وتاب می‌سوخت و تضاد و تخاصم، آدم‌ها را روبه‌روی هم قرار داده بود، در او اثری نداشت.

هرکس می‌پرسید شما به کی رأی می‌دهید، می‌گفت: «حالا کو تا رأی‌گیری!» و با این پاسخ باب هرگونه مذاکره و مجادله را می‌بست. حتی روزی که شاگرد خانه‌زادِ کرولالش عکسی از نامزد اصلاح‌طلبان را به دکان آورد، بالاخره از جایش بلند شد تا واکنشی نشان دهد و با مگس‌کش به جان شاگردش افتاد تا دیگر از این غلط‌ها نکند. سیدکاظم از پدرش یاد گرفته بود که غیر از موارد لزوم، نباید اعتقادش را به زبان بیاورد و زدن عکس آدمی به دیوار، اعلام عمومی باورش بود و هزینه داشت. سیدکاظم با روش بی‌کنشی یا بهتر بگوییم کنش بی‌کنشی یا باز بهتر بگوییم پنهان‌کردن تمایلاتش، سیاستِ خود را در بازار راهبردی کرده بود. اما بالاخره هر آدمی با هر سیاستی روزی ناگزیر می‌شود موضع سیاسی‌اش را علنی کند و تکانی به خود بدهد. سیدکاظم هم بالاخره تکان خورد، البته به‌ناگزیر. ته دکانش نشسته بود که دید مردی با چهره‌ای لاغر و رنگ‌پریده و کاپشنی کِرِم که مردم دوره‌اش کرده‌ بودند، در دهانه دکان ظاهر شد. از جایش تکان نخورد. شاید همین کار باعث شد مرد وارد دکانش شود. تا داخل شد، یکی از بازاری‌ها دوید و عکس مرد را روی دیوار کوبید. اما او باز از جایش تکان نخورد. مسحور مرد شده بود. مرد جلوتر آمد، دو دستش را بالا گرفت و به پاس احترامی که سیدکاظم نگذاشته بود گفت: «سلامت باشید!» ناچار از جایش برخاست. همین واکنش پرسش‌هایی را موجب شده بود: «قند کیلو چنده... اوضاع شکر چطوره...» بدون شکوه و گلایه‌ای قیمت ارزاق را گفت، مرد در جوابش گفت: «ان‌شاءالله اوضاع بهتر می‌شه...» سیدکاظم منظورش را نفهمید، چون اوضاعش چندان بد نبود. مرد گفت: «بفرمایید... بفرمایید...» و او را دعوت به نشستن کرد. سیدکاظم سر جایش نشست و به مرد که مردمی در پی‌اش می‌رفتند نگاه کرد. بعد به عکس روی دیوار خیره ماند و شعار زیر عکس را خواند، از همان موقع تصمیم گرفت به محمود احمدی‌نژاد رأی بدهد.

سیدکاظم از پدرش آموخته بود، مردم سه دسته‌اند، مردمی که به حرف‌هاشان باور دارند، مردمی که در حرف‌هاشان منفعتی را دنبال می‌کنند و مردمی که منفعت‌شان در باور دیگران است. پدرش او را از دسته اول شدیدا بر‌حذر کرده بود. پس او احمدی‌نژاد را برگزید و همین تصمیم زندگی‌اش را دگرگون کرد. از پدرش آموخته بود سیاست یک بار در خانه آدم را می‌زند. بعد از آن بود که از طریق شاگردِ کر‌و‌لالش در جریان امور سیاسی قرار می‌گرفت و هر روز آتش هیجان سیاسی‌اش افروخته‌تر می‌شد. دست آخر این شوق بی‌تابش کرد و برای اولین‌بار به ستاد انتخاباتی احمدی‌نژاد رفت و اعلام آمادگی کرد که برای پیروزی این مرد حاضر است هر کاری بکند. همه بازار رفتارش را زیر نظر داشتند و می‌دانستند او بی‌دلیل کاری نمی‌کند و همین هم شد. یکی، دو سال بعد از پیروزی احمدی‌نژاد کارش را گسترش داد، چند دکان دیگر خرید و اجاره داد و یکی از نمازگزاران شاخص و تأثیرگذار مسجد بازار شد. مردی که او را به عرصه سیاست آورده بود، او را دنبالش می‌کشید. سیدکاظم در حوادث دوره دوم احمدی‌نژاد با برخی از جماعت بازار کارش به زد‌و‌خورد کشید و بعد از آن دیگر کسی جرئت اظهارنظر در برابرش را نداشت. سیدکاظم مراغه‌ای سال ٩٢ تمام بازار و کوچه‌های اطرافش را ناهار و شام داده بود تا مانع پیروزی حسن روحانی شود و هر قدر شاگرد خانه‌زاد کرولالش تلاش کرد تا با ایماواشاره به او بفهماند که کشتی سیاست را کشتی‌بان دیگر آمده است، به گوشش نرفت. سیاست در خانه او را زده بود، برای همین باید تا ته خط می‌رفت. رفت و شکست خورد. از پدرش آموخته بود شکست در سیاست معنا ندارد. همان‌طورکه در بازار قیمت بالاوپایین می‌شود، در سیاست هم آدم‌ها پایین‌وبالا می‌شوند. سیاست خودش خودش را تنظیم می‌کند. دوباره برگشت ته دکانش نشست و شد همان آدمِ سابق روزهای نخست، روزی دو یا سه بار از جایش تکان می‌خورد. از خانه به دکان می‌آمد یا برای وضو برمی‌خاست. شاگرد خانه‌زاد کرولالش اما دیگر طاقت نشستن روی حلب روغن را نداشت، پا می‌شد و به این‌در و آن‌در می‌زد.

سیدکاظم سرزنشش می‌کرد و می‌گفت: «بتمرگ!»، نمی‌توانست، آرام و قرار نداشت. با ایماواشاره می‌فهماند که باید کاری کرد. اما سیدکاظم می‌دانست با روش بی‌کنشی یا بهتر بگوییم کنشِ بی‌کنشی یا باز بهتر بگوییم با سرپوش‌گذاشتن روی تمایلات، باید منتظر خودتنظیمی سیاست باشد. او می‌دانست باید موقعیت ژئوپلیتیک خود را حفظ کند تا سیاست از این راسته بگذرد.

سیدکاظم مراغه‌ای مانند بیشتر هم‌مسلکان خود از نظامِ سیاسی، منفک‌شدنی نیستند. آنان کنار می‌روند تا سر بزنگاه به عرصه سیاست بازگردند و وجه غالب‌شان رو به سوی سیاست دارند؛ اما توجه‌شان معطوف به اقتصاد است. آنان موقعیت‌های ژئوپلیتیک را شناسایی می‌کنند، خود را در آن جای داده، به هر قیمتی آن را حفظ می‌کنند. «سیدکاظم مراغه‌ای»ها ماهیت غیرشخصی اقتصاد بازار را نشان می‌دهند و آن را به ساحت سیاست می‌کشانند. مردی که سیدکاظم را به سیاست آورده بود و دنبال خود می‌کشید، نشان داد نیروهای نظم‌دهنده بازار در وضعیت‌های غیرسیاسی، به‌جای نظم و انتظام، آشفتگی و فاجعه به بار می‌آورند. ازاین‌منظر شاید یکی از دشواری‌های دولت روحانی، مواجهه با این‌ جریان فکری باشد که به‌سادگی از پیکره دولت کَنده نمی‌شوند، اما جراحی آنان لازمه هر تحرک و تغییری در وضعیت اقتصادی-سیاسی کنونی است. اینرسی فراگیر در جامعه شاید از همین جریان‌ها نشئت گرفته باشد، جریانی که به‌طرز شبکه‌ای در سیاست و اقتصاد ما تنیده شده است.

  • احیای امپراتوری عثمانی آرزوی دردسرساز اردوغان

روزنامه کیهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:روزنامه کیهان،۶ شهریور

تحولات سوریه از کمی قبل از وقوع کودتای نافرجام ترکیه به این سو، دچار پیچیدگی‌های خاصی شده و رفته رفته نیز بر این پیچیدگی‌ها افزوده می‌شود. اکنون در سوریه بر خلاف قبل که غالبا دو جبهه «حامیان اسد» و «مخالفان اسد» با یکدیگر مواجه بودند، چندین جبهه همزمان در حال نبرد با یکدیگرند. برخی از این جبهه‌ها پیش از این چه بسا جزو دوستان هم نیز بودند.

مثلا پیش از این کردهای سوریه در کنار ارتش این کشور با تکفیری‌ها می‌جنگیدند و در برخی مواقع، این دو از حمایت‌های یکدیگر بهره می‌بردند. ماجرای آزاد‌سازی کوبانی، شهر کردنشین سوریه به کمک «حامیان اسد»، تنها نتیجه یکی از این همکاری‌ها بود.  اما مدتی است با افول تروریست‌های تکفیری، هوای تجزیه‌طلبی مجدداً به سر گروهی از کردهای تجزیه‌طلب زده و عده‌ای از آنها با ارتش سوریه و تروریست‌های داعش به طور همزمان می‌جنگند. یا مثلا آمریکا از یک طرف به ترکیه در جنگ با تروریست‌هایی که امنیت آنکارا را به خطر می‌اندازند، کمک می‌کند اما از طرف دیگر، از دشمن اصلی ترکیه یعنی کردهای سوریه علنا حمایت می‌کند. آمریکا حتی بعضا، علیه همین کردها نیز ورود می‌کند، مثل ماجرای جرابلس که آمریکا از پشت به کردها خنجر زد و آن را تقدیم ترکیه کرد. به این وضع، نزدیکی روسیه به ترکیه را نیز اضافه کنید. روسیه در جبهه «حامیان اسد» یعنی ایران و حزب‌الله قرار دارد اما هم مسکو و هم آنکارا اعلام می‌کنند روابط خود را در ماجرای سوریه بهبود بخشیده و در این مسئله، به یکدیگر نزدیک شده‌اند؛ این در حالی است که ترکیه در حال جنگ با بشار اسد یعنی دوست پوتین است! اما درباره این پیچیدگی‌ها گفتنی‌هایی هست:

1- تاکید مکرر مقامات ترکیه بر لزوم تغییر در سیاست خارجی این کشور به ویژه در موضوع سوریه، برخی تحلیلگران را بر آن داشت تا با نیم نگاهی به مشارکت آمریکا در کودتای ترکیه و نا‌آرامی‌های بی‌سابقه‌ای که در نتیجه همان سیاست‌های غلط دامن این کشور را گرفته،  به این نتیجه برسند که آنکارا با فاصله گرفتن از آمریکا به فکر تغییر در حوزه سیاست خارجی خود افتاده است. آشتی با بشار اسد، توقف حمایت‌ها از تروریست‌های تکفیری و غیرتکفیری و احترام به تمامیت ارضی سوریه، سه اقدام اساسی بود که هنوز این دسته از تحلیلگران انتظار دارند از سوی اردوغان به شکل عملی- نه فقط زبانی- اعمال شود. اما تجاوز نظامیان ترکیه به شهر جرابلس سوریه آن هم با حمایت‌های نظامی آمریکا و تروریست‌های ارتش آزاد، این تحلیل را که ترکیه دست از ماجراجویی‌های خود در سوریه برداشته، دستخوش تردید جدی کرده است. ترکیه پس از تجاوز به خاک سوریه هم اعلام کرده بر حفظ تمامیت ارضی سوریه تاکید دارد و در این اقدام(ورود به خاک سوریه) با روس‌ها هماهنگ است؛ اما مقامات دولتی سوریه ورود ترکیه به جرابلس را «تجاوز آشکار» به خاک خود می‌دانند و روس‌ها نیز گفتند پاسخشان به این تجاوز، نرم نخواهد بود تا بدین ترتیب خط بطلانی کشیده شود روی ادعاهای مقامات ترکیه.

2- البته اینکه ترکیه در  برخی حوزه‌ها تغییراتی اساسی و مهم داشته، غیرقابل انکار است. نزدیکی ترکیه به روسیه یکی از این تغییرات مهم است. نباید فراموش کرد منشا دشمنی 7 ماهه میان ترکیه و روسیه  همین  بحران سوریه و سرنگونی سوخوی روس در خاک سوریه بود. مسکو یکی از متحدین سوریه است و به نوبه خود حمایت‌های بسیار زیاد و موثری از ارتش و دولت این کشور بجا آورده است. از طرفی سفر چهارشنبه گذشته جو‌بایدن به ترکیه اصولا، با هدف قانع کردن اردوغان برای فاصله نگرفتن از غرب به ویژه آمریکا  و جلوگیری از نزدیک شدن این کشور به اسد صورت گرفته است (کریستین ساینس مانیتور) بنا بر این نمی‌توان گفت اردوغان در سیاست‌های خود هیچ تغییراتی اعمال نکرده است.

3- با کنار هم قرار دادن دو مسئله فوق می‌توان چنین نتیجه گرفت که «احتمالا» اردوغان یک سیاست کج‌دار و مریز را در مواجهه با این تحولات اتخاذ کرده، سیاستی که از کنار آن هم بتواند از فواید نزدیکی به روسیه و ایران بهره ببرد هم شانس هرچند اندک بهره‌برداری از نزدیکی با غرب مثل عضویت در اتحادیه اروپا را از دست ندهد. به عبارت دیگر می‌توان گفت، ترکیه از تجاوز به جرابلس، شهر مرزی سوریه هم قصد دارد با از بین بردن داعشی‌هایی که هر از چند گاهی عملیات تروریستی در خاک ترکیه ترتیب می‌دهند، امنیت را به کشورش باز گرداند و هم با جایگزین کردن تروریست‌های ارتش آزاد که هدف راهبردی آنها، از بین بردن اسد، یکی از اصلی‌ترین بازوهای مقاومت است، فشارها به بشار اسد را همچنان نگه دارد آن هم با این توهم که، شانس بهره‌برداری از نزدیکی با غرب را از دست ندهد. عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی نیز در همین چارچوب یعنی بهره‌برداری از نزدیکی به غرب، قابل تحلیل است. کمک‌های ائتلاف به اصطلاح ضد داعش آمریکا به ترکیه در جرابلس نیز با توجه به اینکه قرار است «ارتش آزاد» جایگزین «داعش» شود، مطلوب آمریکایی‌ها هست.

4- نکته بسیار مهم دیگر که نباید از آن غافل شد این است که، کار تروریست‌های تکفیری در سوریه (و حتی عراق) تقریبا رو به پایان است و این مسئله شاید تا حدودی مطلوب ترکیه زخم خورده از داعش باشد؛ اما قطعا مطلوب آمریکا و رژیم صهیونیستی نیست. تقریبا همه متفق‌القولند که اصلی‌ترین هدف از راه‌اندازی قائله داعش و تروریست‌های تکفیری، تجزیه کشورهای مستقل منطقه برای ضربه زدن به ایران و در نتیجه، ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی است. این هدف، چیزی نیست که آمریکایی‌ها بتوانند به راحتی از کنار آن بگذرند. نگاه آمریکا و رژیم صهیونیستی از این پس، آن است که اگر داعش قرار است از بین برود، هدفِ داعش نباید از بین برود. با همین نگاه، و با افول تروریست‌های تکفیری، سرمایه‌گذاری روی کردهای تجزیه‌طلب آغاز شده و سعودی‌ها نیز اعلام کرده‌اند، حاضرند روی اسب کردهای تجزیه‌طلب، سرمایه‌گذاری کنند. جایگزینی تکفیری‌های ضعیف شده با کردهای تجزیه‌طلب، تروریست‌های ارتش آزاد یا حتی جبهه النصره، کاری است که در سوریه به یک شکل و در عراق به شکلی دیگر دنبال می‌شود. ترکیه در جرابلس سوریه، در حال پیاده کردن همین سناریو است، یعنی جایگزین کردن داعش رو به موت با تروریست‌های ارتش آزاد، بدون اینکه متوجه باشد، فرق زیادی بین این دو نیست. فراموش نکنیم آن کودک 11 ساله فلسطینی را گروه‌های مرتبط با همین ارتش آزاد سر بریدند.

5- به نظر می‌رسد ترکیه اینجا نیز دچار اشتباه راهبردی شده است. زمان زیادی از کودتای اوباما در ترکیه نمی‌گذرد؛کودتا در کشوری که از هیچ اقدامی در جهت منافع غرب و رژیم صهیونیستی مضایقه نکرده است. ترامپ همین دو روز پیش گفت که اسناد دخالت دولت اوباما در کودتای ترکیه را به زودی منتشر می‌کند. آمریکا در ماجرای جرابلس حتی  به کردها هم خیانت کرد، چرا که تا روز سه‌شنبه یعنی یک روز قبل از حمله به این شهر کردنشین سوری، از کردها حمایت می‌کرد! ترکیه امروز باید فهمیده باشد که آمریکا دوست و دشمن نمی‌شناسد و هر جا منافعش اقتضا کند، نزدیکترین متحدانش را قربانی می‌کند بنابراین چاره کار، نزدیکی به این کشور نیست. به نظر می‌رسد وسوسه احیای امپراتوری عثمانی مجددا به سراغ اردوغان آمده و وی قصد دارد با آگاهی از ماهیت ذاتی آمریکا، مجددا به همان راه شکست خورده و خسارت‌آفرین قبل بازگردد؛ غافل از اینکه حتی راه احیای امپراتوری اردوغان نیز فاصله گرفتن از آمریکاست!

 

 

سرمقاله‌های ۳ شهریور همشهری آنلاین

8122424
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است