تربیت را روی شاخ و برگها نبریم؛ محورهای اصلی تربیت کدامند؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم- طیبه مجردیان: این روزها، فضای مجازی مملو از اطلاعات گوناگون در حوزه روان شناسی و تربیت کودک است. با اینحال، بسیاری از این اطلاعات بهصورت پراکنده، جزئی و بدون انسجام به مخاطب منتقل میشود؛ درست مانند قطعاتی از یک پازل بزرگ که بدون در کنار هم قرار گرفتن، تصویر کاملی از تربیت را نمایان نمیکنند. این شرایط باعث سردرگمی والدین شده و نمیتوانند درک دقیقی از اصول بنیادی تربیت داشته باشند.
برای پیشگیری از این سردرگمی، ضروری است که پیش از هر چیز، شالودههای اصلی تربیت را بشناسیم و چهارچوبهای اساسی آن را درک کنیم. تنها زمانی که این اصول کلی را دریافته باشیم، میتوانیم جزئیات را بهدرستی در جایگاه خود قرار داده و انرژی خود را صرف پرورش صحیح فرزندمان کنیم. تربیت فرزند نه یک سلسله اقدامات پراکنده، بلکه حاصل رعایت یک چارچوب منسجم و هدفمند است که با درک درست از محورهای بنیادین، به نتیجهای سازنده و پایدار میانجامد.
به گفته مختاری اولین چالشی که والدین در تربیت کودک با آن مواجه میشوند «حد و مرز محبت و محدودیت» است؛ اگر والدین در این زمینه آموزش کافی ندیده باشند، ممکن است بدون شناخت اصول صحیح، در این مسیر حرکت کرده و ناخواسته به تربیت فرزندشان آسیب بزنند. ازاینرو، درک تعادل میان محبت و محدودیت برای ایجاد چارچوبی سالم و پایدار در تربیت کودک ضروری است.
خبرگزاری تسنیم با خانم لیلا مختاری، دکترای روانشناسی، درباره اهمیت این دو مؤلفه مهم یا دو میم بزرگ و محوری در تربیت فرزند و روشهای ایجاد توازن بین آنها گفتوگو کردهاست. این گفتوگو میتواند راهگشای والدینی باشد که در تلاشند تا در این مسیر پرچالش، به درک صحیح و کاربردی از روشهای تربیتی دست یابند.
نخستین چالش جدی در مسیر تربیت
مختاری به ویژگیهای تربیت درست اشاره کرد و گفت: تربیت درست، ترکیبی از دو میم بزرگ یکی "محدودیت" و دیگری "محبت" است. وقتی والدین میخواهند پروسه تربیت را شروع کنند، میتوانیم بگوییم اولین چالشی که با آن مواجه میشوند «حد و مرز محدودیت و محبت» است. آنها اغلب نمیدانند تا چه اندازه باید برای فرزندشان محدودیت تعیین کنند و تا کجا باید محبت کنند.
محبت یا سختگیری؟
او ادامه داد: از یک طرف فکر میکنند اگر بیش از حد محبت کنند، ممکن است فرزندشان لوس و وابسته شود و اگر سختگیری کنند، ممکن است فرزندشان عقدهای شود. در واقع، والدین نمیدانند که چطور باید بین محبت و انضباط، توازن ایجاد کنند تا فرزندشان هم احساس امنیت و محبت کند و هم بتواند مسئولیتپذیری و انضباط را یاد بگیرد. این دوگانگی، نخستین چالش جدی در مسیر تربیت است که ذهن والدین را درگیر پرسشهای متعدد میکند.
به گفته این روانشناس؛ اگر والدین در این زمینه آموزش کافی ندیده باشند، ممکن است بدون شناخت اصول صحیح، در این مسیر حرکت کرده و ناخواسته به تربیت فرزندشان آسیب بزنند. ازاینرو، درک تعادل میان محبت و محدودیت برای ایجاد چهارچوبی سالم و پایدار در تربیت کودک ضروری است.
مختاری در ادامه به میزان محبت و محدودیت در تربیت اشاره و اضافه کرد: اینکه چه مقدار محدودیت به کار بگیریم و چه مقدار محبت، دقیقاً مثل این میماند که من میخواهم غذایی درست کنم و مهم است که چه قدر از هر مادهای را ترکیب کنم. برای مثال میخواهم قورمه سبزی درست کنم؛ چه قدر سبزی باید بریزم؟ چقدر لوبیا و گوشت در آن بریزم؟ چه قدر نمک بریزم؟ چه ادویههایی بریزم و چه قدر زمان بدهم که غذا جا بیفتد؟ اینها همه مهم است. میزان محبت و محدودیتی هم که میخواهیم به کار بگیریم مهم است که چه قدر باشد تا نتیجه کار درست از آب در بیاید.
کودک خودخواه و خودکم بین؛ نتیجه تربیت نامتوازن
او عدم تعادل را یکی از مهمترین علل آسیبهای تربیتی معرفی کرد و یادآور شد: وقتی مسائل تربیتی را آسیب شناسی میکنیم، میبینیم دقیقاً یکی از ضربههایی که میخوریم همین جا است. اینکه ما والدین گاهی در فرایند تربیت تعادل نداریم. وقتی میزان محبت یعنی یکی از میمهای بزرگ را زیاد از حد به کار میگیریم، به سمت پرورش بچههای خودشیفته میرویم و از آن طرف وقتی میزان محدودیت را بیش از حد به کار میگیریم و نیازهای کودک را سرکوب میکنیم، به سمت پرورش فرزندان خودکمبین حرکت میکنیم. همچنان که اریکسون از رشد بد و بدخیم صحبت می کند و معتقد است کودکانی که همه نیازهایشان برآورده می شود دچار رشد بد می شوند و کودکانی که هیچ کدام از نیاززهایشان برآورده نمی شود دچار رشد بدخیم می شوند؛ عملاً میتوانیم در سطح جامعه، موارد این چنینی را ببینیم. بنابراین رعایت تعادل خیلی مهم است.
به گفته این روانشناس؛ بعد از روشن شدن اهمیت این دو محور تربیتی یعنی محبت و محدودیت، باید درباره کم و کیف هر دو مسیر صحبت کنیم. یعنی حد و مرز هر کدام از اینها را مشخص کنیم تا تکلیف والدین مشخص شود و بدانند در چه مسیری گام بردارند تا نتیجه مطلوبی به دست بیاورند. همچنین باید نحوه اعمال محدودیت و چگونگی محبت را هم بدانند.
چگونه حد و مرزها را درست تعیین کنیم؟
او با بیان اینکه اگر ما بدانیم در چه موقعیتهایی محبت کنیم و کجا سختگیری کنیم؛ نه محبت و حمایت زیاد ما بچه را لوس بار میآورد و نه سختگیری ما بچه را عقدهای، تصریح کرد:اما اگر پیشنیازهای دیگری رعایت نشود، ممکن است بچه لوس یا عقدهای شود. مثلاً اگر من به موقع والد قاطعی نباشم، قوانین من قابل پیشبینی نباشد، ثبات نداشته باشم و در عین حال محبت زیادی بکنم، بله، آن کودک ممکن است به سختی قوانین را رعایت کند و در اصطلاح عامه لوس شود. ولی اگر من قاطع باشم و ثبات داشته باشم و در عین حال محبت زیاد کنم این اتفاق نمیافتد.
محبت بیحد و مرز وقتی رفتار کودک مثبت و خنثی است
سختگیری وقتی رفتار بچه منفی است
او تاکید کرد: در کل، رفتارهای کودک را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: خنثی، مثبت، و منفی. زمانی که رفتار کودکمنفی است، والدین باید سختگیر باشند البته باید از قبل قوانین را مشخص کرده باشند بهویژه در دوران کودکی. در چنین شرایطی، والدین دیگر نباید همان والد آسانگیر و پرمحبتی باشند که در سایر مواقع هستند، بلکه باید بر اساس قوانینی که مشخص کردند، رفتار کنند. برای مثال، اگر کودکی در بیرون از خانه مدام گریه کند و خوراکی یا اسباببازی بخواهد؛ والد باید تصمیم بگیرد که در مقابل این رفتار منفی چه واکنشی نشان بدهد و با چه اصولی پیش برود تا پیام روشنی به کودک بدهد.
به گفته این روانشناس؛ اما زمانی که رفتار کودک خنثی یا مثبت است، دیگر جای سختگیری نیست؛ در این شرایط، والدین میتوانند بدون محدودیت به کودک محبت کنند. حتی در مواقعی که رفتار کودک خنثی است، مثلاً وقتی کودک نشسته و تلویزیون تماشا میکند یا مشغول بازی است، والدین میتوانند فرصت را غنیمت شمرده و محبت بیحد و مرز خود را به او نشان دهند.
بایدوالد قاطع مهربان باشیم
مختاری افزود: این روش باعث میشود که کودک نه گستاخ شود و نه عقدهای، چون یاد میگیرد که والدینی دارد که در مواقع مناسب سختگیر و در مواقع دیگر مهربان و پرمحبت هستند. این تعادل به رشد سالم شخصیت کودک کمک شایانی میکند.
اهمیت ثبات در تربیت؛ قوانین والدین نباید تغییر کند
مختاری به تاکید بر اینکه "یکی از آیتمهای خیلی مهمی که والدین باید برای هر دو مولفه محبت و محدودیت و در مسیر فرزندپروری داشته باشند، ثبات است"، افزود: قوانین والدین نباید تغییر کند. قوانینی که والدین میگذارند؛ چه برای تشویق، چه برای محدود کردن و چه برای تنبیه فرزندانشان، باید ثبات داشته باشد. اگر امروز قانونی میگذارند، فردا هم روی همان قانون بایستند و استوار باشند. این طور نباشد که قوانین والدین بر اساس حال و هوای روحیشان تغییر کند.قوانین ثابت، درک واضحی از مرزها به کودک میدهد درحالیکه بیثباتی کودکان را سردرگم میکند و راه دور زدن قوانین را برای کودکان باز میکند.
چرا کودکان قوانین را دور میزنند؟
وی ادامه داد: برای مثال مادر یا پدری امروز حالش خوب نیست و حوصله کودکش را ندارد به او امتیاز بدهد؛ فردا حالش خوب است روی قانونش پافشاری کند؛ پس فردا حالش خوب است باز هم بخواهد به کودک یک امتیاز بدهد؛ مثلاً برایش قانون گذاشته که قبل از غذا بستنی نداریم ولی چون امروز حالش بیش از حد خوب است، از قانون صرف نظر کند و بگوید ایرادی ندارد بخور؛ فردا دوباره حالش بد است، کودک گریه میکند و حوصله گریه را ندارد، باز از آن قانون صرف نظر کند و کوتاه بیاید و دوباره بستنی را به بچه بدهد؛ یعنی بچه تکلیفش با خودش معلوم نباشد که بالاخره این قانون به چه صورت است و به این نتیجه برسد که من میتوانم با یکسری رفتارها، این قوانین را دور بزنم و نقض کنم و به خواسته خودم برسم.
چرا باید به نیازهای نوزاد بلافاصله پاسخ داد؟
مختاری با بیان اینکه "داشتن ثبات حتی از دوران نوزادی مطرح است و از همان موقع مهم است"، گفت: والد و به ویژه مادر باید در روابط خود با نوزادش ثبات داشته باشد و پاسخدهی او به نیازهای نوزادش بر اساس حال و هوای هیجانی خودش نباشد بلکه بر اساس نیازهای نوزاد باشد. وقتی نوزاد گریه میکند، مادر باید بلافاصله به نیاز او پاسخ بدهد.
وی ادامه داد: البته یک باور اشتباهی رایج شده که گاهی مثلاً وقتی نوزاد گریه میکند، مادر فکر میکند دیرتر پاسخ بدهم تا بچه بغلی نشود، چون شنیده اگر بچه را زیاد بغل کنیم، بغلی میشود؛ یا اینکه میخواهد به نوزاد ناکامی بدهد چون فکر میکند نوزاد هم باید با ناکامی روبهرو شود؛ یا بگوید الان حوصله من نمیکشد یعنی مادری هست که افسرده است و یا به هر دلیلی که وجود دارد بلافاصله به نیازهای نوزاد پاسخ ندهد. درصورتیکهمسئله پاسخدهی یا عدم پاسخدهی به نیازهای کودک میتواند احساس امنیت یا عدم امنیت را در نوزاد به وجود بیاورد. مسئله ناکامی دادن به کودک هم در سنین بالاتر مطرح میشود و اصولی دارد؛ کودک نباید احساس کند که من از عمد نیاز و درخواستش را بیجواب گذاشتم.
اعتماد به مادر، اعتماد به دنیا
پاسخگویی مادر به نیاز کودک، نوع نگاه او به جهان را تعیین میکند
به گفته او؛ بنابراین اگر والد یا مادری بتواند در رفتارهایش ثبات داشته باشد و به نیازهای نوزاد پاسخ بدهد؛ امنیت روانی در بچه به وجود میآید و اعتماد در او شکل میگیرد. پایه خوشبینی میتواند از همین جا پیریزی شود.نوزاد میتواند به این نتیجه برسد که این دنیا، نیازهای من را برآورده میکند و هر زمان که من نیازی داشته باشم و گریه کنم، دنیا پاسخ نیاز من را میدهد و دنیای پاسخگویی هست. در مقابل نوزادی که مادرش بر اساس حال و هوای هیجانی خودش پاسخ میدهد، آن بچه میتواند به این سمت برود که به دنیا بدبین و بیاعتماد شود. به این نتیجه برسد که تکلیف من معلوم نیست؛ یک بار گریه میکنم جواب میگیرم، یک بار گریه میکنم جواب نمیگیرم. بنابراین داشتن ثبات همیشه مهم است و یکی از اولین اصولی است که والدین به ویژه مادران باید در رفتارهایشان حواسشان به این داستان باشد.
کودک امیدوار؛ حاصل تربیت متعادل
محبت، محدودیت، ثبات؛ رمز تربیت نوجوان امیدوار و مسئولیتپذیر
این روانشناس در پایان تاکید کرد: یکی از نوجوانان دارای نمره امیدواری بالا در پرسش نامه امیدواری درباره مادرش میگفت:«مادرم خیلی خوش قول است و اگر قولی بدهد حتماً پای آن میایستد». او مسئله ثبات و قابل پیشبینی بودن مادرش را مطرح کرد. پرسیدم که چگونه صبر کردن را یاد گرفتی؟ همه خواستههایت در خانه برآورده میشد؟ میگفت: "نه گاهی مادرم خواسته من را به تعویق میانداخت که من صبر کردن را یاد بگیرم و من ته ذهنم میدانستم که وقتی مادرم میگوید چیزی را فلان موقع برای تو میخرم حتماً این کار را میکند و خیلی خوش قول است. بنابراین من صبر میکردم تا زمانش برسد و به آن چیزی که دلم میخواهد برسم." بنابراین مادری که ثبات دارد و قابل پیشبینی است؛ یعنی وقتی حرفی میزند روی هوا حرف نزده و میشود به او اعتماد کرد، کودکی سالم و امیدوار تربیت میکند.
انتهای پیام/
12151402