دیپلماسی غریزی ترامپ؛ تصمیمسازی در سایه غریزه و خودمحوری

در حالیکه بسیاری از رهبران جهان تصمیمات خود را بر اساس استراتژیهای بلندمدت اتخاذ میکنند، دونالد ترامپ بار دیگر نشان داده است که در سیاست خارجی نیز به همان غریزهای تکیه دارد که در تجارت و تلویزیون به آن خو گرفته بود. گزارشی تازه از آناتولی، با نگاهی دقیق به رفتارهای ترامپ در دوره جدید ریاستجمهوریاش، دیپلماسی ناپایدار و منفعتطلبانه او را به نقد میکشد.
دیپلماسی بر پایه غریزه: سیاست خارجی در عصر ترامپ
گزارش تازهای که از سوی خبرگزاری آناتولی منتشر شده، تصویری روشنگر از پشتپرده تصمیمگیریهای سیاست خارجی رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، ارائه میدهد؛ تصاویری که از «غریزه» بهعنوان موتور محرک اصلی این تصمیمات پرده برمیدارد. اگرچه منتقدان از دیرباز به بیثباتی و تناقضگوییهای مکرر ترامپ اشاره کرده بودند، اما این بار خود او نیز به شکلی ضمنی تأیید کرده که تصمیماتش نه از راهبردی منسجم، بلکه از تمایلات و محاسبات شخصی ناشی میشود.
یکی از معدود محورهای ثابت در سیاست خارجی ترامپ، برخورد متناقض با چین است؛ از تهدیدهای اقتصادی و گمرکی تا اظهارنظرهای مثبت مقطعی. برخی تحلیلگران این رویه را به "نیکسون معکوس" تعبیر کردهاند؛ حرکتی که بر خلاف رویکرد ریچارد نیکسون در دهه ۱۹۷۰ است. در حالیکه نیکسون و مشاور امنیت ملیاش، هنری کیسینجر، سیاستهایی بلندمدت برای مهار اتحاد جماهیر شوروی از طریق نزدیکی به چین تدوین کرده بودند، ترامپ فاقد هرگونه چشمانداز استراتژیک بهنظر میرسد.
در این میان، برخی نیز او را پیرو تاکتیک «مرد دیوانه» نیکسون میدانند؛ تکنیکی که هدف آن گیجکردن دشمنان با رفتارهای غیرقابل پیشبینی است. اما تفاوت اساسی آنجاست که نیکسون این تاکتیک را در موقعیتهای خاص و محدود به کار گرفت، در حالیکه ترامپ تقریباً تمام تصمیمات خود را بر مبنای رفتارهای واکنشی و متناقض اتخاذ میکند.
ذهنیتی که با تعرفهها شکل میگیرد
ترامپ از دهه ۱۹۸۰ شیفته ابزار تعرفههای گمرکی بوده است. برخلاف رهبران معمول که از تعرفهها برای حفاظت از صنایع خاص یا حمایت از تولید ملی استفاده میکنند، ترامپ آنها را ابزاری برای تهدید و معامله میداند. برای او هر کشور خارجی، هر کالا یا خدمتی، میتواند هدف بعدی باشد؛ بستگی دارد که چه میزان امتیاز فوری بتواند کسب کند.
در تازهترین نمونه، او تعرفههای جهانی سنگینی را اعلام کرد، اما تنها چند روز بعد، پس از سقوط بازارهای والاستریت، ناگهان عقبنشینی کرد. بازار اوراق قرضه همچنان از بیثباتی خبر میدهد، و چین و اتحادیه اروپا نیز بهسرعت اقدام به مقابله به مثل کردند.
جهانیبینی ترامپ: سود شخصی، نه منافع ملی
پرسش اساسی اینجاست: چرا ترامپ چنان بیمهابا به اقتصاد جهانی حمله میبرد؟ در حالیکه نظم تجاری جهانی پس از جنگ جهانی دوم یکی از عوامل اصلی رشد رفاه و ثبات در ایالات متحده بوده، ترامپ آن را تهدیدی میبیند. ذهن او تابع محاسباتی صفر-صفر است: اگر کشوری سود میبرد، پس آمریکا حتماً زیان دیده است. او قادر به درک روابط پیچیده جهانی و منافع غیرمستقیم نیست.
سیاست خارجی برای ترامپ نه عرصهای برای دفاع از منافع ملی یا اخلاق جهانی، بلکه صحنهای برای جلب توجه رأیدهندگان وفادار است. مواضع تند علیه چین و حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، نه بر پایه اصول، بلکه ناشی از محاسبات انتخاباتی اوست. او در این زمینه بیش از آنکه یک رئیسجمهور باشد، شبیه یک مجری برنامه تلویزیونی باقی مانده است.
ترامپ؛ روزنکرانتس دیپلماسی معاصر
ترامپ، با گفتارهای پراکنده و رفتارهای غریزیاش، گویی در میانه نمایشی بزرگ گرفتار شده، بیآنکه درکی از فیلمنامه داشته باشد. منتقدان او را به شخصیتهای «روزنکرانتس» و «گیلدنسترن» نمایشنامه هملت تشبیه کردهاند که در نسخه تئاتری تام استوپارد، به نماد سردرگمی انسان مدرن بدل میشوند. شاید ما نیز تنها باید امیدوار باشیم که در چهار سال آینده، ترامپ بیشتر به حرف دیگران گوش دهد، هرچند بعید بهنظر میرسد.
منبع: میدل ایست مانیتور
12181156