
باشگاه خبرنگاران جوان؛ علی اکبر دارینی* - ایران و آمریکا هر دو روایت مثبتی از آغاز مذاکرات غیرمستقیم در مسقط ارائه کردهاند که این رویکرد خوشبینی محتاطانهای در فضای سیاسی پدید آورده است. از آنجایی که – بر خلاف گفته ترامپ - مذاکرات غیرمستقیم برگزار شد، تیم ایرانی دیروز روایت رسانهای را در دست داشت. شخصیت خودشیفته ترامپ و علاقه او به تصویرسازی قهرمانانه از خود گویا باعث شد که (دستکم دیروز) ایران رویکرد منفعلانه رسانهای را کنار بگذارد و تبدیل به منبع اصلی خبر رسانهها شود.
اگر مذاکرات در آینده با پیشرفت همراه باشد، دور از انتظار نخواهد بود که مذاکرات غیرمستقیم به مستقیم تبدیل شود. دیدار عراقچی و ویتکاف در پایان مذاکرات دیروز را میتوان گونهای مقدمهسازی برای تغییر فرمت مذاکرات در آینده تعبیر کرد. به باور نویسنده، آغاز فرایند مذاکرات میان ایران و آمریکا در مسقط «آغاز آسانی» بود، اما به معنی آن نیست که روزهای آسانی در پیش خواهد بود.
رویکرد رئالیستی ترامپ به مذاکره
مذاکره میدانی است که در آن دولتها با تکیه بر منابع قدرت مادی (نظامی، اقتصادی، تکنولوژیکی و غیره) بهدنبال بیشینهسازی منافع ملی خود هستند. در این نگاه، مذاکره یک فرایند بر پایه حسن نیت نیست بلکه «بازی با حاصل جمع صفر» بهشمار میرود که در آن یک سو برنده و سوی دیگر بازنده است. بازی برد – برد معنی ندارد. بنابراین، قدرت بزرگتر تلاش میکند با بهرهگیری از قدرت نظامی – اقتصادی خود و بهکارگیری اهرمهای فشاری که در اختیار دارد بر محاسبات طرف مقابل تاثیر بگذارد و آن را وادار به پذیرش شرایطی کند که مطلوب او میباشد.
هدف اصلی دولت ترامپ از اعزام ناو هواپیمابر «کارل وینسون» به دریای سرخ برای پیوستن به مأموریت ناو هواپیمابر «هری ترومن»، اعزام هواپیماهای جنگنده رادارگریز F-۳۵ به غرب آسیا و استقرار کمسابقه بمبافکنهای پنهانکار B-۲، B-۵۲ و هواپیماهای سوخترسان در جزیره «دیهگو گارسیا» در اقیانوس هند در هفتههای گذشته پدید آوردن «تهدید معتبر نظامی» پیش از آغاز مذاکرات مسقط با هدف وادار کردن جمهوری اسلامی ایران به تغییر محاسبات است، نه الزاما راهاندازی جنگ علیه ایران.
تاکتیک مذاکراتی «ترامپ» این است که «درخواستهای حداکثری» روی میز بگذارد و با «تهدید حداکثری» و بازی در «لبه پرتگاه جنگ» بتواند بر محاسبات ایران تاثیر بگذارد تا در میز مذاکره «امتیازات حداکثری» بهدست آورد. بنابراین، آمریکا میکوشد با «چانهزنی سخت» بدون دادن امتیاز یا دادن کمترین امتیاز بیشترین امتیاز را بهدست آورد؛ و چانهزنی سخت در مذاکره مستقیم کارآیی بیشتری دارد. در این نگاه، کامیابی در مذاکره پیوند تنگاتنگی با «توازن قدرت» دارد.
دولتی که از قدرت نسبی بیشتری برخوردار است احتمالا دستاورد بیشتری در میز مذاکره بهدست خواهد آورد. به همین دلیل است که شماری از مقامهای بلندپایه آمریکایی مانند مایک والتز، مشاور امنیت ملی ترامپ، با طرح درخواستهای غیرواقعبینانه نه تنها خواهان برچیدهشدن صنعت غنیسازی اورانیوم از خاک ایران شدند بلکه خواهان محدود شدن برنامه موشکی و نفوذ منطقهای ایران شدند.
برهم زدن طراحی آمریکا
طراحی آمریکا این بود که جمهوری اسلامی ایران را با دو گزینه روبهرو کند: ۱- مذاکره مستقیم (بخوانید معامله مطلوب آمریکا برابر تسلیمشدن ایران) ۲- جنگ . جمهوری اسلامی ایران با خردمندی این طراحی را برهم زند. چگونه؟ پذیرش مذاکره غیرمستقیم.
مخالفت با مذاکره منطقی نیست. دولتی که از دیپلماسی گریزان باشد چهره بدی از خود در جهان به نمایش میگذارد. وانگهی، بستن راه مذاکره عملا به معنی گشودن راه جنگ است.
جایگزینی بهتر از دیپلماسی برای حل اختلافات وجود ندارد. «ترامپ» تلاش کرد تصویرسازی کند که تهدیدهای نظامی ایران وادار به پذیرش مذاکرات مستقیم کرده که ایران اکنون گزینهای بجز تن دادن به خواستههای آمریکا ندارد. اما ایران با پذیرش مذاکره مستقیم راه سومی را برگزید که اجازه موجسواری به ترامپ ندهد و کاخ سفید نتواند به جهانیان بگوید که ایران اهل گفتوگو نیست یا از دیپلماسی فراری است. ایران مذاکره مستقیم را نپذیرفت، چون پذیرش مذاکره مستقیم زیر تهدید نظامی نشانه ترس و ضعف به شمار میرود.
گزینه جنگ را هم انتخاب نکرد، چون جنگ خسارتبار و ویرانگر است. ایران جنگ طلب نبوده و نیست، اما اگر مورد حمله قرار گیرد از همه ابزاری که در دست دارد برای پاسداری از یکپارچگی سرزمینی و امنیت ملی خود بهره خواهد برد. ناگفته پیداست که اگر اراده دو طرف بر توافق مرضیالطرفین باشد، مذاکره مستقیم راهکار خردمندانه خواهد بود. مذاکره غیرمستقیم راهی برای «مدیریت تنش» است. افزون بر آن، مذاکره غیرمستقیم راهی برای سنجش نیت و اراده طرف مقابل است.
بنابراین، ایران نیازمند آن است که در مذاکرات غیرمستقیم امکانسنجی کند تا ببیند آیا آمریکا جدیت لازم برای مذاکره جدی و توافق مرضیالطرفین را دارد یا نه، چون درخواستهای غیرواقعبینانه و تلاش برای تحمیل اراده به حریف از راه تهدید نظامی و زورگویی مذاکره نیست. پس از سنجش نیت و جدیت طرف مقابل و در صورت پیشرفت در مذاکرات غیرمستقیم، میتوان به مذاکره مستقیم اندیشید.
بنابراین، ایران میتواند پذیرش مذاکره مستقیم را مشروط به شرایطی – ازجمله واقعبینانهشدن درخواستهای آمریکا و دستور کاری واقعبینانه که منافع ایران را نیز تامین نماید - کند. وانگهی، اگر مذاکره مستقیم به هر دلیلی (باجخواهی آمریکا یا پافشاری آن بر درخواستهای غیرواقعبینانه) شکست بخورد، هزینه و پیامدهای آن بالاست، اما مذاکره غیرمستقیم – دستکم در آغاز راه - عزت ملی را حفظ میکند؛ نشان میدهد که ایران از گفتوگو گریزان نیست؛ فرصتی برای سنجش نیات آمریکا فراهم میکند؛ و در صورت شکست مذاکرات – به دلیل پافشاری طرف آمریکایی بر درخواستهای زیادهخواهانه یا هر دلیل دیگری - هزینه کمتری را بپردازد.
متغیر اسرائیل
رژیم صهیونیستی یک متغیر کلیدی در افزایش یا کاهش تنش میان ایران و آمریکاست. تنها بازیگر دولتی که خواهان جنگ میان ایران و آمریکاست اسرائیل میباشد. نتانیاهو از هیچ تلاشی برای کشاندن آمریکا به جنگ با ایران فروگذار نکرده و نخواهد کرد. رژیم صهیونیستی – به دلایل گوناگون - به تنهایی توانایی راهاندازی جنگ تمامعیار با ایران را ندارد. به همین دلیل، نتانیاهو سخت مایل است که جمهوری اسلامی ایران به دست آمریکا تضعیف شود. کشاندن پای آمریکا به جنگ با ایران یکی از آرزوهای دیرینه نتانیاهو است. نتانیاهو ضربه زدن به جمهوری اسلامی را یک رسالت تاریخی برای خود میداند.
درخواستهای غیرواقعبینانه و خطر شکست مذاکرات
زمانی مذاکره جدی و تفاهم امکانپذیر خواهد بود که خواستههای دو طرف جمعپذیر باشد. درخواستهای غیرواقعبینانه و تحقیرآمیز – مانند برچیدهشدن صنعت غنیسازی از خاک ایران یا گنجاندهشدن موضوع موشکی و منطقهای در مذاکرات – باعث خواهد شد که مذاکرات در همان آغاز با شکست روبهرو شود، چون هیچ دولتی در ایران نمیتواند به لیبیزاسیون برنامه هستهای ایران (خلع سلاح) تن دهد. آنگاه، فرصت برای جنگطلبان مانند نتانیاهو فراهم خواهد شد که بگویند: دیدید ایران اهل دیپلماسی نیست؟! دیدید راهی بجز جنگ وجود ندارد؟! نتانیاهو روی شکست مذاکرات قمار کرده است.
بنابراین، طرح درخواستهای غیرواقعبینانه و زیادهخواهانه زمینه دستیابی به هرگونه تفاهمی را نابوده کرده و مذاکرات را به شکست خواهد کشاند. چنین رویکردی به معنی آن خواهد بود که آمریکا آمادگی مذاکره ندارد، چون مذاکره به معنی بده بستان است، مذاکره به معنی امتیاز دادن و امتیاز گرفتن است، نه تحمیل اراده یکسویه یک طرف بر طرف دیگر. سنگ بزرگ نشانه نزدن است. آمریکاییها به خوبی میدانند که ایران تن به لیبیزاسیون نخواهد داد و درخواست برچیدهشدن صنعتی غنیسازی و ... را نخواهد پذیرفت. آیا آمریکاییها آگاهانه باعث شکست مذاکرات خواهند شد؟ باید منتظر ماند و دید.
درخواست غیرتسلیحاتیماندن برنامه هستهای ایران با درخواست برچیدهشدن صنعت غنیسازی از خاک ایران دو رویکرد متفاوت هستند. فاصله میان این دو از زمین تا آسمان است. طرح درخواست اول زمینهای برای فراهم کردن مذاکره جدی و پافشاری بر درخواست دوم نابود کردن زمینه هرگونه تفاهم خواهد بود. در مذاکرات دیروز، آمریکا با رویکرد مصالحه پا به مسقط گذاشت و خبری از درخواستهای غیرواقعبینانه نبود که این نشانه مثبتی است. اگر آمریکا همین رویکرد را ادامه دهد، امکان رسیدن به تفاهم یا تعیین یک چارچوب توافق محتمل است؛ و بهترین گزینه برای ایران یک تفاهم موقت با آمریکا تا زمان پایان انقضای برجام در مهر ماه است.
*پژوهشگر بازدارندگی و امنیت بینالملل
12177425