مقدمه: مطالبی که در ادامه به نظرتان رسیده و در قالب پروندهای تحت عنوان «تحلیلی بر نامهی 31 نهجالبلاغه در حوزهی سبک زندگی اسلامی» آورده میشود، سلسله گفتارهای دکتر محمدحسین باقری، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامیست که پس از پیادهسازی و چندین بار ویرایش در اختیار ما قرار گرفته است. وی سعی نموده تا با تفسیر مبتنی بر آیات و روایات دینی و همچنین اصول جامعهشناسی و روانشناسی از نامهی 31 نهجالبلاغه، باب جدیدی در مقولهی سبک زندگی اسلامی باز کند.
***
مولانا چه خوب میگوید:
فکرت از ماضی و مستقبل بود / چون از این دو رَست مشکل حل شود
چون بود فکرت همه مشغول حال / ناید اندر ذهن تو فکر محال
به گذشته و آینده نظر میکنی مرتب فکرت مشغول شده. اگر از گذشته و آینده بیایی بیرون، مشکلت حل میشود. خیلی به گذشته و آینده فکر نکنید. اگر فکرتان مشغول حال شد، الان که آمدید مسجد دیگر به اینکه دیروز چی شده و فردا چه میشود فکر نکنید. الان توی همین حال زندگی بکنید. ارتباط خوبی برقرار کنید با خدا. اگر این کار را کردید دیگر فکر محال توی ذهنتان نمیآید.
هرچه او بسته غم و خنده بود / او از این دو عاریت زنده بود
گر ز صندوقی به صندوقی رود / او سمائی نیست صندوقی بود
ذوق آزادی ندارد جانشان / هست صندوقی صُوَر پندارشان
میگوید بعضی از آدمها تو بسته خندهاند یا تو بستهی غماند و زندگیشان عاریت این دو تاست. در واقع خنده و غم، شادی و غم هر دو عاریتی هستند. گاهی وقتها باعث میشوند آدم میخندد. جریان خندهدار پیش میآید. گاهی وقتها هم جریانی میشنود ناراحت میشود. ولی این حالتها موقتی هستند اینها. بعضیها هستند که زندگیشان به چیزهای عاریتی، موقتی بسته شده. در واقع خنده و شادی و غم توی صندوقهایی هستند. یکبار میروند توی صندوق غم، یکبار میروند توی صندوق شادی. عروسی صندوق شادی است. مراسم ترحیم آن صندوق غم است. آدمی که اینجوری شده این اهل آسمان نیست. زمینی شده. یعنی کسانی که صندوقیاند، کسانی که دل بستهی غم و شادی هستند بعد از مدتی میگویند خیلی دلمان گرفته جکی چیزی بگو بخندیم. دل بستهی یک ذره خندیدن است یا مثلاً میخواهد آهنگی گوش بدهد که مثلاً یک ذرّه برود توی خودش. این دل بستهی صندوقها شده. جانش ذوق آزادی ندارد. یعنی جان انسان باید از این غم و شادی آزاد شود. نه این که نخندد، نه اینکه غمگین نشود، محزون نشود. باید آزاد شود. میگوید این صندوقها مثل صورت است. اینها پندار است، اینها واقعیت ندارد.
چون که غم پیش آیدت در حق گریز / هیچ جز حق غمگساری دیدهای؟
میگوید اگر انسانی غمی در عالم بهش رسید این نیست که خلاصه یک نوار ترانه روشن کنیم غمناک یا شاد که بگذرد. چرا؟ چون در جملات گذشتهی حضرت گفتیم قلب انسان به گونهای خلق شده است که فقط با یاد خدا آباد میشود. این زمین اگر شخم زده شد و بهم ریخت و متلاطم شد، فقط با یاد خدا آرام میشود. نه اینکه موسیقی بگذاریم یا برویم عروسی یا جایی سوار ماشین با بچهها گاز بدهیم به سرعت و حالمان را عوض کنیم و شاد شویم. اینها پندار است. اینها موقتی است. میگوید اگر دچار غم شدی، دچار مصیبت شدی، دچار امتحان مشکلی شدی، در هق گریز یعنی به خدا پناه ببر. هیچ جز حق غمگساری دیدهای؟ غیر از حقیقت خداوند کسی را پیدا کردهای که غمگسار باشد؟ غم را از وجودت بگیرد؟ گویی که انسان وقتی دچار توهمهای روحی میشود یک وضو میگیرد دو رکعت نمازی میخواند به قصد تقرب و اُنس، ذکری بگوید و از خدا بخواهد گشایشی ایجاد شود به آرامش میرسد. گویی که این غم از دلش بیرون میرود.
ادامه دارد ...
5088098