این جنایت حوالی ظهر شنبه در خیابان دولت تهران رخ داد. آن روز زن 23ساله درحالیکه لوله کلت کمری را به سمت شوهر 38 ساله عراقیاش گرفته بود، اقدام به شلیک گلوله کرد و مرد عراقی روی زمین افتاد و جان باخت. با دستگیری زن جوان، وی دیروز برای انجام تحقیقات به شعبه ششم دادسرای جنایی تهران منتقل شد و وقتی پیش روی قاضی محسن مدیرروستا قرار گرفت، درحالیکه اشک میریخت به ارتکاب جنایت مسلحانه اعتراف کرد. اما انگیزه او از این جنایت چه بود و چه اتفاقی رخ داد که وی دست به شلیک مرگبار زد؟ گفتوگوی خبرنگار همشهری با این زن را بخوانید.
- اختلافت با همسرت بر سر چه بود؟
او عصبی و بد اخلاق بود. مرا کتک میزد و حتی یکبار قصد داشت خفهام کند. دو سه بار هم به رویم اسلحه کشید و مرا تهدید به قتل کرد. حتی چندین بار دختر 2سالهام را تا حد مرگ کتک زد. ما در عراق زندگی میکردیم و وقتی شکایت میکردم، دادگاه حق را به او میداد. از این وضع خسته شده بودم و میخواستم طلاق بگیرم اما طلاقم نمیداد.
- چند تا بچه داری؟
2 تا. دخترم دوساله است و پسرم 4ماهه. آنها در سلیمانیه عراق هستند و چون پاسپورت ندارند، نمیتوانم آنها را به تهران بیاورم.
- چطور با شوهرت آشنا شدی؟
پدرم تاجر است و در ترکیه زندگی میکند. چند سال پیش به سلیمانیه عراق رفتیم. در آنجا با شوهرم آشنا شدم. البته سن او از من خیلی بیشتر بود و حتی شنیدم که همسر و 4فرزند دارد. پس از این دیدار او برای دیدن من قاچاقی به تهران آمد و گفت هر طور شده باید با او ازدواج کنم.
میگفت عاشقم شده و اگر به او جواب مثبت ندهم خودش را میکشد. همین شد که موضوع را با پدرم درمیان گذاشتم ولی او مخالفت کرد. راستش پدر و مادرم 20سال پیش از هم جدا شدند. مادرم پس از جدایی به آلمان رفت و مجددا ازدواج کرد. پدرم هم در ترکیه زندگی میکرد. من هم در تهران پیش مادربزرگم بودم.
- چه شد که پدرت راضی به ازدواج شد؟
پدرم اصلا خبر ندارد که من ازدواج کردهام و 2فرزند دارم! وقتی با مخالفت او روبهرو شدم پنهانی با شوهرم به سلیمانیه رفتیم و در آنجا عقد کردیم. مادربزرگم اما خبر داشت و به پدرم حرفی نزد چون او خیلی کم به ایران سفر میکرد و بیشتر سرگرم کار در ترکیه بود. من لیسانس حقوق دارم و دوران دبیرستانم را در کشور مالزی تحصیل کردم. مسلط به زبان انگلیسی هستم و پدرم برایم پول میفرستاد تا برای دکترای حقوق درس بخوانم اما من با دستان خودم زندگیام را تباه کردم.
- چرا شوهرت را به قتل رساندی؟
عید مبعث بود که از عراق به تهران آمدم. بچههایم را به یکی از بستگان شوهرم سپردم چون پدرم به تهران آمده بود و میخواستم او را ببینم. از طرف دیگر میخواستم درخواست طلاق از همسرم را بدهم و حضانت فرزندانم را بگیرم. میخواستم در تهران زندگی کنم چون از شوهرم خسته شده بودم.
بعد از ورودم به ایران متوجه شدم که شوهرم نیز غیرقانونی به ایران آمده. روز حادثه با من تماس گرفت و در نزدیکی خانه مادربزرگم در خیابان دولت با هم قرار گذاشتیم. او با خود اسلحهای آورده بود که به من تحویل داد تا داخل کیفم بگذارم. او همیشه با خودش اسلحه حمل میکرد.
او اصرار داشت که به پدرم ماجرای ازدواجمان را بگوییم اما من موضوع طلاق و حضانت بچهها را مطرح کردم. این را که شنید عصبی شد و گفت دیگر اجازه نمیدهد بچههایم را ببینم. در یک لحظه بهشدت عصبی شدم. در این 3سال تمام خرج زندگی او را من با پولی که پدرم میفرستاد داده بودم و او نه کاری داشت نه پولی. برای همین اسلحه را از کیفم بیرون آوردم و 3 یا 4 گلوله شلیک کردم. پس از آن فرار کردم اما از روی مدارکی که داخل کیف شوهرم بود شناسایی و دستگیر شدم.
9058333