در جنوب و غرب، بخش زیادی از کشورمان تحت اشغال نیروی خارجی است و در داخل، سازمان مجاهدین خلق، سودای براندازی نظام و در مشت گرفتن انقلاب را دارد. بعد از شکست سخت در انتخابات مجلس شورای اسلامی، تحلیلهای سازمان از وضعیت موجود جامعه دچار بحران شد.
سازمان که به واسطه عضوگیریهای گسترده در سراسر کشور گمان میبرد پایگاه اجتماعی قدرتمندی دارد، در پی اتفاقات روی داده در خرداد1360، علنا وارد مبارزه مسلحانه شد و برنامه بلندپروازانهاش را در چند مرحله برای بهدست گرفتن کشور کلید زد. سران سازمان که در بازی قدرت، پشت سر ابوالحسن بنیصدر قرار گرفته بودند، بعد از برکناری و عزل ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت، در یک تغییر فاز بنیادی، مبارزه مسلحانه را در انتهای خرداد در دستور کار قرار دادند و پروژه نفوذ خود را برای رسیدن به اهداف پروژه ضربه به رأس وارد فاز عملیاتی کردند.
ایده سازمان این بود که با فشار به رأس و بدن جامعه، میتواند تودههای مردم را همراه کند و نظام جوانی را که آسیبهای جدی دیده است، در دست بگیرد. سران سازمان بهصورت همزمان دو فاز عملیات مسلحانه خیابانی و ترورهای پیچیده رئوس نظام را پیش بردند. ترور شخصیتهایی مانند آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمیرفسنجانی، شهید بهشتی و شهیدان رجایی و باهنر بخشی از پروژه ضربه به رأس نظام بود که به جز 2مورد اول، در بقیه موارد به نتیجه رسید.
سازمان در توجیه این پروژه مدعی بود که خالی کردن رأس نظام از مهرههای قدرتمندی که بتوانند در آینده جانشینی برای امام خمینی(ره) باشند، ضربهای جبرانناپذیر به رژیم حاکم میزند. همزمانی این ضربات با مبارزات مسلحانه در سطوح پایین که به گمان سازمان برای همراه کردن مردم ضروری بود، از نظر منافقین درنهایت به «انقلاب دوم» منجر میشد و درنهایت، قدرت به سازمان میرسید.
- اهداف ضربه به رأس
منافقین، همچنان درباره قبول کردن رسمی مسئولیت ترورهای مهم سال60 با احتیاط رفتار میکند. پیامدهای بینالمللی، حقوقی و حقوق بشری چنین ترورهای وحشیانهای باعث شده است که سازمان بهصورت رسمی مسئولیت آنها را بهعهده نگیرد اما از صحبتهای سران آنها و اطلاعات و گزارشهایی که در نشریههای سازمانیشان به چاپ رسیده، میتوان به سادگی مطمئن شد که این انفجارها کار سازمان بوده است. حتی برای فهمیدن این موضوع، نیاز به گذشت زمان نبود و در همان روزهایی که این ترورها انجام شد، نهتنها مسئولین که مردم مطمئن بودند کار، کار سازمان بوده است.
در طول سالها، سازمان به جز افراد سرشناسی که به آنها اشاره شد، دهها شخصیت دیگر مانند امامان جمعه در شهرهای مختلف و مسئولان دولتی را ترور کرد. اینها بهجز مردم معمولی است که قربانی ترورهای کور سازمان میشدند. با این حال مهمترین اهداف سازمان در پروژه ضربه به راس، آیتالله سیدعلی خامنهای امام جمعه تهران و نماینده امام خمینی(ره) درشورایعالی دفاع، آیتالله شهید سیدمحمد بهشتی رئیس دیوان عالی کشور و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، شهید محمد علی رجایی رئیسجمهور وقت ایران شهید محمدجواد باهنر نخستوزیر وقت ایران و مرحوم آیتالله علیاکبر هاشمیرفسنجانی رئیس مجلس وقت بودهاند.
بهنظر میرسد، عبارت «خمسه خبیثه» که از سوی مسعود رجوی مرد شماره یک سازمان با اشاره به آیتالله رفسنجانی و شهید بهشتی بهکار رفته، 3 نفر اشاره شده دیگر را هم دربرمیگیرد. هدف اصلی سازمان از انجام پروژه ضربه به راس، خیلی واضح، از بین بردن آینده انقلاب اسلامی بوده است. موسی خیابانی مرد شماره2 گروهک منافقین در زمان ترورهای سران نظام، مشخصا در صحبتهایی که درباره ترور هفتم تیر داشته، به تأثیر از بین بردن چهرههای شاخص نظام بر آینده آن تأکید کرده؛ «صدای مهیب انفجار درست رأس ساعت9 یکشنبه شب، هفتم تیرماه، بلند شد.
صدایی که نهتنها در سراسر ایران، بلکه در سراسر جهان طنین انداخت و شاید بتوان گفت که از فردای آن روز، [امام] خمینی دیگر مرده است. ضربه جبرانناپذیر بر پیکر ارتجاع بهعنوان مرحله جدید مبارزه که بر اثر آن رژیم قادر به راست کردن کمرش نخواهد بود.» در تحلیلهای فاجعه هفتم تیر در نشریه سازمان هم اینگونه نوشته شده بود: «از بین رفتن 70درصد کادر رهبری و ارکان حکومتیاش در نقاط مختلف کشور و بیآینده شدن مطلق رژیم، دقیقا محصول مقاومت انقلابی مسلحانه و بهخصوص مرحله اول استراتژیک آن بوده است... او (بهشتی) تنها شاهمهرهای بود که میتوانست آینده رژیم را تضمین نماید.» رجوی سرکرده گروهک منافقین هم درباره فاجعه هفتم تیر که در سازمان به ضربه اول معروف است، گفته است:
«مجاهدین در نخستین ضربهشان جایی برای تثبیت رژیم نگذاشتند.» او همچنین در مصاحبه با نشریه الوطنالعربی در دیماه61 گفته بود: «دستاورد سال اول مبارزه مسلحانه ما بسیار بود تا حدی که رژیم امروز بیآینده است. کلیه کاندیداهای رهبری پس از خمینی یعنی مقاماتی که میتوانستند رهبری رژیم کنونی را بعد از او بهدست گیرند، علاوه بر آنها 2هزار نفر دیگر از آخوندهای حاکم و سایر مسئولین رژیم نیز به هلاکت رسیدهاند.» این صحبتها به خوبی نشان میدهد که منافقین امید زیادی داشتهاند با ترور مقامات ارشد نظام، انقلاب را از پا دربیاورند و خودشان بر مصدر کار بنشینند.
- انفجار ناکام در جماران
ترور رهبر انقلاب در مسجد ابوذر در سال60 و یک روز قبل از فاجعه هفتم تیر، شروع ترورهای بزرگ منافقین در کشور بود. ترور آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر، توسط بمبی که در یک ضبط صوت بزرگ جاسازی شده بود انجام شد و خوشبختانه موفق نبود. نفوذ سازمان در نهادهایی ردهبالا از طریق افرادی مانند مسعود کشمیری (دفتر نخستوزیری) و محمد رضا کلاهی (دفتر حزب) با موفقیت به سرانجام رسید و منجر به شهادت رجایی و باهنر و آیتالله بهشتی شد. ترور آیتالله رفسنجانی با اینکه مورد تأکید سازمان بوده است هرگز انجام نشد اما طرحی که درصورت اجرا میتوانست واقعا شرایط عجیبی بهوجود بیاورد، طرح انفجار در جماران و ترور آیتالله خامنهای بود.
کشمیری یکبار به همراه شهید رجایی و بهعنوان رئیس دفتر رئیسجمهور به جماران میرود. در محل ورود، عناصر حفاظتی با وجود مخالفت شهید رجایی، بر تفتیش کشمیری اصرار میکنند و کشمیری هم به حالت قهر محل را همراه با کیف معروفش ترک میکند. گفته میشود در آن روز، کشمیری برنامه داشته است تا با انفجار همان کیفی که بعدا در دفتر نخستوزیری منفجر شد، امام را هم ترور کند.
9209310