«جوناس کارپینیانو»، کارگردان ایتالیاییآمریکایی، بیشتر بهخاطر دو فیلم «مدیترانه» و «چامبرا» شناخته شده است که هردو به مسئلهی مهاجرین میپردازند.
کارپینیانو در سال 1984 میلادی در نیویورک به دنیا آمد، اما بعد از چند سال بهخاطر شغل پدرش که به عنوان استاد یکی از دانشگاههای رُم انتخاب شد، در ایتالیا ساکن شدند. از همان سنین پایین اطراف کارپینیانو پر بود از فیلمسازان و اهالی موسیقی؛ از پدربزرگ پدری و عمویش گرفته تا داییاش.
این شد که کارپینیانو هم تحصیلاتش را در رشتهی فیلمسازی در دانشگاه «وِسلیان» و مدرسهی هنر «تیش» در نیویورک گذراند و اولین فیلمهای کوتاهش را هم همانجا ساخت.
فیلم کوتاه او با نام «چامبرا» در سال 2014 میلادی، داستان یک شب از زندگی پسری به نام «پیو» است که در محلهی چامبرا در بخش کالابریا در جنوب ایتالیا زندگی میکند. این فیلم کوتاه در آن سال جوایز مختلفی از جمله جایزهی دیسکاوری (استعداد نو) جشنوارهی کن را کسب کرد.
در سال 2017 و پس از سه سال، کارپینیانو موضوع همان فیلم کوتاه را بار دیگر موضوع دومین فیلم بلندش قرار داد و داستان گذر «پیو آماتو»ی 14ساله از نوجوانی به بزرگسالی را با نابازیگران محلهی چامبرا به تصویر کشید.
پیو پس از بهزندان افتادن برادر بزرگش، باید وظیفهی حمایت از خانوادهاش را در محلهای فقیرنشین برعهده بگیرد؛ محلهای که همه از راه دزدی و تبهکاری روزگار میگذرانند. او در نهایت باید در یک دوراهی اخلاقی تصمیم بگیرد که راه و رسم خانوادگی را ادامه دهد یا به زندگی جوردیگری نگاه کند.
چامبرا با نگاه واقعگرایانهاش مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفت و برندهی جایزهی لِیبِل سینمای اروپا در بخش «دو هفتهی کارگردانان» جشنوارهی کن در سال 2017 میلادی شد و به عنوان نمایندهی ایتالیا در سال 2017 به آکادمی اسکار هم معرفی شد.
حالا که این فیلم در سی و ششمین جشنوارهی جهانی فیلم فجر در بخش «مروری بر سینمای ایتالیا» به نمایش درمیآید، خواندن گفتوگویی با جوناس کارپینیانو میتواند ما را بیشتر با دغدغههای او برای ساخت چامبرا آشنا کند.
- «چامبرا» یعنی چه؟
چامبرا نام محلهای فقیرنشین در حاشیهی شهر محل سکونت من در جنوب ایتالیاست و در 20 سال گذشته، تنها اهالی آن، خانهبهدوشها و کولیها بودهاند.
- چه چیزی باعث شد که دوباره سراغ موضوع فیلم کوتاهتان بروید؟
فیلم کوتاه میسازم تا دنیای جدیدی را کشف کنم و ببینم آن شخصیت وقتی با موقعیتی چالشبرانگیز روبهرو میشود، ممکن است چه مسیرهایی را طی کند. پیش از آن فقط میدانستم که میخواهم داستانی دربارهی یک پسر و بردارش در چامبرا بگویم.
- بهنظر میرسد مسئلهی مهاجران دغدغهی شماست. با طرح آن امیدوارید سیاستهای مهاجرت در ایتالیا تغییر کند؟
همیشه نسبت به مسائل مربوط به اقوام و نژادها در ایتالیا حساس بودهام. مادرم دورگهی آفریقاییآمریکایی و پدرم ایتالیایی است و همیشه نسبت به این موضوع که فرد سیاهپوست دیگری دوروبرمان نبود، حساس بودم.
وقتی موج مهاجرت به ایتالیا آغاز شد، با اشتیاق زیادی به این مسئله نگاه میکردم، چون از همان ابتدا معلوم بود که این اتفاق بافت اجتماعی شهر ما را تغییر میدهد و من میخواستم فیلمی بسازم که در آن تصویری متفاوت از ایتالیا را نشان دهم؛ تصویری متفاوت با آنچه که در جریان اصلی رسانه میبینیم. تصویری از کنار هم قرارگرفتن اقوام مختلف و نه فقط ایتالیاییها.
میخواستم صدای جدید و زاویهی دید جدیدی را عرضه کنم که پیش از این در سینمای ایتالیا کمتر نشان داده شده بود یا نادیده گرفته شده بود. اما در مورد سیاستها هم امیدوارم که تغییر کنند، اما برای من همینقدر کافی است که مردم به مهاجران هم بهعنوان انسان نگاه کنند. فکر میکنم هرقدر بیشتر بتوانیم با آنها همذاتپنداری کنیم و خودمان را جای آنها بگذاریم، بیشتر با آنها احساس همدلی خواهیم کرد.
- در روزهای فیلمبرداری در این محله، اتفاق عجیبی هم افتاد؟
راستش دارم به روزی فکر میکنم که اتفاق عجیبی در آن نیفتاده باشد! خانوادهی «آماتو» در این محل در مرکز توجه قرار گرفته بودند و خیلی هم روی کارها کنترل داشتند.
روز دوم فیلمبرداری دستیارم مشغول انتخاب هنرور از میان اهالی محله بود که خانوادهی آماتو گفتند «نه، فلانیها نباید توی کار باشند!» و ما هم گفتیم «اگر شما نمیخواهید، قبول.» خیلی به آن یکی خانواده برخورد و به خاطر همین وقتی داشتیم فیلمبرداری میکردیم با صدای بلند توی ماشینشان آهنگ گوش میدادند. برادر بزرگتر «پیو» هم یک بیل برداشت و رفت سراغشان!
همهی اعضای دو خانواده روبهروی هم قرار گرفتند، جیغ میکشیدند و بیل و بیلچه به سر هم پرت میکردند. بعد فهمیدیم از هرخانواده در چامبرا باید چند نفر را بیاوریم سر کار. اتفاقهای خیلی عجیب دیگری هم افتاد و ما هربار فقط به هم نگاه میکردیم و میخندیدیم و میگفتیم «این هم ماجرای امروز!»
- چگونه اعتماد خانوادهی آماتو را جلب کردید؟
هشتماه اول با بچههای محل فوتبال بازی میکردم و بهشان اجازه میدادم از اینترنتم استفاده کنند. اول از همه با پیو ارتباط گرفتم. پیوی واقعی هم مثل پیوی فیلم، روحیهای دارد که آغوشش برای تجربههای جدید و آشناشدن با مکانها و فرهنگهای دیگر باز است.
او در چامبرا و در محدودهی قوانین آنجا زندگی میکند، اما برای کشف دنیای بیرون هم مشتاق است. بهخاطر همین هم خیلی زود جذب من شد و رابطهی خیلی صمیمانهای بینمان شکل گرفت.
برای فیلم کوتاهم به برادرش احتیاج داشتم که علاقهای به همکاری نداشت. من و پیو باید او را راضی میکردیم، بعد هم نوبت به پدر و بعد مادرش رسید. در مدت متقاعدکردن اعضای خانواده بود که خیلی به هم نزدیک شدیم و خیلی به خانهشان رفت و آمد داشتم. چون برای ساخت فیلم باید این رابطه و اعتماد شکل میگرفت یا فیلمی در کار نبود.
حالا به جایی رسیدهایم که همهشان خیلی فیلمسازی را دوست دارند و از من میپرسند «کِی یک فیلم دیگر میسازیم؟»
- نمیخواهید با یک فیلم دیگر، سهگانهتان را دربارهی مهاجرت کامل کنید؟
بافت اجتماعی آنمنطقه آنقدر ظریف است که با یک فیلم نمیشود حق مطلب را ادا کرد. احساس میکنم باید از زوایای مختلف زندگی در چامبرا را به تصویر کشید تا بیننده بتواند یک دید کلی از آن منطقه به دست آورد.
- از همان ابتدا داستان فیلم را در ذهن داشتید یا اینکه در مدت همنشینی با خانوادهی آماتو، قصه شکل گرفت؟
هر دو؛ ساختار داستان را از اول داشتم، اما بقیهی مراحل تحقیقات و نگارش فیلمنامه مربوط به ایجاد بافت یا بهقول خودم رنگآمیزی در فیلمنامه میشد. اما بعد از آشناشدن با خانوادهی آماتو حتی خود ساختار هم تغییر کرد؛ مخصوصاً پایانبندی فیلم.
- برایم جالب بود که شنیدم چون خانوادهی آماتو سواد خواندن و نوشتن نداشتند، نمیتوانستید فیلمنامه را به آنها بدهید تا بخوانند. اینکه در مورد هر صحنه با هم صحبت کنید نتیجهی خوبی میداد؟
خب، چون آنها نمیتوانستند فیلمنامه را بخوانند، من برای خودم یادداشتهایی داشتم تا خیلی خلاصه بهشان توضیح دهم قبل و بعد از این صحنهای که قرار است فیلمبرداری کنیم چه اتفاقی افتاده و اینکه در آن لحظه احساسشان چیست و در آخر هم میگفتم که چه باید بگویند. معمولاً چون چیزهایی را در فیلمنامه نوشته بودم که خودشان گفته بودند. وقتی کلیت صحنه را برایشان توضیح میدادم، صحنه را همانطوری بازی میکردند که قبلاً اتفاق افتاده بود.
- نمایش فیلم در خود محلهی چامبرا چهطور بود؟
خیلی بامزه بود! تمام محل جمع شده بودند و خیلی هم هیجانزده بودند. هیچکدام بهخاطر موفقیتهایی که فیلم به دست آورده بود خوشحالی نمیکردند. همهشان خوشحال بودند چون موقع تماشای فیلم بهشان خوش میگذشت!
9758719