شرط او تنها یک چیز بود؛ «ترک اعتیاد برای همیشه» و حالا متهم پرونده با شرط عجیب مادر مقتول و حکم عجیبتر قاضی دادگاه کیفری آزاد شده است؛ حکمی که او را مجبور میکند 2سال به خانه سالمندان برود و آنها را تر و خشک کند. مادر با آنکه رضایت داده است و از خون پسرش گذشته اما هنوز هم با به زبان آوردن اسم پسرش اشک در چشمانش حلقه میزند. در تمام مدت گفتوگویمان بغض را فرو میدهد و آنجا که حریف نمیشود، به اشکهایش اجازه میدهد تا از چشمها جاری شوند. «پری عضدالملکی» مادر امیر زینعلیپور در گفتوگو با همشهری از حادثه تلخی که برایش رخ داد و علت گذشت از خون پسر بزرگش میگوید.
- آخرین باری که امیر را دیدید بهخاطر دارید؟
امیر در کمپ ترک اعتیاد فعالیت داشت. ۵سالی بود که از پاکیاش میگذشت. هر وقت در کمپ نیاز به جابهجایی معتادی بود از امیر کمک میگرفتند. روز حادثه پدر متهم به نام سعید با پسرم تماس گرفت و از او خواست برای بردن پسرش به خانهشان بروند. بعد از قطع تماس، امیر از 2 برادرش خواست تا همراه او بروند. به من هم گفت: برایت شارژ تلفن گرفتم تا دقیقه به دقیقه در تماس باشیم. برایم مدام آیتالکرسی بخوان. یک ناهار خوشمزه هم درست کن که بعد از کارم بیایم و باهم ناهار بخوریم. گفتم: برو خدا پشت و پناهت. و این آخرین دیداری بود که با امیر داشتم. وقتی رفت یکبار باهم صحبت کردیم و باز از من خواست تا برایش آیتالکرسی بخوانم و دیگر صدای او را نشنیدم.
- چطور از ماجرا با خبر شدید؟
آن موقع سر سجاده نماز بودم. آنقدر تلفنم زنگ خورد که مجبور شدم تلفن را پاسخ بدهم. پسرم با من تماس گرفت و گفت: مامان برای امیر و میثم (پسر دیگرم) دعا کن. گفتم: چه اتفاقی افتاده است؟ پسرم گفت میثم و امیر چاقو خوردهاند. خواستم با آنها حرف بزنم، میثم گوشی را گرفت و گفت: امیر برای همیشه رفت؛ هیچوقت صدایش را نمیشنوی. گفتم: من شما 3 تا را باهم فرستاده بودم، چه بلایی سر امیر آمده است.
- اولین باری که متهم را دیدید کی بود؟
کلا یکبار او را دیدم، آن هم در دادگاه کیفری که برای محاکمه آورده بودند. سرش پایین بود و سمت من نیامد، شاید خجالت میکشید. من رفتم سراغش و گفتم خیلی مردی چون پاک شدی. این آخرین دیدار بود.
- چه شد که او را بخشیدید؟
وقتی خیابانهای ما پر است از معتاد و مواد را به راحتی میتوان تهیه کرد، وقتی پسر خودم روزی اعتیاد داشت، چطور میتوانستم او را مجازات کنم؟ اگر نخستین اشتباه در جامعه بود، با مجازات شاید میشد جلوی اشتباهات بعدی را گرفت اما نخستین نبود. اعتیاد یک معضل است و با کشتن سعید هیچ تغییری در جامعه بهوجود نمیآمد. نبود یک انسان دیگر، غیراز اینکه مادر دیگری را داغدار کند، فایده دیگری نداشت.
- چه زمانی تصمیم به بخشش گرفتید؟
بعد از چهلم پسرم، مادرش به دیدنم آمد. گفت: پسرم در زندان میخواهد خودکشی کند. به او گفتم: شماره مرا به سعید بده و بگو با من تماس بگیرد. شما مادر هستید و من هم مادرم، پسرت مصرفکننده مواد بود و زمانی هم پسر من مواد مصرف میکرد، شرایطمان یکی است و دلم نمیخواهد مادر دیگری داغدار شود.
- سعید با شما تماس گرفت؟
بله، بعد از صحبتهایم با مادرش، او به من زنگ زد.
- به سعید چه گفتید؟
گفتم: خیالت راحت باشد، من نمیخواهم که حکم قصاص برای تو اجرا شود. اما برای دادن رضایت و بخشش یک شرط دارم.
- و شرط شما برای بخشش چه بود؟
ترک اعتیادش. به سعید گفتم که میبخشمت به شرطی که ترک کنی و پاک باشی. او هم قول داد ترک کند و پاک شود.
- از سعید خبر دارید؟
اصلا. هیچ وقت به دیدنم نیامد. از خانوادهاش خواسته بودم روزی که آزاد میشود را به من بگویند تا من به دیدن او بروم. من امیرم را در سعید میدیدم. فکر میکردم اگر پسرم رفت، خدا یک پسر دیگر به من داده است. با خودم گفتم یک شخص مفید وارد جامعه شده و از این موضوع خوشحال شدم. اما حتی به من نگفتند سعید کی آزاد شد. بعد از روز دادگاه هرگز او را ندیدم، فقط گهگداری در تلگرام با او چت میکنم. اما خیلی کم جواب میدهد. میدانید زمانی آدم کاری میکند و وقتی معرفت از جانب طرف میبیند خوشحال میشود و سعی میکند کاری را که کرده ترویج دهد چون ته دلش خوش است که حداقل از کارش قدردانی شده است. اما متاسفانه یکجوری با من برخورد شده که انگار وظیفهام بوده است. من هرگز پول نخواستم، وضع مالی ما متوسط است و وضع مالی آنها در حد اعلا. اگر چشمام به مال دنیا بود، میتوانستم دیه بچهام را که ۲۲۰میلیون تومان بود بگیرم یا حتی بیشتر. اما دل من هیچ وقت مال دنیا را نخواست، همین که میدیدم جوانی از دام اعتیاد نجات پیدا کرده است، بالاترین چیزی بود که میتوانستم در این راه بهدست آورم.
- خواب امیر را هم دیدهاید؟
اصلا؛ و این اذیتم میکند. آرزوی این را دارم که یک شب خواب بچهام را ببینم. هر شب برای بچهام فاتحه میخوانم شب بهخیر میگویم و به خواب میروم. صبحها از خواب بیدار میشوم به او صبح به خیر میگویم و برایش فاتحه میفرستم. روزها را به امید این سر میکنم که شب خواب او را ببینم ولی نمیبینم. دلم برای بچهام تنگ شده است. هر روز با من تماس میگرفت و حالم را میپرسید، ظهرها به خانه میآمد و با هم ناهار میخوردیم.
- در این درگیری پسر دیگرتان هم مجروح شده بود، او نیز خواهان دیه بود؟
بله، او از ناحیه دست و کتف مجروح شده بود و سعید در این ماجرا متهم بود. من با پسرم صحبت کردم و او را مجاب کردم تا رضایت دهد. به میثم گفتم: من از جان برادرت گذشتم، تو هم ببخش. میثم، مرد بود، غرور داشت. برادرش در بغلش جان داده بود. برایش بخشیدن سخت بود. میگفت: او باید کمی دنبالم بدود تا بعد رضایت دهم. به پسرم گفتم: لذت بخشش همان لحظه اول است، بعد از کلی بیا و برو که بخشش لذت ندارد. البته الان که میبیند سعید و خانوادهاش یادی از ما نمیکنند، کمی غر میزند.
- شما چطور؟ از اینکه خانواده سعید و خود سعید سراغتان نیامدهاند پشیمان نیستید؟
پشیمان؟ چرا پشیمان! من با خدا معامله کردهام. اینها جوان هستند، اگر سعید سراغ من نمیآید از جوانیاش است. همین که خانواده سعید برای بچهام یک صلوات بفرستند، برای من کافی است. من با خدا معامله کردهام، لذتی بالاتر از این وجود دارد؟ بچهام از این بخشش آرامش دارد و من از این آرامش او شادم.
- برگردیم به سالها قبل، چه شد که امیر به اعتیاد روی آورد؟
چند سال قبل امیر به شهرستان رفت و در آنجا با خانمی ازدواج کرد که چند سال از خودش بزرگتر بود. خانواده همسرش در کار توزیع مواد بودند و کمکم پسرم را هم به این راه کشیدند. پسرم به اوج اعتیاد رسیده بود و من که نگران حالش بودم، سراغش رفتم. پسرم را آوردم و یکسال در کمپ خواباندمش. بالاخره ترک کرد. همسرش که فهمید او ترک کرده درخواست طلاق داد و برای همیشه او را ترک کرد. فکر کنم این نخستین باری بود که زنی بهخاطر ترک اعتیاد همسرش او را ترک میکرد. پسرم ترک کرد و حدود ۶ سال پاک بود و طبق رسم کمپ، از کسانی که ترک میکنند برای ترک دیگر معتادان در کمپ کمک میگیرند. بچهام حدود ۶ سال پاک بود و من از این ناراحتم که زندگیاش را از دست داد.
- و حرف آخر؟
از پدر و مادرهایی که برای جوانشان اتفاقی افتاده است، خواهش میکنم اگر جا دارد و میشود بخشش کنند. شاید حضور این افراد پشیمان همراه با این گذشته تلخ باعث شود تا خیلی از افرادی که در راه اشتباه قدم برداشتهاند، از آن راه برگردند. مطمئن باشید که اتفاقات گذشته مثل پرده سینما از جلوی چشمهای آنها میگذرد و آنچه را که انجام دادهاند همیشه بهخاطر میآورند. بیشک همین مسئله باعث میشود که خیلی از آنها افراد خوبی شوند. این افراد لطمه و ضربه خوردهاند و از این ضربه درس عبرت میگیرند و ممکن است برای جامعه، انسانهای مفیدی شوند.
- یک اتفاق ظاهراًساده!
پسری معتاد، پسر جوانی را کشت، فرار کرد و سرانجام...
۱۱ اردیبهشت، جنایتی در خیابان همیلا منطقه پونک رخ داد و با وقوع این حادثه بازپرس جنایی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند. مأموران پس از حضور در این خانه متوجه شدند 3 مأمور کمپ ترک اعتیاد برای انتقال پسر معتادی به نام سعید به این خانه آمده بودند. سعید ۱۰ سالی بود که به موادمخدر روی آورده بود و پدرش برای رهایی او از اعتیاد با مأموران کمپ تماس گرفته و از آنها خواسته بود تا برای انتقال پسرش به خانه آنها بیایند. ماموران کمپ که 3 برادر بودند راهی خانه پسر معتاد میشوند اما سعید همین که صدای آنها را میشنود به آشپزخانه پناه میبرد و خودش را زیر میز غذاخورری مخفی میکند. امیر (مقتول) که موفق به یافتن سعید میشود به سمت او میرود و در همین زمان سعید با چاقو به او حمله میکند. برادر امیر که شاهد ماجراست به کمکش میرود اما پسر جوان با چاقو به برادر امیر به نام میثم هم حمله میکند و ضربهای به کتف و دست میثم میزند. امیر بر اثر شدت جراحات وارده روی زمین میافتد و میثم او را در آغوش میگیرد. خونریزی مرد ۳۶ساله در حدی بوده که در آغوش برادر تسلیم مرگ میشود.
- پشیمانی
4 روز بعد از قتل امیر، صبح ۱۵اردیبهشت سال گذشته، پسر جوانی به یکی از کلانتریهای پایتخت رفت و به افسر نگهبانی گفت: میخواهم خودم را معرفی کنم. من جنایتی مرتکب شدهام و عذاب وجدان باعث شده تا به اینجا بیایم. من مرد جوانی را چند روز قبل با ضربات چاقو از پا درآوردم.
باتوجه به صحبتهای پسر جوان، مأموران کلانتری موضوع را استعلام کرده و با تأیید جنایت از سوی پسر جوان به نام سعید، او به اداره آگاهی انتقال داده شد. پسر جوان زمانی که در مقابل افسر پروندهاش قرار گرفت از جزئیات قتل گفت: بهخاطر مصرف موادمخدر با پدرم دچار اختلاف شدید شدم. حدود 2شب قبل از حادثه، خانه را ترک کرده و با ماشین در خیابان پرسه میزدم و به همین سبب دچار بیخوابی و خستگی شدید شده بودم و تصمیم گرفتم برای استراحت به خانه بازگردم.
او ادامه داد: درخانه در حال استراحت بودم که صدای باز شدن در ورودی را شنیدم. به سمت آشپزخانه دویدم و پشت کابینت آشپزخانه نشستم. تمام وجودم میلرزید. ناگهان دستم به چاقوی دسته سفیدی خورد و آن را برداشتم ...
متهم جوان که از جنایت پشیمان شده بود، ادامه داد: زمانی که وارد آسانسور شدم، ناگهان متوجه چاقوی خونآلود در دستم شدم. ترسیدم و چاقو را روی زمین انداختم. از آسانسور و ساختمان بیرون آمدم. نمیدانستم کجا میخواهم بروم ولی با تمام سرعت به انتهای کوچه دویدم. یادم افتاد که یک آژانس در انتهای کوچه قرار دارد. به آژانس رفته و درخواست ماشین کردم. راننده گفت کجا برم که گفتم فقط برو. داخل ماشین زدم زیر گریه. من قصد زدن او را نداشتم فقط برای نجات خودم دست به این کار زدم. به خانه یکی از دوستانم در اسلامشهر رفتم و پس از چند روز به اداره آگاهی مراجعه کردم.
- ترک اعتیاد تا آخر عمر
سعید به جرم خود اعتراف کرد و به بازسازی صحنه جنایتش پرداخت. پرونده سعید برای صدور حکم به دادگاه کیفری استان ارجاع شد و پسر جوان زمانی که پای میز محاکمه قرار گرفت از جنایتی که مرتکب شده بود ابراز پشیمانی کرد.
اما این تمام ماجرا نبود و زمانی که مادر امیر بهعنوان ولی دم در جایگاه مخصوص قرار گرفت بدون دریافت یک ریال از خون پسرش گذشت و تنها شرط او برای آزادی پسر جوان از چوبه دار، ترک اعتیاد مجرم بود. پس از این شرط پسر جوان اعتیادش را ترک کرد و تعهد داد دیگر به سمت اعتیاد نرود. مادر مقتول وقتی دید پسر جوان به قولش عمل کرده، او را بدون هیچ چشمداشتی بخشید. با بخشش اولیای دم، سعید سال گذشته با قرار قانونی آزاد شد و با نامزد خود، عقد کرد.
- 2سال استحمام سالمندان
مدتی پیش پسر جوان بار دیگر پای میز محاکمه رفت تا اینبار از جنبه عمومیجرم محاکمه شود. پسر جوان در دادگاه در مقابل قاضی حسین اصغرزاده قرار گرفت و از مادر مقتول بهخاطر گذشت تشکر کرد. او گفت: من از کارم پشیمانم و دیگر به سمت اعتیاد نمیروم. اولیای دم هم بخشش بزرگی انجام دادند که تا عمر دارم مدیون آنها هستم. دفاعیات پسر جوان که به پایان رسید، دادگاه وارد شور شد و قاضی حسین اصغرزاده متهم را به یک سال حبس تعزیری محکوم کرد. مرد جوان بهعنوان مجازات تکمیلی قرار شد بهمدت 2 سال هر هفته به سرای سالمندان کهریزک برود و به 3 پیرمرد در استحمام کمک کند.
- متهمی که مستحق تخفیف بود
اما چه شد که متهم جوان با چنین رأیی از سوی دادگاه کیفری استان مواجه شد؟ حسین اصغرزاده، رئیس شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران، درباره این پرونده میگوید: متهم زمانی که ۱۶ ساله بود، بهخاطر یک درگیری در خانه به سمت دوستانش میرود که پناه بردن به دوستان ناباب باعث میشود در دام اعتیاد گرفتار شود. او ادامه میدهد: جوانان و نوجوانان باید بدانند که پدر و مادر خیر و صلاح آنها را میخواهند و پناه بردن به موادمخدر و مشروب راهی برای حل مشکلات نیست. ما همیشه اولیای دم را به بخشش توصیه میکنیم که در این پرونده مادر مقتول وقتی از ترک اعتیاد قاتل پسرش مطمئن شد، او را بخشید. ما هم در دادگاه با توجه به شواهد موجود در صحنه جرم، بخشش اولیای دم و سابقهدار نبودن متهم، او را مستحق تخفیف دانسته و به یک سال زندان محکوم کردیم که درصورت تسلیم به رأی بودن، مرد جوان یکسوم مجازات کم میشود.
قاضی دادگاه کیفری میگوید: 2سال کار اجباری در سرای سالمندان بهعنوان مجازات تکمیلی و برای بازدارندگی متهم صادر شده و باعث میشود او در جهت کمک به سالمندان و بازسازی خود گام بردارد و از مجازات زندان کمتر استفاده شود. دلیل استفاده از مجازات، تنبیه و بازدارندگی از تکرار جرم است که میتوان از مجازاتهای جایگزین استفاده کرد.
8058225