به گزارش مشرق؛ مهدی نصیری نویسنده کتاب «اسلام و تجدد» در نشست فلسفه
تکنولوژی که شنبه گذشته در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات
اسلامی قم با حضور آقایان پارسانیا و خسرو پناه و شرکت جمعی از روحانیون و طلاب
حوزه برگزار شد، به تبیین دیدگاه خود در باره نسبت اسلام و مدرنیته و دین و
تکنولوژی پرداخت.
خبرنگار مشرق در تماسی با مهدی نصیری خواستار توضیحی در باره نظراتش در باره نسبت دین و تکنولوژی و اسلام و مدرنیته که در این نشست مطرح کرده، شد. نصیری در پاسخ گفت: برای این که خوانندگان شما در جریان کلیت دیدگاه بنده قرار بگیرند، من چکیده ای از کتاب اسلام و تجدد را که از (اینجا) قابل دانلود است در اختیار شما می گذارم تا کسانی که مایل به دیدن استدلالهای بنده هستند به این کتاب مراجعه کنند. نصیری افزود آنچه بنده در نشست دین و تکنولوژی در قم مطرح کردم نیز در همین چارچوب بوده است. البته بنده در کتاب از نسبت اسلام با کل مدرنیته بحث کرده ام که در ضمن آن نسبت اسلام با تکنولوژی هم مطرح شده است.
■
مقدّمه
درباره نسبت «اسلام» و «تجدد» دو رویکرد وجود دارد:
1ـ نظریه تفصیل و تفکیک بین وجوه مثبت و منفی تجدّد، و سازگاری اسلام با وجوه مثبت و طرد وجوه منفی آن (نظریه غالب)
2ـ تعارض کامل بین اسلام و تجدّد و نفی کلی تجدّد از سوی اسلام
مطالب و مباحث کتاب در پی دفاع از رویکرد دوم است
□ بخش اول: شکل گیری تمدن محصول تجربه و تفکر بشری نبوده است.
مهمترین مدخل بحث نسبت اسلام و تجدّد، شناخت و نقد نظریه ترقی و تکامل تاریخ است که ضمن قائل شدن تبار حیوانی برای انسان، وی را موجودی مکتفی بالذات میداند که با تجربه و دانش شخصی دست به تمدنسازی زد و با پشتسر گذاشتن ادوار حجر، مفرغ و آهن به دوران ماشین رسید و اکنون به اوج پیشرفت و ترقی رسیده است.
نظریه مزبور، از قرن هفدهم میلادی به این سو، مطرح و به تعبیر بهتر جعل شده است و هیچ استناد محکم نقلی و عقلی ندارد و مبتنی بر حدس و گمانهزنی است.
القای این نظریه منافع بیشماری برای بورژوازی که پشتوانه اقتصادی و سیاسی تجدّد بود، به دنبال داشت و مهمترین نقش را در انهدام فضای دینی و معنوی قرون وسطی و قرون اخیر ایفا کرده است و زمینه روانی و نظری تسلط غرب را بر جوامع، بیش از هر اصل و مبنای نظری دیگر فراهم کرده است.
□ بخش دوم: انبیاء تمدن ساز بوده اند
براساس نظریه تاریخی اسلام، اصل همه انسانها به آدم و حوّا ـ که خود از خاک خلق شدهاند ـ برمیگردد و از آغاز آفرینش انسان، خداوند با تعلیم همه علوم و فنون مادّی و معنوی به حضرت آدم علیه السلام، در کار ساماندهی به معیشت انسانها برآمد و تمدّنی متعادل را که بستری برای عبودیت انسان باشد، از طریق انبیا رقم زد.
خلاصه آنچه تمدنساز بوده، تعالیم انبیا و القای علوم و فنون از سوی آنها به انسانها بوده است نه تجربه شخصی انسانها در یک سیر خَطّی و تدریجی رو به پیشرفت. خداوند همانگونه که هدایت تشریعی و معنوی انسانها را از طریق انبیا عهدهدار است، هدایت مادی و معیشتی آنها را نیز به آنها وانگذاشته و به انبیا سپرده است و انبیا در تأمین مصالح دنیوی انسانها ـ همانند مصالح دینی و اُخروی آنها ـ ذرهای کوتاهی نکرده و به نحو اتمّ و اکمل، آگاهیها، فنون و سازوکارهای لازم را در اختیار جوامع بشری قرار دادند و اگر از تعلیم پارهای از علوم و فنون به بشر خودداری کردند، بدان دلیل بوده است که برای آنها مدخلیتی در سعادت دنیوی و اُخروی بشر نمیدیدند و برخلاف مصالح وی میدانستند.
□ بخش سوم: تمدن جنبه توقیفی دارد و بشر جز با تعالیم انبیاء نمی توانست به تمدن مطلوب برسد
اساساً انسانها قادر نبودهاند با اتکا به تجربه شخصی بطور مستقل از تعالیم انبیا، نظام معیشتی خود را سامان دهند و تمدنسازی کنند. قوای ادراکی انسان فاقد چنین توانایی بوده است. از همین رو تمام علوم و فنون معاش جنبه توقیفی دارند یعنی از ناحیه خداوند و وحی الهی با واسطه انبیا به انسانها تعلیم داده شده است و اگر جز این بود، تداوم حیات برای انسانها ممکن نبود. البته با دستمایه قرار دادن علوم و فنون تعلیمی از سوی انبیا، انسانها قادرند دست به اکتشاف و اختراع بزنند، و به آگاهیها و تواناییهای جدیدی فراسوی آنچه انبیا ارائه کردهاند دست یابند ـ همانگونه که در تمدن جدید این امر واقع شد ـ اما چنین اقدامی امری خودسرانه محسوب شده و خارج از مدار مصلحت و سعادت دنیوی و اُخروی انسانهاست و به دلیل آن که قوای ادراکی انسان ناتوان از دریافت همه ابعاد، زوایا و عواقب کشفیات و اختراعات و نیز مصالح و مفاسد فرد و جامعه است، این امر در نهایت به زیان وی تمام خواهد شد و این دقیقاً همان چیزی است که در دوران جدید و با ظهور تمدن جدید، رخ داده است.
□ بخش چهارم: قران و سنت بر تمدن جدید مهر تایید نمی زنند
از قران و سنت نمیتوان مطلوبیت علوم و فنون جدید را استنباط کرد. آیاتی که در قران به تفکر و تدبر در طبیعت و خلقت توصیه کردهاند، نظر به مطالعه آیهای طبیعت برای وصول به اصولی چون توحید و معاد دارد و نه تفکر و تدبّر برای کشف قوانین طبیعت و اکتشاف و اختراع علوم و فنون برای تصرف در آن. علوم و دانش مورد توصیه قرآن و روایات، معطوف به خضوع و خشوع در برابر خداوند است و نه معطوف به کسب قدرت برای تصرف و تملک طبیعت آن گونه که در تلقی جدید از علم وجود دارد.
همچنین از آیاتی که درباره تسخیر طبیعت برای انسان است، استنباط نمیشود که جهان به مثابه مجموعهای از منابع و قوه و مواد خام شکل ناگرفتهای است که بشر باید با اکتشاف و اختراع علوم و ابزارهای هر روز جدیدتر و پیشرفتهتر، به سراغ طبیعت برود و از آن بهرهبرداری نماید.
از منظر قرآن، طبیعت به مثابه بستری مُمَهِّد و رام برای معیشت متعادل و عاری از اسراف و تجاوز انسانهاست و خداوند همه چیز را برای بشر فراهم کرده است و تنها بهرهبرداری از طبیعت را برعهده انسان گذارده است تا دچار بیکاری و بطالت نشود و شیوه و چگونگی این بهرهبرداری را از همان آغاز خلقت و تاریخ انسان از طریق انبیا به نحو اَحسن و اکمل به او آموخته است.
بنابراین نه با آیات تدبر و تفکر در طبیعت و نه با آیات تسخیر، نمیتوان مطلوبیت علوم و فنون جدید را اثبات کرد.
□ بخش پنجم: مرزهای توسعه از نظر اسلام
پرداختن به آبادانی و توسعه دنیا از منظر اسلام تا آنجا مجاز است که در خدمت بندگی و تعالی انسان برای وفود به محضر خداوند باشد که بدان دنیای بلاغ گفته میشود اما اگر آبادانی و توسعه، اَصالت یابد و به انگیزه ساخت بهشت زمینی و ارضای حسّ میل به خلود در دنیا و تفاخر و برتریطلبی باشد، بویژه آنگاه که با تخریب طبیعت و اسراف و تبذیر و تعمیق شکاف بین فقر و غنا باشد، یکپارچه مذموم و مطرود است که بدان دنیای ملعون گفته میشود.
اسلام نه با رهبانیّت و عزلت از دنیا و فقر و ناداری موافق است و نه با تجملگرایی و توسعه تعلق به مظاهر مادی و دنیاگرایی اصیل، و در یک کلمه دنیا باید کشتگاه آخرت و بستری برای انجام تکلیف عبودیّت ـ به معنای وسیع آن ـ باشد.
□ بخش ششم: شکل و شمایل تمدن مهدوی (عجل الله تعالی فرجه)
حضرت حجت ابن الحسن(عج) هنگام ظهور، از سازوکارهای تمدن جدید استفاده نخواهد کرد و همین طور در تاسیس حکومت و تمدن صالحان. تمدن امام زمانی از نوع تمدن طبیعی خواهد بود نه تمدنی صناعی و تکنولوژیک از نوع تمدن جدید. البته در این تمدن، توانمندیهای خارقالعاده و شگفتی وجود خواهد داشت که از نوع توانمندیهای تمدن جدید نیست بلکه اموری نظیر طیالارض و ... است که با اعجاز و دانشهای تعلیمی از سوی حضرت(عج) محقق خواهد شد.
□بخش هفتم: چهار دلیل دیگر بر نفی تمدن مدرن
علاوه بر آنچه در بخشهای پیشین در باب تعارض «اسلام» و «تجدّد» گفته آمد، میتوان به ادلهای دیگر نیز استناد کرد. از جمله آنها عبارت است:
1ـ اصل حرمت تغییر در آفرینش خداوند
2ـ مذمّت از امور مُحَدث و جدید که ریشه در سنن الهی و تعالیم انبیا و معصومین علیه السلام ندارد.
3ـ حرمت تشبّه به کفّار و بیگانگان
4ـ قاعده لاضرر و اصل حرمت القای نفس در هلاکت
□ بخش هشتم: پاسخ از آیات و روایاتی که دلیل بر تمدن جدید محسوب می شود.
آیاتی چون «یا معشر الجن و الانس ان اسْتَطَعتُم اَنْ تَنْفُذُوا منْ اَقطار السموات وَالارض...» و «یخلُقُ مالا تَعْلَمُون« و «خَلَقْنا لَهُمْ منْ مثله ما یَرْکَبُون« و روایاتی چون «تولید برق از آب« و «علم 27 حرف است...»، نمیتواند برای اثبات مطلوبیت علوم جدید مورد استناد قرار بگیرد.
□ بخش پایانی: چه باید کرد؟
با اثبات تعارض بین «اسلام» و «تجدد»، برای پرهیز از بنبست، باید بین مقام نظر و عمل تفکیک قائل شویم. اگرچه در مقام نظر، اسلام را معارض با تجدد و تمدن جدید میدانیم اما در مقام عمل به دلیل آن که نفی تمدن جدید و مظاهر آن، موجب تنگنا و عسروحرج و اختلال در نظام اجتماعی خواهد شد، از باب اضطرار به هر میزان که لازم و ضروری باشد از سازوکارهای تمدن جدید استفاده خواهیم کرد. اما با این وجود، نباید پنداشت که نظریه تعارض «اسلام» و «تجدد» نتیجهای در بر ندارد.
نفی انفعال روحی و فکری در مقابل غرب و تجدّد، و ابطال پندار عقبماندگی، مهمترین دستاورد نظری اثبات تعارض بین اسلام و تجدد است که مانع از غلبه تام و تمام غرب خواهد شد و از سوی دیگر، در مقام عمل نیز میتواند از توسعه و تشدید حاکمیت غرب بر شؤون گوناگون جامعه، جلوگیری نموده و با در پیش گرفتن راهبرد «اقدام و انتظار»، به اندازه وسع و فرصتهای باقیمانده، به اصلاح امور پرداخت و با گسترش روشنگری در مورد وضعیت اضطراری و نامتعادل حاکم بر زمانه کنونی، جوامع بشری را برای تحولی عمیق و فراگیر که آدم و عالمی نو ایجاد خواهد کرد، آماده نمود:
اَلا انِّ موعدنا الصبح، الیس الصُّبحُ بقریب؟
■ 3 مطلب حاشیه ای اما مهم
(1)
برخلاف آنچه در اذهان در باب تمدنهای ماقبل تمدن جدید، موجود است، این تمدنها تمام علوم و توانمندیهای لازم برای یک معیشت متعادل را دارا بودهاند و انسانها بیآن که به تخریب و تفسید طبیعت و منابع مادی بپردازند و از اضطرابها و فشارهای گوناگون رنج ببرند، زندگی میکردهاند و همین روال را هزاران سال ادامه دادند و طبیعتی بکر و سالم را به بشر جدید سپردند که تنها با گذشت چند قرن، چنان به ویرانگری پرداخته است که تداوم چنین روالی مستلزم نابودی حیات تا دو سه قرن آینده خواهد بود.
(2)
تجدد و تمدن جدید علاوه بر مبادی و مبانی شکلدهنده به آن، از جهت نتایج و دستاوردها نیز قابل نقد و شناسایی است. بررسی کارنامه تمدن جدید در همه عرصههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی، بیانگر وجود بحرانی عمیق و رو به تزاید است و برآیند کلی آن کاملاً منفی و مردود است و اسلام هرگز بر چنین تمدنی با چنین محصولات و میوههایی ـ که نتیجه منطقی مبادی و مبانی آن بوده است ـ مهر تایید نمیزند.
(3)
این پندار که ابزار و تکنولوژیهای جدید به مثابه چاقویی هستند که هم میتوانند شکم را برای معالجه و مداوا پاره کنند و هم برای آدمکشی مورد استفاده قرار بگیرند، و به عبارت دیگر فاقد جهتگیری و تمایلی خاص هستند و کاملاً بسته به بکارگیرندگان و نیّت آنان است، منطبق با واقعیت نیست. تکنولوژیهای جدید اَعم از ابزارهای حمل و نقل، نظامی، کشاورزی، رسانهها و... واجد کششها، اقتضائات و فرا-رخسارهایی هستند که به تدریج خود را بر فرد و جامعه تحمیل میکنند و گاه پیامدهایی به دنبال دارند که هرگز به ذهن سازندگان و مخترعان آن نیز خطور نمیکرده است. تکنولوژی و ابزارهای جدید، نتیجه تداوم طبیعی و تکاملی ابزارهای قدیم نیستند بلکه دارای ماهیّت و کارکردی کاملاً متفاوت هستند که برآیند نهایی آن، مسخ روحی و اخلاقی انسان، تخریب محیط زیست و دهها عارضه منفی دیگر است.
8846072