چگونه آثار آنتوان چخوف را بخوانیم؟

باشگاه خبرنگاران جوان- آنتوان چخوف یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان و نمایشنامهنویسان ادبیات روسیه و جهان است که آثارش با نگاهی دقیق به زندگی روزمره، انسان معاصر و روابط انسانی، راهی تازه در داستاننویسی و درامنویسی گشود. او با زبانی ساده، اما با نگاهی ژرف، واقعیتهای روانی، اخلاقی و اجتماعی انسانها را ترسیم میکند؛ بیآنکه به قضاوت یا نتیجهگیریهای قطعی پناه ببرد.
چخوف چگونه میاندیشید؟
اندیشه آنتوان چخوف، برخلاف نویسندگان همعصرش، جهان را از نگاه یک بیننده روایت میکند؛ ببیندهای که بیقضاوت و بدون ارائه راهحل، تنها به تماشای زندگی انسانها نشسته است. شخصیتهای او معمولی و بدون ویژگیهای قهرمانانه یا شرارتبار هستند و به همین دلیل، صادقانهترین تصویر را از زندگی روزمره انسانها ارائه میدهند. چخوف با نگاهی علمی و بیطرف، جزئیات کوچک زندگی از گفتوگوهای ساده تا تصمیماتی که هرگز اجرا نشدند را ثبت میکند.
درونمایه بسیاری از آثار او، احساس تنهایی است. شخصیتهایش در حسرت یک زندگی بهتر، یک انتخاب جسورانه یا یک تغییر بزرگ هستند، اما توان یا جسارت حرکت را ندارند و در حلقهای از تردید و امیدهای موهوم گرفتار شدهاند. چخوف با بیانی لطیف و بیهیاهو، به مخاطب نشان میدهد چگونه رنجهای بزرگ انسانی، در دل سکوت شکل میگیرد و نشانه آن ناتمام ماندن است، چه یک رویا، چه یک تابلوی نقاشی، چه یک سفر...
در آثار چخوف سکوت بیش از کلمات معنا را انتقال میدهند و گفتوگوها پر از ابهام، تعارف و سوءتفاهم هستند، این ناکارآمدی زبان، خود نشانهای از تنهایی عمیق انسان در دنیای مدرن است. ویژگی بارز اندیشه چخوف، واقعگرایی بدون قضاوت است. او باور داشت وظیفه نویسنده ارائه پاسخ نیست، بلکه طرح درستِ پرسشهاست. او در بسیاری از داستانها و نمایشنامههایش، از نتیجهگیری یا موعظه پرهیز میکند، در نگاه چخوف، رنج انسانها نه از شرارت مطلق، که حاصل ناآگاهی، سکوت یا تصمیم نگرفتن است.
چخوف در خلأ قهرمانپردازی و دور از اغراق روایی، انسان را در حالت عادی و درونیاش به تصویر میکشد. اندیشه او بیش از آنکه بخواهد آموزهای را عرضه کند، فرصتی است برای دیدن و درنگکردن؛ در جهانی که اغلب از دیدن جزئیترین لحظههای زندگی ناتوان است.
داوری نکنید، فقط ببینید؛ شخصیتهای چخوف نه قهرمان هستند نه شرور، بیشتر آنها انسانهایی معمولی با ضعفها، ترسها، تردیدها و امیدهای خود هستند؛ او قضاوت نمیکند و از خواننده نیز انتظار داوری ندارد. با ذهنی آزاد و بدون پیشداوری وارد داستانها شوید، تا آنچه نویسنده میخواهد بگوید را دریابید.
برای شنیدن سکوتها، آهسته بخوانید؛ در داستانهای چخوف، اتفاقات بیرونی اندک و گاه ناچیزند، اما آنچه مهم است، تحولات درونی و احساسات خاموش شخصیتهاست. اگر با عجله بخوانید، ممکن است اصل ماجرا را از دست بدهید. بهتر است متن را آهسته بخوانید و بعد از پایان هر داستان، اندکی مکث کنید و درباره آنچه رخ داده یا رخ نداده یا شاید میتوانست رخ دهد، فکر کنید.
گفتوگوها را با دقت بخوانید؛ چخوف استاد دیالوگنویسی برای نمایشنامه است. شخصیتهای او در گفتوگوهایشان بیشتر از آنکه «حرف بزنند»، خود را افشا میکنند. زبان بدن، سکوتها، مکثها و صحنهپردازی اهمیت زیادی دارند.
به جزئیات توجه کنید؛ چخوف با چند جمله ساده، فضای روانی یا تنش میان شخصیتها را به تصویر میکشد. گاهی حتی یک حرکت کوچک، یک جمله گذرا یا توصیف کوتاه از اتاق یا لباس، معنای عمیقی در خود دارد. توجه به همین جزئیات ظریف باعث میشود داستان بهمرور در ذهن شما بنشیند.
انتظار رویداد بزرگ نداشته باشید؛ برخلاف رمانهای پرحادثه یا درامهای پرکشمکش، چخوف داستان زندگیهای بیهیاهو را روایت میکند، جایی که اتفاق مهم شاید فقط «پشیمانی از حرفهای نگفته» یا «عشق از دسترفتهای» باشد. نباید منتظر پایانهای تکاندهنده یا پیامهای آشکار باشید. گاهی داستان چخوف فقط انعکاسی از زندگی است.
برای مطالعه آثار چخوف، چهار گام اصلی وجود دارد که در انبوه آثار او در میان داستانهای کوتاه، داستانها و نمایشنامهها به مطالعه بپردازید.
گام نخست: داستانهای کوتاه
چخوف صدها داستان کوتاه نوشته است که در کتابهای مختلفی منتشر شدهاند. برخی از آنان در مجموعه داستانهای کوتاه منتشر شده است.
برگزیده آثار آنتوان چخوف: شامل ۴۹ داستان کوتاه از این نویسنده
شش داستان از چخوف: شامل داستان کوتاه «وانکا»، «خوابآلود»، «دانشجو»، «گریشا»، «اسقف» بلندترین داستان کوتاه این مجموعه، بهرغم سبک رئالیستی خود، عمقی گنگ و تأثیرگذار دارد.
بانو با سگ ملوس: مجموعه داستان کوتاهی است از آنتوان چخوف که در سال ۱۸۸۹ نوشته است. «چاق و لاغر»، «ماسک»، «شوخی»، «سبکسر»، «جان دلم»، «بانو با سگ ملوس»، «سرگذشت ملالانگیز» و… است.
دشمنان:در این مجموعه سیزده داستان چخوف با ترجمه سیمین دانشور آمده که همه از مهمترین داستانهای کوتاه این نویسنده بزرگ روس است.
گام دوم: داستانها
داستان ملالانگیز: روایت خودنوشت فصلهای آخر زندگی پروفسوری پا به سن گذاشته و مشهور به نام نیکلای استپانویچ است. شخصیتی سرشناس، صاحب نشانها و مدالهای متعدد روسی و خارجی، کسی که نامش «تصویری مجسم میکند از آدمی مشهور، بسیار بااستعداد و بیشک مفید». اما هرچه داستان پیش میرود، این تصویر جذاب رنگ میبازد و بین این نام و صاحبش فاصله میافتد.
دوئل: تصویر تقریبا حقیقی آشفتگی روحی روسها در پایان قرن گذشته است و مخاطب را به تامل در روابط انسان وا میدارد. تقریبا همه شخصیتهای داستان، موجوداتی ضعیف هستند و آرمانهایی را میجویند که خود میدانند بیرون از دسترس آنهاست و برده عادات خویش هستند.
گام سوم: نمایشنامه کوتاه
آواز قو و چند تکپردهای دیگر: شامل نمایشنامههایی کوتاه درباره تنهایی، اضطراب، رابطههای بشری ناکام و بیارتباطی سمبلیک میان شخصیتها
خرس، خواستگاری و تاتیانا رپینا: سه نمایش تکپردهای مشهور که چخوف در آن تنشهای اجتماعی و شکافهای ارتباطی در روابط را به طنز و تلخ میگوید.
گام چهارم: نمایشنامه بلند
چهار نمایشنامه اصلی چخوف ستونهای تئاتر مدرن بهشمار میآیند:
مرغ دریایی: نمایشی در چهار پرده با تمرکز بر سرخوردگی هنرمند، تضاد نسلها و ناامیدی از تحقق رؤیاها
دایی وانیا: داستان زندگی روزمره و ناکامی شخصیتهایی است که در یک ملک روستایی زندگی میکنند، داستان تلخ زندگی از دست رفته، امیدهای فروپاشیده و فرصتهای ناتمام.
سه خواهر: نمایشی است درباره سه خواهر اهل مسکو که در شهری کوچک روسیه ماندهاند و با حسرت «زندگی بهتر» در شهر بزرگ، روایتگر تنهایی، امیدهای واهی، روایت زنانی که در حسرت زندگی بهتر و گذشتهای ازدسترفته هستند.
باغ آلبالو: تئاتری تراژدیک-کمدی است درباره سقوط خانوادهای اشرافی که مجبور به فروش باغ آلبالوی خود میشوند؛ روایتی از تغییرات اجتماعی روسیه و از دست رفتن میراث و هویت نسلهای گذشته و ورود نظم جدید به جامعه
دوره تاریخی چخوف؛ روسیه در آستانه دگرگونی
آنتوان چخوف (۱۸۶۰–۱۹۰۴) در یکی از پرتنشترین و بحرانیترین دورههای تاریخ روسیه زندگی کرد. نیمه دوم قرن نوزدهم، دورانی بود که امپراتوری روسیه با بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعددی روبهرو بود؛ از فروپاشی نظام فئودالی گرفته تا افزایش نارضایتیهای عمومی، رشد اندیشههای انقلابی و تضاد میان سنت و تجدد.
یک سال پس از تولد چخوف، یعنی در سال ۱۸۶۱ تزار الکساندر دوم اصلاح بزرگی را به اجرا گذاشت و نظام رعیتی را لغو کرد. این اقدام، میلیونها دهقان روس را از قید و بند اربابان آزاد ساخت، اما در عمل، شرایط آنقدر پیچیده و ناکارآمد بود که نارضایتی و فقر همچنان در میان طبقات پایین جامعه پابرجا ماند. این «آزادی ناکام» تأثیری عمیق بر ادبیات آن دوره گذاشت و در بسیاری از آثار چخوف بازتاب یافته است.
در این دوره، طبقه متوسط و روشنفکر در حال شکلگیری بود، اما هنوز جایگاه اجتماعی روشنی نداشت. بسیاری از شخصیتهای داستانهای چخوف، از جمله پزشکان، معلمان، کارمندان و مالکان خردهپا، از همین طبقه هستند. آنها معمولاً در حسرت تغییر، درگیر روزمرگی، و دچار نوعی درماندگی خاموش هستند.
چخوف در فضایی مینوشت که در آن، نویسندگان بزرگی مانند لئو تولستوی، فئودور داستایفسکی، ایوان تورگنیف و نیکلای گوگول پیش از او، ادبیات را ابزار اصلاح اجتماعی و بیان اندیشههای فلسفی میدانستند، اما چخوف برخلاف آنان، از موضعگیریهای صریح دوری میکرد.
پایان قرن نوزدهم در روسیه، دورهای بود پر از نارضایتیهای سیاسی. حکومت تزاری اقتدارگرا بود، آزادیهای سیاسی سرکوب میشد، و جنبشهای انقلابی آرامآرام در حال گسترش بودند. در این فضای ملتهب، چخوف در آثارش از شعارهای سیاسی فاصله گرفت و بیشتر به بنبستهای روانی، اخلاقی و شخصی افراد توجه نشان داد.
چخوف در عصری میزیست که زنان بهتدریج خواهان نقش اجتماعی مستقلتری بودند، او از نخستین نویسندگانی است که زنان را با دغدغههای فردی و روانی پیچیده ترسیم کرد.
او همزمان با شکوفایی علوم مدرن، روانشناسی و پزشکی در روسیه زندگی میکرد. خود نیز پزشک بود و همین نگاه علمی و مشاهدهگرانه، در نوع روایت بیپیرایه و بدون قضاوت او بازتاب دارد. او به جای خلق درامهای پرهیاهو، لحظات معمول زندگی را، چون پزشک حاذقی کالبدشکافی میکرد.
مشاهده بیواسطه زندگی در آثار چخوف
چخوف مخاطب را وادار میکند زندگی را در جزئیات، در سکوتها و در نگاههای ساده آدمهای معمولی کشف کند و اگر با حوصله، دقت و ذهنی بیقضاوت آثارش را بخوانید، چخوف نهفقط قصهنویسی استادانه، که انسانی همدل و تیزبین خواهد بود که هنوز با مخاطر آثارش حرف میزند. حرفهایی از جنس زندگی
آنتوان چخوف که بود؟
آنتوان چخوف (Anton Pavlovich Chekhov) پزشک، داستاننویس و نمایشنامهنویس برجسته روس، در ۲۹ ژانویه ۱۸۶۰ (۹ بهمن ۱۲۳۸) در شهر تاگانروگ در جنوب روسیه به دنیا آمد. او در خانوادهای پرجمعیت و نسبتاً فقیر بزرگ شد. پدرش مردی سختگیر و مذهبی بود و چخوف از کودکی با کار و دشواریهای زندگی آشنا شد.
چخوف در دوران دانشجویی پزشکی، نوشتن داستانهای کوتاه را آغاز کرد و بهزودی به یکی از نویسندگان محبوب مجلههای طنز بدل شد. او در طول عمر کوتاه خود، صدها داستان کوتاه نوشت که با نگاهی ریزبین، طنزی تلخ و درکی عمیق از روان انسان، زندگی روزمره مردم روسیه را بازتاب میدادند.
او همچنین از پیشگامان نمایشنامهنویسی مدرن است و آثار او بنیادهای تئاتر روانشناسانه قرن بیستم را بنا نهادند.
چخوف بهرغم بیماری سل، تا پایان عمر به نوشتن و طبابت ادامه داد. او در ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴ (۲۴ تیر ۱۲۸۳) در سن ۴۴ سالگی در آلمان درگذشت و پیکرش به مسکو منتقل شد.
آثار او همچنان از مهمترین نمونههای ادبیات واقعگرایانه و روانشناسانه جهان بهشمار میروند.
منبع: ایرنا
12212375