سفارشدهندههای «تاسیان» چطور تاریخ را تحریف کردند؟

باشگاه خبرنگاران جوان - «تاسیان» تمام شد و تیتراژ بالا آمد، وقتی صدای قربانی به گوش رسید چه سؤالی به ذهنتان آمد؟ موافق بودید یا مخالف؟ از آنجایی که ما قصد داریم دست خودمان را رو کنیم، اولین سؤالی که به ذهنمان رسید را میگوییم: آیا میشود بین تاسیان و «عشق ابدی» تفاوتی قائل شد؟ این سؤال در وهله اول بیرحمانه به نظر میرسد و ممکن است مخاطب این متن را به این سو ببرد: «بله...، چون تاسیان پیش از انقلاب را خوب و رنگی تصویر کرده، آنهایی که حجم ریششان از نیم سانت بیشتر است، دردشان گرفته.»، اما بیایید لحظهای درباره این سؤال تامل کنیم؛ آیا تاسیان و عشق ابدی ماحصل یک سنت فکری است؟ سنتی که علاقهمند است همهچیز را تقلیل بدهد، عشق و روشنفکری را به سانتیمانتالیسم بکشاند، روابط را هم در حد و اندازه رمانهای سایتهای نودوهشتیها نگه دارد.
در این مدل از نگاه کردن به جهان، تاسیان گذشته ماست و حالِ ما منطقاً چیزی غیر از عشق ابدی نخواهد بود. با این تفاوت که شخصیتهای عشق ابدی، نسخه تازه به دوران رسیده انسانِ جهان تاسیانی هستند، شخصیتهایی که از همان طرز فکر تقلیلنگر بار آمدهاند. طرز فکری که برخوردش با تمام دستاوردهای فرهنگی دوران و طبقه اتوپیاییاش یعنی دهه ۵۰، در ویکیپدیاییترین شکل ممکن است. لباسها بر اساس مدلهای زنِ روز طراحی میشود، بیدلیل و به شکلی الصاقی شخصیتهای فرهنگی آن زمان جلوی دوربین رژه میروند. در برابر این تصویر که چندان بعید نیست چند اسب تکشاخ هم برای تکمیلِ گل و بلبل بودن فضا از جلوی دوربین رد شود، یک جهان تیره و خاکستری پدید میآمده که صاحب اثر مدام تلاش دارد بگوید اینها چپ هستند و مشتی کارگر پرت از مرحله یا جوجه کنشگرِ دانشجویی، این در شرایطی است که پاکروان درست روی حساسترین زمان تاریخ معاصر ایران دست گذاشته و ملتهبترین دوران انقلاب را روایت میکند. پاکروان برای آنکه بتواند تصویر آبنباتی و یونیکورنی خود را از آن دوران حفظ کند، مجبور میشود کنشگران مهمترین انقلاب منطقه در ۱۰۰ سال اخیر، از چند طیف را به مشتی مقلد تقلیل بدهد که شعارهای بیمعنایی را مدام با خودشان تکرار میکنند، کنشگرانی که سطح فعالیت دانشجوییشان در حد و اندازه اعتراضات صنفی برای کثیفی سلف است.
از طرفی هم کنش کارگریشان به عربده کشیدنهای عدهای خلاصه میشود که از سر زیاد شدن آخور و حسادت به جان سرمایهدار افتادهاند و مدام تکرار میکنند: «تو چرا در این خانه مینشینی ما و خانههایمان جور دیگری است.» تاسیان کمر میبندد به تقلیل مهمترین دوره تاریخی در ایران معاصر و به گروههای اجتماعی مختلف در حد و اندازههای شوخی نگاه میکند. آدمهای مقابل جهانِ اتوپیایی تاسیان در همه حرکات و رفتارشان ابله هستند. میتینگهایشان در حد شورای دانشآموزی است، اعلامیه پخش کردنشان در حد تراکت دادن پیتزافروشی و عدهشان به قدری کم و ناهماهنگ است که اعتراضات فلان صنف محدود را یادآور میشوند. دانشجویان همه فاقد منطق هستند و طوطیوار کلماتی را تکرار میکنند، انقلابیون مذهبی از مرحله پرت هستند و با مرگ شریعتی در گیجی به سر میبرند و نتیجه قدرت گرفتن چنین عدهای مرگ و فروپاشی خانواده آبنباتی قصه ماست که قربانی جهالت عدهای بیخرد شدهاند. خب سؤال اینجاست اگر همهچیز اینقدر احمقانه است چرا تشکیلاتی مثل ساواک در برابرش ایجاد میشود؟ آن هم با این میزان از نیروهای دوستداشتنی و مهربان؟!
در پایان سریال هم یک عشق نافرجام ترکی میبینیم که هوتن شکیبا در استخر ۲ متری غرق میشود و شیرین قصه هم با یک تنه فنی و اسلوموشن، این عاشقانه دمِدستی را تمام میکند و بعد هم از همان راشهای دونفره سفر شمال با یک موسیقی ملایم استفاده میشود تا قال قضیه کنده شود و داستان تاسیان هم به پایان برسد. در پایان قصه هم ما حق را به پدر سرمایهدار داستان میدهیم که هم عدهای جانی به جان زندگی او افتادهاند و هم دخترش به دلیل یک رابطه تینیجری فوت شده است. همانقدر که عشق ابدی یک نگاه تقلیل یافته به عشق دارد و آن را در لاو ترکاندنهای چند دختر پسر نوجوان میداند که با فهم ناقصشان از زندگی به دنبال عشق حقیقی هستند، تاسیان بر مدار همین فهم تقلیل یافته حرکت میکند، نهتنها به عشق بلکه به موضوعات مختلفی، چون تغییرات اجتماعی، روشنفکری و روابط درون یک خانواده هم چنین فهمی را تسری میدهد. بازیگران سعی میکنند این درامِ دمدستی را با بازیهایشان بهبود ببخشند، اما ناتوانند. قصههای موازی و گرههای بیهوده سرتاسر قصه را گرفته تا تولید اثر پربازیگر برای صرفه اقتصادی به ۲۳ قسمت برسد. سریال از جایی بدل به گرتهبرداری از تولیدات کشور دوست و همسایه ترکیه میشود و سطح روابط انسانی را به همان اندازه میآورد. انبوهی از دیالوگهای تصنعی، یخ و بیش از اندازه، داستان را فراگرفته است. فیلم بر اساس سنت کلیپسازی در نقاط حساس احساسی قصه پیش میرود و سریع اسلحه اسلوموشن را از جیبش درمیآورد و دو سه باری در هر قسمت شلیک میکند.
مجموعه این اتفاقات باعث میشود تاسیان راه را برای نقد فرمی ببندد (در این بین فقط میتوانیم بابت بازی قابل قبول صابر ابر از مجموعه کارگردانی و البته بابت زحمت زیاد تیم طراحی لباس و صحنه بابت استفاده از رنگهای جیغ تشکر کنیم) و آن را بدل به یک کشکول کند. کشکولی که با آبنباتهای رنگی طراحی صحنه و لباس و گریمهای عروسکی پر شده و یک اتوپیای سرمایهدارانه را شکل داده و در برابر این تصویر دخترانه یک عده وحوش از خدا بیخبر هستند که میخواهند این کشکول را بشکنند. چنین پی. او. ویِ سانتیمانتالی از کجا شکل گرفته؟ پاسخ به این سؤال، شباهت تاسیان و عشق ابدی و آثار همدسته را برایمان روشن میکند. عشق ابدی غایتش چیست؟ تاسیان چطور؟ غایت عشق ابدی پیدا کردن عشقی رویایی و با شناختی آنی و لحظهای است. خب، تاسیان هم همین را میخواهد. تفاوت در چیست؟ در بزک است. عشق ابدی این عشق رویایی و اتوپیایی را به برهنهترین شکلش نمایش میدهد و تاسیان آن را در قالب اسلوموشنها و کلیپهای رنگی پنهان میکند. تصویری که هر دو درنهایتش میسازند زوجی ثروتمند است که بدون وجود مشکلات در زمین و زمان در ماه عسلهای ابدی و با ثروتی نامحدود زندگی میکنند. این تصویر و غایت حاصل چیست؟ حاصلِ یک کلیشه اینستاگرامی از عشق است. پاکروان وقتی میخواهد نهایت عشق را نشان بدهد، تصویر را اسلوموشن میکند و یک آهنگ ملایم میگذارد، پسر داستان میرقصد و دختر هم بیپروا لبخند میزند. همین تصویر را مکرراً میتوانید در کلیپهای اینستاگرامی بلاگرها ببینید. پاکروان چیزی بیشتر از این از عشق نمایش نمیدهد و اصلاً نمیتواند چنین کاری انجام بدهد، چرا؟ چون کلیشه در منطق روایی تاسیان امری وجودی است. او از همان قسمت اول از نقاش بودن، دختر بودن، پدر بودن، عاشق بودن، انقلابی بودن، مبارز بودن، چپ بودن و سرمایهدار بودن یک تصویر تکراری را بازتولید میکند. تکراری که ثمره اینستاگرامزدگی است. پاکروان هم برای آنکه به ذائقه مخاطب که آن هم متأثر از اینستاگرام است، نزدیک شود لزوماً مجبور است روایت جهان تخیلی خود را بر اساس مختصات فضای مجازی تولید کند که هم در تبلیغات بتواند به خوبی وایرال شود و هم مخاطب به نحوی پای این ۲۳ قسمت بنشیند.
همه این اتفاقات باعث میشود، تاسیان اساساً فاقد منطق تاریخی و زمانی دانسته شود. این سریال با لهجه تهرانی یا مدل لباسها و یا تصویر چهرههای مشهور آن دوران سعی دارد، خودش را تاریخی جا بزند، اما با توجه به فقدان عمق در منطق روایی، تصاویر کلاژ شده و درک اینستاگرامی به تاریخ و عشق و هنر - که باعث میشود کاراکترهای داستان لازمان شوند- کاملاً ناموفق است و صرفاً در حد تولید چند تکه وایرالی برای پیجهای همفکر سازندگانش میتواند مفید باشد. تاسیان به شکل مشخص عقبگردی در کارنامه کاری پاکروان است. اثری که بیدلیل و بنا بر یک منطق دمدستی در همان قسمتهای اول، تبدیل به سریالی وایرالی شد و در ادامه هم سعی کرد با همین تصاویر جلوهفروشی کند و عرضه بازار مطلوب خود را تأمین کند.
منبع: فرهیختگان
12210886