حتی میتوانیم با یک پیگیری ساده از اطرافیانمان موارد متعددی را بیابیم که روزگاری رهرو قلههای عبادت بودند و نزد خاص و عام شهره به دینداری ولی مسیر زندگی آنان بهگونهای دگرگون شد و از قله به زیر افتادند که صدای شکستن استخوانهایشان هنوز در گوشها نجوا میشود و البته همه با حیرت از این واقعه سخن نقل میکنند و پیرامون علت این سقوط تحلیلهای مختلفی ارائه میدهند. اما اگر بهتر بنگریم خواهیم دید که سرچشمه و علت اصلی تمام سقوطهای معنوی و اعتقادی یک چیز است: عبادت بهجای عبودیت. درواقع عابد احتمال سقوط دارد اما عبد نه. گاهی شخصی به عبادت علاقه پیدا میکند ولی هنگام امتحان معلوم میشود که حرفشنوی از پروردگارش ندارد. شیطان هزاران سال عبادت کرد ولی هنگامی که انجام کاری را دوست نداشت از انجامش سر باز زد و به خدا گفت: «مرا از سجده بر آدم معاف کن تا آنچنان عبادتات کنم که هیچ ملکی آنگونه عبادتات نکرده است». غافل از اینکه خداوند، عبد میخواهد نه عابد. عبد هرچه که مولایش بگوید انجام میدهد ولی عابد بهخاطر علاقهخودش عبادت میکند. گاهی تکلیف این است که حج واجب را نیمهکاره رها کنیم و امام مظلوم را همراه باشیم. نباید صرفا برعبادت، ارادت پیدا کنیم. اگر عبد باشیم امتحان الهی برایمان آسان میشود. زیرا مشق بندگی کردهایم و امتحاننیز سنجیدن همین میزان بندگی است.
بعضیها کاری به رضایت خدا ندارند بلکه بهخاطر اینکه از عملی لذت میبرند آن را انجام میدهند. نقل شده است که برای کسی دلایل زیادی آوردند که قمهزنی جایز نیست، گفت: «اگر خود امام حسین علیهالسلام هم بگوید نزن من قبول نمیکنم». این یعنی بنده نفس بودن بهجای بنده خدا بودن و این انسانها هستند که به ظاهر بسیار باتقوا و دیندارند ولی در واقع برای دل خود دینداری میکنند نه رضای مولایشان. و روزی که این پوسته رکوع و سجودشان کنار رود این گمان پیش میآید که او از عرش به فرش سقوط کرده درحالیکه از ابتدا هم فقط در چشم مخلوق بالا رفته بود نه نزد خالق. مانند شیطان که خداوند فرمود: «او از کافران بود»؛ نه اینکه بعد از سرپیچی از خدا، کافر شده باشد. پس باید خشنودی خدا را جست نه خوشایند دل را.
8127084