وبگردی 10:49 - 13 آذر 1404
در میان شیوه‌های سنتی و کم‌اثر تدریس در مدارس، با علی فرامرزی معلم خلاق عربی گفت‌و‌گو کردیم.

روایت یک انقلاب کوچک در کلاس درس عربی؛ معلمی که ترس نسل زِد را شکست

باشگاه خبرنگاران جوان - دست‌هایم عرق کرده بود، سعی می‌کردم هر چند دقیقه یک‌بار نفس عمیقی بکشم تا ضربان قلبم را آرام کنم. به اطراف نگاه کردم، چهره دوستم را دیدم که او هم همانند من رنگ‌پریده به تخته زل زده است. زیر لب آخرین حرف‌هایم را به خداوند گفتم: «خدایا، اگر امروز معلم نیاد، من صدتا صلوات می‌فرستم.» و تنه‌ای به دوستم زدم و آرام روی کاغذ کتاب نوشتم: «تو هم نذر کن.» سرش را تکان داد و دوباره خیره به روبه‌رو شد. یکی از بچه‌ها آرام زمزمه کرد: «می‌خواید بگیم نپرسه؟» در سکوت کلاس، آهسته‌صحبت‌کردنش به گوش همه رسید. برگشتم و به چشمانش که اندک امیدی در آن می‌درخشید نگاه کردم. شانه‌هایم را بالا انداختم و گفتم: «فایده نداره، حتماً میاد می‌پرسه…»

صحبت‌هایم با باز شدن در کلاس ناتمام ماند. معلم عربی با قدم‌های آهسته وارد شد، یک سلام سرد و کوتاه برای شروع کلاس کافی بود. لیست اسامی را باز کرد و از بالای عینکش که در انتهای بینی‌اش جا خوش کرده بود، به دانش‌آموزان نگاهی انداخت. حالا دیگر مطمئن بودم که صدای جریان خونم را به‌خوبی می‌شنوم. کمی پشت سر نفر جلویی‌ام خم شدم تا بتوانم از دید رأس معلم عربی پنهان بمانم.

در همین زمان بود که صدای معلم بلند شد: «دانش آموزان من که نیازی به تمرین کردن برای صرف افعال عربی ندارن، دارن؟» صدا‌هایی که در گلو خفه شده بودند، از گوشه‌وکنار کلاس به سختی بلند شدند و جواب‌های نه و آره در هم آمیخت. معلم سریع دست‌به‌کار شد، تخته را به دو قسمت تقسیم کرد و در هر دو سمت آن یک مصدر و دو وزن باب ثلاثی مزید متفاوت نوشت سپس به سمت بچه‌ها برگشت و از روی لیست دو نفر را صدا زد. با ناباوری به دوستم نگاه کردم؛ در نگاهم می‌خواستم بفهمانم که شانس من دیگر بدتر از این نمی‌شود. دقیقه‌ای بعد پای تخته ایستاده بودم.

نگاهم را به کلماتی که روی تخته نوشته شده بودند انداختم. با خودم آهسته گفتم: «این کلمات از من چی می‌خوان؟ کاش زمین دهن باز کنه و منو پایین بکشه.»، اما این اتفاق نیافتاد و من ماندم و تخته سفیدی که منتظر بود جواب‌های درست را بنویسم. به همکلاسی‌ام نگاه کردم. در همان لحظه فهمیدم او هم مثل من به‌جای نوشتن، مشغول دعا کردن است. نگاهمان در هم گره خورد و با ناامیدی سری برای یک دیگر تکان دادیم. معلم گفت: «زود باشید، هفت دقیقه دیگه وقت‌تون تمومه» و دوباره صدایش توجه‌مان را به امتحان کشاند.

از آن روز و آن هفت دقیقه برزخی و پراضطراب (که هنوز با یادآوری‌اش قلبم به شماره می‌افتد) سال‌ها گذشته است. شاید آن امتحان جزو آخرین رویارویی من با زبان عربی بود؛ زبانی که شیوایی و بلاغتش هر شنونده‌ای را مجذوب می‌کند و من هر بار که تلاوت قرآن به گوشم می‌رسد، افسوس می‌خورم که ترس آن روز، میدان را از من گرفت و باعث شد دیگر به سمت زبان عربی نروم. برای موجه کردن این شکست در آموختن زبان عربی، سال‌ها بود که به خودم می‌گفتم حتماً استعدادی در آموختن زبان عربی ندارم.

تا همین چند روز پیش، که در اینستاگرام ویدئویی کمتر از یک دقیقه از تدریس عربی یک معلم دیدم؛ در آن، معلم جوانی با صدایی خوش‌آوا افعال ثلاثی مزید را با دانش‌آموزانش به صورت موزون و هماهنگ می‌خواند. هنگامی که ویدئو بار دیگر پخش شد، به آرامی چشمانم را بستم و افعال را به آسانی با خودم تکرار کردم. آن زمان بود که فهمیدم استعداد تمام چیزی نیست که شما در زبان آموزی به آن نیاز دارید، بلکه باید آموختن زبان، زیبا و دلنشین و بدون استرس باشد تا بتوانید آن را فرا بگیرید. به همین دلیل گفت و گویی با آن معلم جوان و خلاق که نام‌اش علی فرامرزی است انجام دادم تا از مسیر و چگونگی تدریسش بیشتر بدانم.

آغاز مسیر

چند دقیقه پیش از آن‌که تماس‌مان برقرار شود، خودم را در صفحه اینستاگرام علی فرامرزی گم کرده بودم؛ همخوانی‌های بی‌تکلّف معلم و دانش‌آموز و آن صمیمیت کلاس، باعث می‌شد بخواهم دوباره به دوران دانش آموزی‌ام برگردم و شاگرد این معلم باشم. آن‌قدر غرق تماشای آن فضا شده بودم که لحظه اتصال تماس را نفهمیدم. با سلام گرم فرامرزی، تصویر کلاس از ذهنم کنار رفت و گفت‌و‌گو را شروع کردم: «علت این‌که معلم درس عربی شدید، چه بود؟»

کمی فکر کرد و جواب داد: «واقعیت را بخواهید برای این به سمت عربی اومدم، چون دلم می‌خواست کلاس‌هایم فراتر از چارچوب خشک آموزش‌وپرورش باشه. با خودم گفتم برم سراغ درسی که برای بچه‌های انسانی و معارف تخصصی هست، شاید اون‌جا بتونم همون جور که دوست دارم تدریس کنم. البته من هم دینی درس می‌دادم هم عربی، و هر دو درس رو واقعاً دوست داشتم. کلاس‌های دینی‌ام همیشه همین‌طوری می‌گذشت؛ با بچه‌ها آواز می‌خوندیم، شعر می‌خوندیم و درس رو موزون پیش می‌بردیم. بعد‌ها که بحث کنکور جدی‌تر شد، تدریس عربی هم برای خودم جدی شد. همان زمان بود که متوجه شدم بچه‌ها دقیقاً چالش‌هایی رو دارن که ما زمان خودمون داشتیم؛ تدریس‌های خشک و انعطاف ناپذیر. همین شد که کم‌کم به سمت تدریس عربی کشیده شدم.»

وقتی حرف به شیوه تدریس زبان عربی رسید، انگار در یک لحظه تمام خاطرات دبیرستان در ذهنم ورق خورد؛ همان استرس‌ها و ترس‌هایی که بعضی وقت‌ها هم‌کلاسی‌هایم را مجبور می‌کرد قرص آرام بخش بخورند تا کمی آرام شوند. چند ثانیه بعد به مصاحبه بازگشتم و پرسیدم: «آیا فرد یا موضوع خاصی در مسیر تدریس عربی الهام‌بخش شما بود یا این مسیر محصول خلاقیت خودتان است؟»

با لبخندی آرام می‌گوید: «فضای خونه خیلی برام مؤثر بود. پدرم به قرآن و مفاهیم‌اش مسلط بود و منم خوشم می‌اومد و دنبال می‌کردم. بجز این تغییر رشته هم خیلی مؤثر بود؛ در پیش‌دانشگاهی، تغییر رشته دادم؛ از ریاضی رفتم علوم انسانی. علاقه‌ام سمت علوم انسانی بود و فهمیده بودم مسیر درستم در این راه هست. اون زمان چالش زیادی داشتم برای این تغییر رشته؛ ولی خدا رو شکر در امتحانات قبول شدم و مسیرم از همون‌جا عوض شد. البته خالی از لطف هم نیست که بگویم دبیر عربی پیش دانشگاهی که داشتم با نام آقای نیکوبخت الهام‌بخش اصلی من بود. خیلی عالم و باسواد بودن و نحوه تدریس‌شون بسیار عالی بود. منی که هیچی از رشته علوم انسانی نمی‌دونستم، کلی مطلب ازشون یاد گرفتم، از روش تست‌زدن تا خیلی چیز‌های دیگه. همون موقع بود که عاشق عربی شدم و گفتم منم روزی معلم عربی می‌شم. اولین الهام‌بخش زندگی‌ام ایشون بود. البته باید اضافه کنم که معلم سال اول دبستانم، آقای لشنی‌زند، هم خیلی تأثیرگذار بودن. بعضی وقت‌ها که یادشون می‌افتم هنوز از نحوه تدریس‌شون کیف می‌کنم. حتی در زمان بیماری هم همیشه شاداب بودن، نحوه ارتباطشون با بچه‌ها هنوز در ذهنم مونده.»

با یادآوری خاطراتش لبخندی می‌زند و ادامه می‌دهد: «از زمانی که من دانش آموز بودم، مدت زیادی گذشته ولی این آقایون به قدری برام مهم و تأثیرگذار بودن که هنوز یادشون در ذهنم مونده. البته خودم هم از اول خیلی با دقت به معلم‌ها نگاه می‌کردم، نه برای اینکه حتماً درسشون رو یاد بگیرم. بلکه برای این بود که از هر معلم یک اخلاق و نکته مثبت یاد بگیرم.»

اضطراب بزرگ‌ترین چالش کلاس درس

قبل از پرسیدن سوال بعد، به مسیر تدریسش فکر کردم و تصور کردم چگونه می‌تواند اضطراب بچه‌ها را با خلاقیت و انرژی خودش کنار بزند و پرسیدم: «سخت‌ترین چالش شما در مسیر تدریس چه بوده و چگونه از آن عبور کردید؟»

فرامرزی نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: «سخت‌ترین چالش من این بود که بچه‌ها با ترس و اضطراب زیادی نسبت به عربی برخورد می‌کنن. یادگیری زبان جدید به خودی خود چالش داره. من روش‌های سنتی رو کنار گذاشتم و مدل‌های تعاملی رو طراحی کردم، موزون سازی انجام دادم، ریتم گذاشتم، تصویرسازی کردم، جزوه‌هایی که قرار بود به بچه‌ها تحویل بدم، زیبا نوشتم. حتی طنز رو وارد کلاس کردم. خلاصه هر چی بلد بودم در تدریسم وارد کردم. خیلی وقت گذاشتم؛ یادمه برای تدریس یک پایه واقعاً از صبح تا شب کار می‌کردم. حتی وقتی در خونه سر و صدا بود تمام تلاشم رو می‌کردم که طراحی کنم و البته شب هم که می‌خوابیدم استرس داشتم که نکنه یک وقت جزوه‌ها کامل نباشه و چیزی برای بچه‌ها کم گذاشته باشم البته لطف خدا هم شاملم شد و همراه با تلاش و استمرار باعث شد این چالش رو پشت سر بذارم.»

همه چیز از یک کلیپ شروع شد

سراغ این موضوع می‌روم که چطور سبک ریتمیک و موزون به ذهنش‌اش رسیده تا برای دانش‌آموزانش اجرا کند که می‌گوید، «یک بار در کلاس کلیپ ضبط کردم، با همان لحن موزون گفتم «اسم مبالغه… واویلا!» بچه‌ها شروع کردن سینه‌زدن و همخوانی کردن، دیدم چقدر دانش آموزان خوششون اومد. همین کلیپ رو گذاشتم اینستاگرام؛ در همون روزای اول، ویدئو دو میلیون بازدید خورد. شاید از همون جا شروع شد، سه چهار سال پیش.

البته می‌دونید این دانش آموزان؛ بچه‌های نسل زد هستن، با ریتم زندگی می‌کنن، محتوا‌های درسی را به صورت موزیکال بهتر یاد می‌گیرن این موضوع رو علوم شناختی هم تأیید می‌کنه. باید این رو اضافه کنم که کل کلاس هم همیشه این‌طوری نیست، وقتی وارد قواعد می‌شیم از جذابیت بصری هم استفاده می‌کنم. اما اوج تدریسم دقیقاً همون چیزیه که در اینستاگرام هم می‌بینید؛ وقتی درس دادم، بچه‌ها هم فهمیدن، بعد مثل یک چک بانمک آبدار اون قسمت ریتمیک رو نشون می‌دم، همه شاگردام هم سر کیف میان و تکرار می‌کنن و اگر کسی هم درس رو حین تدریس متوجه نشده با این روش کاملاً می‌فهمه. البته سختی هم داره به هرحال، سختیشم هم شناختن شخصیت هر کدام از دانش‌موزهاست، یکی ساکته و نباید زیاد وارد چالشش کنم ولی یکی هم پرانرژیه و که باید بیارمش جلوی کلاس. شخصیت‌ها رو نشناسی کلاس با این سبک پیش نمی‌ره.»

چرا آموزش خلاقانه؟

با یادآوری صدای خندیدن دانش آموزانش که در کلیپ‌هایش به گوش می‌خورد، می‌پرسم: مزیت یادگیری ریتمیک نسبت به روش‌های سنتی چیست؟ می‌گوید: «خب باعث می‌شه که خیلی سریع‌تر مطالب رو حفظ بشن و البته مفهوم رو ناخودآگاه دریافت می‌کنن و مهم‌تر از همه با لذت یاد می‌گیرن؛ من خودم عاشق بازی‌ام، خیلی دوست دارم وقت داشته باشم بشینم بازی طراحی کنم، گاهی هم البته از بازی استفاده می‌کنم. این‌جوری ذهن درگیر معنا می‌شه، نه فقط درگیر قواعد خشک.»

علی فرامرزی سپس با لحنی جدی‌تری درباره نوع تدریسش که برای هر درس تحلیل ساختاری انجام می‌دهد و ریتم مناسب را طراحی می‌کند، مدام ریتم‌ها را تغییر می‌دهد و مثل یک پازل با کلمات کلیدی بازی می‌کند تا بهترین کلمه‌ها را انتخاب کند. بعد خودش ضبط و تست می‌کند و اگر نتیجه مطلوب باشد، تست‌ها و جزوه‌ها را آماده می‌کند تا سر کلاس تمام ایده‌هایش را اجرا سازد. حتی در مسیر رفت‌وآمد یا وقتی دنبال فرزند و همسرش می‌رود مدام در حال ایده پردازی است که ادامه می‌دهد، «از تک‌تک فرصت‌هایم برای شیوه تدریس استفاده می‌کنم. انتخاب ریتم هم سخته؛ دانش آموزان من دبیرستانی‌اند و اگر یک ریتم کودکستانی بذارم، بهشون برمی‌خوره.»

زمانی که صحبتمان به خاطره‌های بامزه اش از کلاس می‌رسد، تعریف می‌کند: «کلاس ما اساساً بر پایه خنده‌ست. هر وقت یکی سوتی می‌ده، کل کلاس باهم می‌خندیم و همین باعث میشه یادگیری لذت بخش‌تر بشه. یک بار درس حروف جر داشتیم. کامل توضیح داده بودم که حروف جر اسمی رو که بعدشون میاد مجرور می‌کنن و با هم می‌شن جار و مجرور در این بین یک از دانش‌آموزهام که اهل درس نبود هر کاری فکر کنید کردم… آوردمش جلوی کلاس، تمرین دادم، مطمئن بودم این بار دیگه یاد گرفته. فرداش امتحان گرفتم… همه درست نوشته بودن جز همون یک نفر.» صدای خنده اش بلند شده بود و با تعجب پرسید: «فکر می‌کنید چی نوشته بود؟ به جای مجرور نوشته بود مجروح؛ کل کلاس منفجر شده بود از خنده بخاطر جواب این دانش آموز. خاطره دیگری هم هست؛ یک بار دیگر معنی «لا تَقُل» رو پرسیده بودم، که به فارسی یعنی «نگو». یک دانش‌آموز از پشت سریش تقلب گرفته بود و نوشته بود «تَلو»! بعد از امتحان صداش زدم گفتم اصلاً فعل رو ول کن، تو فارسی اصلاً چیزی به اسم تلو نداریم! حتی یک بار «بنت» رو نوشته بودن «بنز»! خب طبیعتاً من هم مجبور می‌شدم با خلاقیت این اشتباهات رو تبدیل کنم به فرصت آموزشی. یعنی فقط خنده نبود، یادگیری هم اتفاق می‌افتاد.»

با شنیدن این خاطرات فرامرزی از کلاس، به یاد لحظات شاد و تکرار ناشدنی دوران مدرسه‌ام افتادم؛ به یاد همان صدای خنده‌های بلند بچه‌ها که بعضی‌ها از شاگردان اصلاً در آن سهمی نداشتند، همان دانش‌آموزانی که حتی حوصله کلاس را نداشتند و هرطور بود تلاش می‌کردند خودشان را از درس کنار بکشند. آن لحظه بود که حس کردم برای اینکه بفهمم این نسل چطور با درس و معلم ارتباط برقرار می‌کند، پرسیدم: «زمانی که دانش‌آموزان نسبت به درس عربی گارد دارند و علاقه‌ای نشان نمی‌دهند، چه می‌کنید؟» می‌گوید «با سیزده سال تجربه فهمیدم این نسل در کل بی‌حوصله نیست؛ بلکه باید ببینی دقیقاً به چی بی‌حوصله‌ست. به نظرم به روش‌های سنتی بی‌حوصله هستن. تقصیر خودشونم نیست. وقتی وارد ریلز‌های اینستاگرام می‌شن و این حجم محتوا‌های فست‌فودی رو می‌بینن، دیگه به یک مطلب عمیق دل نمی‌دن. اما خب کلیدش در این هست که بچه‌ها رو درگیر کنی. اگر به هر دانش‌آموز نقشی بدی که بهش بخوره، باهاتون راه میاد. کلاس هم از خشکی درمیاد و فضا امن می‌شه. من همیشه می‌گم باید محیط انسانی ساخت؛ یعنی ما ربات نیستیم، اشتباه می‌کنیم و اشکالی هم نداره. خیلی از هم نسلی‌های من، (یا همین حالا متأسفانه) به خاطر محیط‌های ناامن سوال نمی‌پرسیدن، می‌ترسیدن مسخره بشن. این درست نیست، بلکه معلم باید از همون اول جا بندازه که دانای کل نیست. هر شخصی که سوال کنه، یا جوابش رو می‌دم یا بلد نیستم می‌رم تحقیق می‌کنم و میام می‌گم. این باعث می‌شه بچه‌ها هم با معلم را بیان. دومین نکته هم امنیت فضاست، مخصوصاً در مدارس پسرونه. نباید تهدیدآمیز رفتار کرد ولی اقتدار باید باشه، وگرنه کلاس پیش نمی‌ره. یکی از بهترین بازخورد‌ها اینکه دانش‌آموزی که اول کلاس با گارد نشسته و کلی نظر منفی نسبت بهم داره، آخر ساعت با لبخند از کلاس می‌ره بیرون. این خیلی حال آدم رو خوب می‌کنه.»

با لحن آرام و پر از تجربه اضافه می‌کند: «یک دانش‌آموزی داشتم که خیلی نسبت به عربی گارد داشت. می‌گفت (چرا باید نماز بخونیم؟ چرا باید نماز رو عربی بخونیم؟) آروم‌آروم باهاش راه اومدم. چند جلسه بعد دیدم همون بچه‌ای که هیچ مشارکتی نمی‌کرد و نمره‌هاش خیلی پایین بود، حالا فعالیت می‌کنه و در امتحان بیست شده. همون‌جا فهمیدم باید به این نوجوان‌ها بها داد و با محبت جذب‌شون کرد. همین باعث می‌شه من شغلم رو خیلی دوست داشته باشم.»

برای معلمان سنتی و دانش آموزان

با شنیدن این توصیه‌ها و تجربه‌های علی فرامرزی، حس کردم تمام آن شور و انرژی کلاس‌هایش بدون شک درس عربی را بسیار لذت‌بخش می‌کند و یاد روز‌هایی افتادم که برخی از معلم‌هامون فقط به نمره اهمیت می‌دادند و هیچ فضایی برای خلاقیت یا اعتماد وجود نداشت. همین شد که از او پرسیدم: چه توصیه‌ای برای معلمان سنتی دارید؟ و فرامرزی می‌گوید: «شنونده خوبی باشین. محیط کلاس رو انسانی و امن کنین. روش‌های تعاملی رو جایگزین سنتی کنین. نظم و جزوه مرتب داشته باشین. بازخورد دانش‌آموز‌ها رو جدی بگیرین. ازشون بپرسین که چیکار کنین تا معلم بهتری بشین؛ نقاط ضعف و قوت رو بنویسن و بعد روی اون‌ها کار کنین. فضای کلاس رو هم جذاب نگه دارین.»

برای جمع بندی این گفت‌و‌گو از او می‌پرسم اگر مخاطب شما دانش‌آموزانی باشند که فکر می‌کنند عربی سخت است، به آنها چه می‌گوئید؟ او هم می‌گوید: «عربی سخت نیست. ساختار داره. اگر ساختارش درست تدریس بشه، حتی ضعیف‌ترین بچه‌ها هم تو چند ماه پیشرفت چشمگیر دارن. عربی مثل یه پازله؛ وقتی هر قطعه سر جای خودش باشه، همه‌چیز روشن می‌شه و یادگیری لذت‌بخش می‌شه. تدریس یعنی ایجاد علاقه و اعتماد. وقتی بچه‌ها بفهمن شما واقعی و صادقین، هم یاد می‌گیرن هم لذت می‌برن و این مهم‌ترین نکته‌ست.»

بعد از پایان مصاحبه و مرور تمام خاطرات، تجربیات و شور علی فرامرزی برای تدریس، اطمینان یافتم که معلمی فراتر از آموزش صرف است؛ این یک هنر است، یک تعهد انسانی و ارتباطی عمیق با نسل آینده. وقتی کسی با این عشق و دقت کار می‌کند، نه تنها مفهوم درس منتقل می‌شود، بلکه اعتماد، خلاقیت و علاقه هم در دل دانش‌آموزان شکل می‌گیرد. با خودم فکر کردم، اگر تمام معلمان سرزمینم بتوانند چنین فضایی بسازند، اگر یادگیری به جای اجبار و حفظیات، همراه با بازی، خلاقیت و تعامل باشد، اگر دانش‌آموزان بتوانند بدون ترس و با حس امنیت سوال بپرسند و درگیر مفهوم شوند، آن‌وقت آینده کشور چگونه رقم خواهد خورد؟ این روش سبب می‌شود که نه تنها دانش‌آموزانی با علم و مهارت، بلکه با اعتمادبه‌نفس، خلاق و آماده برای چالش‌های زندگی پرورش دهیم و می‌توانیم با این نسل آینده‌ای روشن‌تر برای ایران‌مان ترسیم کنیم.

منبع: مهر


12247223
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها

مهمترین اخبار وبگردی

وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» دو دختر دهه هشتادی یکی جانباز جنگ تحمیلی ۱۲ روزه با اسرائیل و دیگری با مدال نقره بازی‌های کشور‌های اسلامی مهمان بیت رهبری بودند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» یکی از تفریحات سلطنتی و البته متحجرانه خانواده پهلوی، شکار بی‌رویه و ظالمانه حیوانات بود.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» در میان شیوه‌های سنتی و کم‌اثر تدریس در مدارس، با علی فرامرزی معلم خلاق عربی گفت‌و‌گو کردیم.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» نگاه‌های آرام و حرکت نرم دست‌های مادران شهدا، عناصری بصری هستند که هنرمندان برای بیان مفهوم عمیق «مظلومیت همراه با اقتدار» به کار گرفته‌اند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» در حالی که زمان در مریخ ۴۷۷ میکروثانیه جلوتر از زمین است، این اختلاف در کره ماه تنها ۵۶ میکروثانیه است.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» اسناد نشان می‌دهد که در دوره صفویه، زنانی چون «صحیفه بانو» و «نادره بانو» مینیاتوریست‌های برجسته‌ای بودند که نامشان در هند هم می‌درخشیده است.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» بویایی‌پریشی نوعی «سوءتعبیر» در مغز است و عواملی مثل ضربه به سر، پارکینسون و ویروس‌های آنفلوآنزا باعث می‌شوند مغز بوی طبیعی را «ناپسند» درک کند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» در حالی که اسرائیل مدعی عدم افزایش مالیات است، اما با ترفند «انجماد پلکان مالیاتی»، میلیارد‌ها دلار را بی‌سروصدا از جیب حقوق‌بگیران برمی‌دارد.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» هر فکر و احساسی که دارید، نتیجه فعالیت میلیارد‌ها سلول عصبی است. نوروسایکولوژی راز تبدیل الکتریسیته مغز به رفتار انسان را فاش می‌کند.
وبگردی
«باشگاه خبرنگاران» روزنامه‌های سال ۴۰ با هیجان نوشتند: «بانوی دلهره جهان» به ایران آمد؛ آگاتا کریستی که بیش از هر زنی مردان را ترسانده بود، ماه‌ها در شیراز اقامت کرد.

مشاهده مهمترین خبرها در صدر رسانه‌ها

صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است