منطق تباه «مهاجرت داوطلبانه» و تحقق رؤیای پاکسازی قومی

باشگاه خبرنگاران جوان؛ سمیه خلیلی ـ در اعماق ویرانههای غزه، جایی که بوی باروت و مرگ با غبار ساختمانهای فروریخته در هم آمیخته و شبح قحطی بر سر بیش از دو میلیون انسان سایه افکنده است، خبری منتشر میشود که ماهیت واقعی فاجعه را عریانتر از همیشه به نمایش میگذارد. گزارشها مبنی بر مذاکرات محرمانه دولت بنیامین نتانیاهو با دولت سودان جنوبی برای «اسکان مجدد» فلسطینیان، صرفاً یک خبر سیاسی نیست؛ بلکه رونمایی از یک طرح شیطانی و نقطه اوج یک استراتژی حسابشده است که هدف نهایی آن، نه صرفاً شکست یک گروه شبهنظامی، بلکه ریشهکن کردن یک ملت از سرزمین تاریخیاش است.
این طرح که با وقاحت و بیشرمی در پوشش واژگان فریبندهای، چون «مهاجرت داوطلبانه» پیچیده شده، در حقیقت، تجلی مدرن و بیپردهی همان رؤیای دیرینهای است که از بدو تأسیس اسرائیل، بخشی از ایدئولوژی حاکم بر آن بوده است: پاکسازی قومی و ایجاد یک «سرزمین بدون ملت» برای «ملتی بدون سرزمین». تحلیل این طرح، نیازمند شکافتن لایههای متعدد فریب، بیوجدانی سیاسی و تحقیر قوانین بینالمللی است تا بتوان ابعاد واقعی این جنایت در حال وقوع را درک کرد.
کالبدشکافی یک دروغ: پوچی مفهوم «انتخاب» در ویرانهها
بنیامین نتانیاهو و متحدانش در کابینه افراطی اسرائیل، با اعتمادبهنفسی که از حمایتهای بیقیدوشرط و سکوتهای معنادار بینالمللی نشأت میگیرد، از «داوطلبانه» بودن این مهاجرت سخن میگویند. این ادعا، یک شاهکار بیشرمانه از دستکاری مفاهیم و مصداق کامل «زبان اورولی» است؛ جایی که جنگ، صلح نامیده میشود و بردگی، آزادی. برای فهم پوچ بودن این ادعا، کافی است به شرایطی نگاه کنیم که این «انتخاب» در آن به فلسطینیان غزه عرضه میشود.
«انتخاب» زمانی معنا دارد که گزینههای بدیل، معقول و قابلزیست باشند. اما برای ساکنان غزه چه گزینههایی روی میز است؟ گزینه اول: ماندن. ماندن در سرزمینی که به شکلی سیستماتیک و عامدانه، غیرقابل سکونت شده است. بیمارستانها، مدارس، دانشگاهها، نانواییها، مساجد، کلیساها و زیرساختهای آب و فاضلاب با دقت نظامی هدف قرار گرفته و نابود شدهاند. ماندن به معنای زندگی در میان آوار، دستوپنجه نرم کردن با بیماریهای واگیردار ناشی از تجزیه اجساد و نبود بهداشت، و انتظار کشیدن برای مرگ تدریجی از گرسنگی یا دور بعدی بمبارانهاست. این ماندن نیست، این پذیرش یک مرگ تدریجی و تحقیرآمیز است.
گزینه دوم: «مهاجرت داوطلبانه». مهاجرتی که مقصد آن نه یک سرزمین امن و مرفه، بلکه کشوری جنگزده و فقیر در شرق آفریقاست. این گزینه یعنی پشت سر گذاشتن تمام تاریخ، خاطرات، وابستگیها، مزارع زیتون و خانههایی که نسلها در آن زیستهاند و پناه بردن به یک آینده نامعلوم در سرزمینی بیگانه.
در چنین شرایطی، این «انتخاب» چیزی جز اجبار مطلق نیست. این منطق، دقیقاً همان منطقی است که یک گروگانگیر به کار میبرد: «یا مغزت را متلاشی میکنم یا هرچه داری به من میدهی. انتخاب با خودت است!» آیا کسی چنین انتخابی را «داوطلبانه» مینامد؟ دولت اسرائیل با خلق یک جهنم غیرقابلتحمل، مردم را به سمت تنها راه فرار هل میدهد و سپس این فرار برای بقا را «مهاجرت داوطلبانه» مینامد تا از زیر بار مسئولیت جنایت جنگی شانه خالی کند. این یک استراتژی دو مرحلهای است: ابتدا با نیروی نظامی شرایط را برای زندگی غیرممکن کن، سپس با ابزار دیپلماتیک راهی برای خروج دائمی آنها فراهم ساز.
ژئوپلیتیک تحقیر: معاملهای شرمآور بر سر جان انسانها
انتخاب سودان جنوبی به عنوان مقصد این تبعید، خود فصلی جداگانه از عمق بیاعتنایی و تحقیر نسبت به جان فلسطینیان است. چرا سودان جنوبی؟ کشوری که خود سالهاست با جنگ داخلی، بیثباتی سیاسی، بحرانهای انسانی شدید و قحطی دستوپنجه نرم میکند و میلیونها آواره داخلی دارد. انتقال یک جمعیت آسیبدیده از جنگ به یک منطقه جنگزده دیگر، یک اقدام بشردوستانه نیست؛ بلکه اقدامی است که تنها یک منطق را دنبال میکند: مهم نیست به کجا میروند، مهم این است که از اینجا بروند.
این انتخاب، نیت واقعی طراحان را آشکار میسازد: هدف، فراهم کردن یک زندگی بهتر برای فلسطینیان نیست، بلکه صرفاً «پاک کردن» آنها از معادله جمعیتی و سیاسی اسرائیل-فلسطین است. آنها به عنوان یک مشکل امنیتی و دموگرافیک دیده میشوند که باید به دورترین و بیثباتترین نقطه ممکن تبعید شوند تا دیگر تهدیدی محسوب نشوند.
از سوی دیگر، این مذاکرات نشاندهنده اوج فرصتطلبی و فساد در عرصه بینالمللی است. دولت سودان جنوبی، که با مشکلات اقتصادی و انزوای سیاسی مواجه است، ممکن است در ازای دریافت کمکهای مالی، تسلیحاتی یا کسب مشروعیت سیاسی از طریق نزدیکی به اسرائیل و متحدانش (بهویژه در صورت بازگشت دونالد ترامپ)، حاضر به پذیرش این «معامله فاوستی» شود. این یعنی تبدیل شدن به شریک جرم در یک پروژه پاکسازی قومی در ازای منافع کوتاهمدت سیاسی. این معامله، که در آن سرنوشت یک ملت به یک کالای سیاسی قابل مبادله تبدیل میشود، زنگ خطری برای تمام ملتهای آسیبپذیر در سراسر جهان است.
مخالفت شدید مصر با این طرح نیز قابل تأمل است. مصر به عنوان همسایه غزه، نه تنها از پیامدهای امنیتی سرازیر شدن میلیونها پناهنده به صحرای سینا هراس دارد، بلکه میداند که پذیرش این طرح به معنای مشارکت در نابودی نهایی آرمان فلسطین و خالی کردن این سرزمین از صاحبان اصلی آن است؛ اقدامی که مشروعیت منطقهای و تاریخی قاهره را نیز زیر سؤال خواهد برد.
تکرار تاریخ: از نکبت ۱۹۴۸ تا طرح اخراج ۲۰۲۵
برای درک کامل ابعاد این طرح، باید آن را در بستر تاریخی خود قرار داد. این ایده، یک بدعت جدید و واکنشی به تحولات اخیر نیست، بلکه تحقق همان رؤیای قدیمی است که در سال ۱۹۴۸ به «نکبت» (فاجعه) منجر شد؛ زمانی که بیش از ۷۵۰ هزار فلسطینی با زور و ارعاب از شهرها و روستاهای خود رانده شدند تا راه برای تأسیس دولت اسرائیل هموار شود. از آن زمان، ایده «ترانسفر» یا انتقال جمعیت، همواره در پسزمینه تفکر بخشهای تندرو و حتی جریان اصلی صهیونیسم وجود داشته است.
امروز، چهرههایی مانند بزالل اسموتریچ و ایتامار بنگویر، وزرای افراطی کابینه نتانیاهو، دیگر این ایده را پنهان نمیکنند و آشکارا از «مهاجرت تشویقی» به عنوان راهحل نهایی سخن میگویند. طرح مذاکره با سودان جنوبی، ترجمه عملی همین تفکرات به سیاست رسمی دولت است. این یک «نکبت ۲.۰» است که این بار نه در هرجومرج جنگ تأسیس، بلکه به شکلی سازمانیافته، با پوشش حقوقی دروغین و با استفاده از ابزارهای مدرن جنگ و دیپلماسی در حال اجراست.
قوانین بینالمللی در این زمینه کاملاً شفاف هستند. ماده ۴۹ کنوانسیون چهارم ژنو به صراحت «انتقال اجباری فردی یا دستهجمعی و همچنین تبعید اشخاص حفاظتشده از سرزمینهای اشغالی» را ممنوع کرده است. اساسنامه رم که دیوان کیفری بینالمللی بر پایه آن بنا شده نیز «اخراج یا انتقال اجباری جمعیت» را در فهرست جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت قرار داده است. تلاش برای دور زدن این قوانین با استفاده از واژه «داوطلبانه» یک بازی حقوقی بیارزش است که هیچ دادگاه بیطرفی آن را نخواهد پذیرفت.
آزمون وجدان جهانی
طرح اخراج فلسطینیان غزه به سودان جنوبی، نقطهای است که در آن تمام خطوط قرمز انسانی، اخلاقی و حقوقی در حال زیر پا گذاشته شدن است. این طرح، آزمونی تاریخی برای جامعه جهانی است. آیا قدرتهای جهانی که همواره سنگ حقوق بشر را به سینه میزنند، به سکوت شرمآور خود ادامه خواهند داد و اجازه خواهند داد که یک پاکسازی قومی در برابر چشمانشان به وقوع بپیوندد؟ آیا سازمانهای بینالمللی به نهادهایی بیخاصیت تبدیل شدهاند که تنها نظارهگر فاجعه و شمارشگر اجساد هستند؟
این دیگر مسئلهای مربوط به یک درگیری منطقهای نیست. این یک چالش برای اساس نظم بینالمللی مبتنی بر قانون و وجدان بشری است. اگر جهان امروز اجازه دهد که یک ملت به این سادگی از سرزمین خود رانده شود، فردا هیچ ملت ضعیف دیگری در امان نخواهد بود. سکوت در برابر این طرح، نه یک موضع بیطرفانه، بلکه مشارکت مستقیم در جنایت است. جلوگیری از تحقق این کابوس، نه فقط وظیفه جهان عرب و اسلام، بلکه یک الزام برای هر انسانی است که به کرامت، عدالت و حق تعیین سرنوشت باور دارد. تاریخ، قضاوت خود را درباره عاملان این جنایت و آنان که در سکوت نظارهگر آن بودند، خواهد نوشت.
12216430