روز 11مرداد ماه سال94 مردی با کلانتری161 ابوذر تماس گرفت و گفت که چند ساعت قبل چند مرد مسلح که بهعنوان خریدار دستگاه گنجیاب وارد دفترش شده بودند، دست و پای او را بسته و اموالش را سرقت کردهاند. دقایقی بعد گروه ویژهای از مأموران راهی محل حادثه شدند. شواهد اولیه ازجمله بههمریختگی محل حادثه و کبودیهایی که روی دست شاکی وجود داشت صحت حرفهای او را تأیید میکرد.
او در اینباره گفت: من نماینده فروش دستگاه فلزیاب هستم. صبح امروز مردی تماس گرفت و گفت قصد خرید دستگاه دارد. او چند ساعت قبل با 4نفر دیگر وارد دفترم شد اما ناگهان یکی از آنها برایم اسلحه کشید. بقیه هم به چاقو و گاز اشکآور مجهز بودند. آنها دست و پا و دهانم را بستند و مشغول جستوجو در دفتر شدند اما نتوانستند وسیله باارزشی پیدا کنند و چند شیشه عطر و چند عینک سرقت کردند و من را در همان حال رها کردند و گریختند. شاکی ادامه داد:
مردی که کلت کمری داشت مدتی قبل از من یک دستگاه خریده بود اما میخواست دستگاه را پس دهد و سر همین موضوع با من اختلاف داشت. همین سرنخ باعث شد تا مأموران خیلی زود سارق مسلح و همدستانش را دستگیر کنند. تحقیقات نشان داد که مرد مسلح و یکی دیگر از همراهانش که شاگرد نانوایی هستند، عاملان اصلی این سرقت مسلحانه بودهاند. به این ترتیب پرونده اتهامیشان با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در جلسه محاکمه که صبح دیروز به ریاست قاضی حسین اصغرزاده برگزار شد، متهم ردیف اول گفت: مدتی قبل چون اوضاع مالی بدی داشتم تصمیم گرفتم با پیدا کردن گنج به اوضاعم سر و سامانی بدهم. به همین دلیل سراغ شاکی رفتم و از او یک دستگاه فلزیاب خریدم. او گفته بود که دستگاه ساخت مالزی است اما بعد متوجه شدم که سرم کلاه گذاشته و دستگاه تقلبی است. هرچه تلاش کردم دستگاه را به او پس بدهم، قبول نکرد. این در حالی بود که مشکلات مالی هر روز فشار بیشتری بر من وارد میکرد.
به همین دلیل تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم. روز حادثه از یکی از دوستانم خواستم با فروشنده فلزیاب تماس بگیرد و با او برای خرید دستگاه قرار بگذارد. عصر آن روز من همراه او و 3نفر دیگر از دوستانم به دفتر فروشنده رفتیم. من مدتها قبل از یکی از دوستانم یک کلت هدیه گرفته بودم. آن روز آن را با خودم بردم و درحالیکه او از نقشه ما اطلاعی نداشت اما در یک لحظه غافلگیرش کردیم و با تهدید سلاح، دست و دهانش را بستیم. میخواستم به اندازه پول فلزیاب از آنجا سرقت کنم اما هیچ وسیله باارزشی وجود نداشت و چند عینک و چند شیشه ادکلن سرقت و از آنجا فرار کردیم.
دومین متهم نیز گفت: من شاگرد نانوا هستم و از ماجرای سرقت مسلحانه اطلاعی نداشتم. آن روز همراه دوستم رفته بودم و فکر میکردم او واقعا میخواهد فلزیاب بخرد اما ناگهان اسلحه کشید. من تا آن لحظه نمیدانستم که دوستم کلت کمری دارد. با پایان دفاعیات متهمان قضات دادگاه برای تصمیمگیری وارد شور شدند.
8129245