گوناگون 10:44 - 04 آبان 1393
جلد دوم توجیه المسائل کربلا
آیا کسانی که خود عامل فتنه بوده اند و نیز پس از آن هم مصرانه بر آن ایستادگی کرده اند حرند؟ کسانی که فاجعه عاشورا را رقم زده اند لیاقت انتصاب به این القاب را دارند؟

آیا فتنه گران را می توان حر نامید؟/حر کجا؟ فتنه گران سال 88 کجا؟

گروه فرهنگی فرهنگ نیوزوبلاگ مدیر در مدار کربلا نوشت: کربلا تکلیف همه عصرها و نسل‌ها را مشخص کرده است، چرا که الگویی بی‌بدیل برای هستی است. فقط کافی است جایگاه و نسبت هر پدیده، نسبت به کربلا شناخته و فهم شود؛ و الا کربلا هم مانند قرآن برای همه، نویدبخش شفا نخواهد بود: "وَلَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا" (الإسراء/82)

در کربلا دو ساحت را باید مد نظر داشت:ساحت امام و ساحت مأموم، یا به معنایی دیگر سطح رهبر و سطح پیروان. با درک این منظر است که می‌توان وقایع مختلف را بهتر رصد و تحلیل کرد و الا تقریر عاری از این درک، با حقیقت کربلا فاصله ای معنادار خواهد داشت. بعضی موارد مربوط به شأن "امام"است و بعضی موارد دیگر مربوط به شأن"مأمومین"، این دو را نباید با یکدیگر خلط نمود و الا به "نام" کربلا و به "کام" دیگران خواهد شد.
 
از جمله این مصادیق برجسته، دیدار امام حسین با عمرسعد است، که این گفتگو را باید در وادی ولایت "امام" دید.لازم است برای رسیدن به تحلیلی منقح‌تر از کربلا، جامع‌تر و کامل‌تر به مجموعه حوادث کربلا نگریست چرا که نگاه "نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ" (النساء/150) در پدیده‌های نورانی مانند قرآن و نیز کربلا ما را به نگاه صواب و درست نخواهد رساند. برای تصمیم در مورد مسائل مختلف باید به کربلا مراجعه کرد: اولا با نگاهی کلان و جامع و ثانیا با عبور از تک تک فرازهای آن برداشتی عمیق نیز داشت. به عبارت دیگر هم مجموعه ای از اجزا را باید در ارتباط با یکدیگر شناخت و نیز اجزا را هم به درستی و به دور از سطحی‌نگری بررسی کرد.
 
به عنوان مثال برای درک چگونگی تعامل با مستکبر باید تکلیف"پیروان" را مشخص کرد. حضرت عباس در این میانه، بهترین "مطیع"ی است که در زیارتش به این شاخص اساسی وجود ایشان، سلامی از سر احترام میفرستیم:السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ "الْمُطِیعُ"لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (کتاب المزار- مناسک المزار(للمفید)، النص، ص: 123و124)
 
اویی که وقتی مستکبرینی چون شمر او را صدا می‌زنند، بی اذن ولی امرش -امام حسین- به شمر نگاه هم نمی‌کند و آنگاه هم که امام به عباس اذن می‌دهند که جوابش را بده هرچند فاسق باشد: أَجِیبُوهُ‏ وَ إِنْ‏ کَانَ فَاسِقاً (اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، النص، ص: 89) آنچنان صریح و قاطع و شجاع با مستکبر روبرو می‌شود و او را ناامید می‌کند که رفتارش ضرب المثل تاریخ می‌شود و الگویی برای تحرکات دیپلماتیک، آنچنان که سرمشق مقتدای عاشورایی امروزمان هم همین است:
 
انقلاب در اعتراض به استکبار و عوامل استکبار در ایران به‌وجود آمد و بر این اساس تشکیل شد، رشد پیدا کرد، قوی شد، منطق استکبار را به چالش کشید. [استکبار] نمیتواند تحمّل کند، مگر وقتی که مأیوس بشود. ملّت ایران، جوانان ایران، فعّالان ایران، کسانی‌که به هر دلیلی ولو به دلیلی غیراسلامی به میهنشان و خاکشان عقیده دارند، باید کاری کنند که این یأس در دشمن به‌وجود بیاید؛ دشمن را باید مأیوس کرد. (مقام معظم رهبری، ۱۳۹۲/۰۸/۲۹) واین نگاه، محصول مدرسه عاشوراست: فَقَالُوا لَعَنَکَ اللَّهُ وَ لَعَنَ أَمَانَکَ أَ تُؤْمِنُنَا وَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَمَانَ‏ لَهُ. (إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القدیمة)، النص، ص: 237) در پاسخ شمر گفتند:خداوند تو را و امانت را لعنت کند، ما در امان هستیم ولی فرزند پیغمبر در امان نیست. فَرَجَعَ الشِّمْرُ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَی عَسْکَرِهِ مُغْضَباً: شمر در حالی که خشمگین و سرافکنده بود، به سوی لشکرش بازگشت. (غم‌نامه کربلا / ترجمه اللهوف علی قتلی الطفوف، ص: 112) کربلا سرشار از پیام‌های ولایت‌مداری و استکبار ستیزی است.
 
با فهم الگوی "رهبر و پیروان"و تطبیق حوادث تاریخ با این الگوی عاشورایی، تحلیل‌هایی دقیق‌تر ارائه خواهد شد و دیگر کسی در جایگاه ماموم به جای شان امام و ولی امر مسلمین تصمیم نخواهد گرفت.حسین سلام الله علیه، امام است و عباس هم ماموم. با این معیار باید وقایع را تحلیل کرد. البته ضروری است که اندیشمندان در اطراف دیدار امام حسین(ع) با عمر سعد -که به اشتباه به مذاکره تعبیر شده است- بیشتر بیاندیشند:
 
این که اصولاً در ادبیات دیپلماسی تعریف "مذاکره" چیست؟ و آیا واقعاً این ملاقات‌های عاشورایی با همان معنای مصطلح دیپلماتیک، مذاکره بوده است؟ آیا معنای عباراتی چون "أرید أن ألقاک‏" و "أُرِیدُ أَنْ أُکَلِّمَک"‏ در مقاتل، فصل «التقاء الامام الحسین علیه السلام بعمر بن سعد» ما را به مفهوم "مذاکره" رهنمون می‌کند؟ آن هم مذاکره‌ای که در قاموس سیاسیش "برد-برد" برداشت می‌شود؟ آیا مذاکرات (بخوانید گفتگو) در کربلا با رویکرد "برد-برد" دنبال می‌شود یا "ظلم‌ناپذیری"، "ایستادگی" و "مقاومت"؟! در کربلا دیدارها با رویکرد "موعظه و اندرز و تذکر" مشاهده می‌شود که "دعوت به حق" است و برای مستکبران فایده‌ای جز "اتمام حجت" ندارد (نیز ر.ک: غم نامه کربلا / ترجمه اللهوف علی قتلی الطفوف، ص: 120) یا برای تعامل سازنده با استکبار؟! آیا حتی با عنایت به علم غیب امام و این که امام روحیات مستکبرین را می‌دانست ولی این ملاقات را انجام داد تا به همه تاریخ، شاخص‌های رفتاری مستکبرین را به عینه و تمام و کمال نشان دهد برای درس گرفتن کافی نیست؟
 
مثال دیگر فهم نارسای مفاهیم عاشورایی درباره حضرت حر است. حر در کربلا نماد بازگشت و فرصت توبه است. اما به راستی "حر" کی برگشت؟ و چگونه؟ قبل از واقعه یا بعد از آن؟ گذشته از آن، حر علیرغم تقابل اولیه با امام، تا قبل از شب عاشورا نمی‌دانست که کار به این شدت و حدّت و شمشیر و نیزه می انجامد و بعد از فهم آن، مسیر دیگری را انتخاب کرد و در موضع گیریش تجدید نظر کرد و برای این تصمیم مهم لحظه ای را نیز از دست نداد و هزاران نکته دقیق که مجال این سطور بیش از این نیست.
 
 
آیا کسانی که خود عامل فتنه بوده اند و نیز پس از آن هم مصرانه بر آن ایستادگی کرده اند حرند؟ کسانی که فاجعه عاشورا را رقم زده اند لیاقت انتصاب به این القاب را دارند؟ حر –فرمانده سپاه عمر سعد- تا قبل از کربلای 9 دی 88 حر است؛ حری که تا قبل از عاشورا خود را به پناه ولایت خیمه های حسین رسانده باشد و الا بعد از عاشورا که برخی خیمه های حسین را سوزنداند و برخی دیگر قرآن و پرچم های عزای حسین را، دیگر حر نیستند. حر را به امامش حسین می‌شناسند چرا که زیر خیمه ولی امرش حسین است. حر عاشورای حسینی، ولایی است و رنگی از غیر حسین ندارد، دستش در دست مستکبران نیست... حر کجا؟ فتنه گران سال 88 کجا؟
 
داستان کربلایی که ما شناختیم حتی "سیاهی لشکر" سپاهش هم حساب است چه در سپاه امام حسین و چه سپاه عمرسعد، داستان آن مرد مجازات شده که سیاهی لشکر دشمن بود را باید دوباره خواند: «...از او پرسیدم: «چرا چشمانت کور شده است؟» گفت: من در کربلا در روز عاشورا (در میان لشکر عمر سعد) حاضر بودم، ولی نه نیزه‏ای انداختم، و نه شمشیر زدم و نه تیری افکندم، هنگامی که امام‏ حسین‏ علیه السّلام کشته شد، به خانه‏ام بازگشتم...عرض کردم: «ای رسول خدا! سوگند به خدا نه شمشیر زدم و نه نیزه افکندم، و نه تیر انداختم» فرمود:«صدقت و لکن کثّرت السّواد، راست می‏گویی ولی موجب افزودن سیاهی لشکر دشمنان شدی.» »(غم نامه کربلا / ترجمه اللهوف علی قتلی الطفوف، ص: 160) این سرنوشت "سیاهی لشکر" است امان از سران و نقش‌آفرینان آن...
 
سخن آخر آن که با دیدن این غبارها که گاه بر خاطر عاشوراییان – و نه عاشورا- می‌نشیند و می‌نشانند و به هر بهانه رفتارهایی سخیف را با معارفی رفیع توجیه می‌کنند بیش از پیش ضرورت اثری برای نمایش این تعارضات و توجیهات احساس می‌شود؛ جلد دوم "توجیه المسائل کربلا" را هم باید نوشت! هنگامی که عمل انسان با باورها و ارزش‌های وی سازگاری نداشته باشد، آرامش ذهنی خود را از دست می‌دهد، برای آرام‌سازی خود دست به دلیل‌تراشی می‌زند و بهانه‌های فراوانی پیدا می‌کند. امید که در تحلیل رفتارهای‌مان با خط کش و معیار عاشورا از افراط و تفریط به دور باشیم. بیاییم به امام حسین‌مان بیش از این جفا نکنیم...داستان کربلا به قدر کافی غریب هست...
 

5041311
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است