- دوشنبه 4 اردیبهشت 1346
صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه عزیزم سرحال بود... قدری کارهای داخلی و این که چه طور حالا، هم آمریکائیها، هم روسها و هم انگلیسیها تعریف از پیشرفت سیاست شاهنشاه میکنند. عرض کردم، اگر چنان که موفق شدهایم، بتوانیم روی پای خود برای همیشه ایستادگی کنیم، مخصوصا از جهت مالی و محفوظ ماندن ارتش از نفوذ خارجی، هیچ کس ...ارباب عزیزم را نمیتواند بخورد.
فرمودند، کم کم مردم فهمیدند که ما حتی زندگی شخصی خودمان را هم وقف آنها کردهایم. این روحیه مردم، هم در ارتش و هم در دنیا و پیش خارجیها اثر دارد. عرض کردم بلاشک. خدا به شاه من عمر دهد. راستی فرشتهایست که خدا برای این کشور فرستاده، نمیدانم اگر روزی زودتر از من درگذشت، این عرضه و قدرت را خواهم داشت که به زندگی خودم خاتمه بدهم؟
- چهارشنبه 31 خرداد 1346
... با ترکیه با شاهنشاه صحبت کردم... از مسافرت ترکیه اظهار رضایت فرمودند، بخصوص از استقبال ملت ترکیه و حرف شنوی دستگاه دولتی آنها از شاهنشاه. عرض کردم، پیشوایی اعلیحضرت دارد کم کم در این قسمت دنیا تثبیت میشود. خیلی فرمایش قشنگی فرمودند.
فرمودند، اگر مردم ما زندهتر از این میبودند، تردید نداشتم، ولی حالا میگویم مشکوم. عرض کردم، مردم را میتوان بیدار کرد. در این زمینه گفتگو زیاد شد. دلایل تاریخی عرض کردم و بعد عرض کردم، مردم باید احساس کنند همه چیز مال آنهاست حتی قصر و اتاق خصوصی اعلیحضرت، آن وقت علاقمند میشوند. فرمودند، مگر حالا این احساس را ندارند؟ عرض کردم، متاسفانه خیر، با این که واقعا شاهنشاه این طور احساس میکنند، مردم هنوز تفهیم نشدهاند. عرض کردم، من به قضاوت مردم ایران خیلی معتقدم، تصدیق فرمودند...
جلد هفتم یادداشت های علم؛ انتشارات کتابسرا؛ ویراستار علینقی عالیخانی؛ چاپ اول 1393،
7677829