جشنهای غیر دینی و غیر قدسی در واقع تنها یکی از اشکال جشن هستند. به عبارت دیگر جشن که از فارسی باستان «یسنا» میآید به معنی نوعی مناسک و عبادت بوده است که البته در ایران باستان به دلایلی که در اینجا فرصت پرداختن به آن نیست صرفا شکل شادی و سرور داشته است و حتی در مراسمی چون به خاک سپاری نیز مردم اجازه تن دادن به اندوه و غم و اشک ریختن را نداشتهاند که گناهان بزرگی به حساب میآمده است اما در سنتهای دیگر به ویژه در ادیان ابراهیمی و در بسیاری دیگر از ادیان و سیستمهای اعتقادی از جمله در ادیان ترکیبی و یا ادیان کوچک آفریقایی و اقیانوسیهای ما شاهد آن هستیم که جشن هم در قالب یک سیستم از شادی و نشاط و لذت تعریف میشود و هم در قالب غم و اندوه و گاه نیز به صورتی ترکیبی از این دو. اما به هر رو، مسئله تقدس در آن بر جاست. در یک معنا تمام اشکال مناسک، آیینها و قربانیهای دینی جشن به حساب میآید.
در این حال، با تغییرات عظیمی که زندگی انسانها از قرن نوزده، انقلاب صنعتی و انقلاب فناورانه و جهانی شدن به خود گرفت، چشنهای غیر دینی که البته پیش از آن نیز وجود داشتند هر چه بیشتر رواج یافتند و یکی از پدیدههایی که جمهوری از سیستمهای پیش از خود گرفت و به نام خود کرد، همین پدیده جشن بود که پیشتر در انحصار سیستمهای دینی قرار داشت. اما جمهوری آن را به سیستمی لائیک بدل نمود. بدین ترتیب بود که هر چه بیشتر جشنهای دینی قدرت و رسمیت خود را از دست دادند و جشنهای ملی جایگزین آنها شد. نگاهی به تقویم روزهای تعطیل به مثابه نماد قدرت در کنترل اصل محوری جامعه انسانی یعنی کار، موضوع را روشنتر میکند اگر به ترکیب و دلایل روزهای تعطیل در کشورهای جهان و سیر تحولی آن نکاه کنیم به چند نکته پی میبریم. نخست آنکه از تعداد روزهای تعطیل (و نه مرخصی سالانه) به تدریج کاسته شده است: تعداد روزهای تعطیل در اروپای پیش از انقلاب بسیار بیشتر از اروپای پس از انقلاب بود و این روزها عمدتا تعطیلات دینی بودند. و اما نکته دیگر آن است که هر چند هنوز تعطیلات دینی تا حدی باقی مانده اند (برای مثال روز کریسمس) اما تعداد تعطیلات یا جشنهای ملی بسیار بیشتر است. روز تاسیس جمهوری، روز استقلال،روز پایان جنگهای ملی و غیره از این قبیل هستند.
منظور من از آوردن این مثالها آن بود که سیستمهای مدرن توانستند جشن را از چارچوب دینی آن خارج کرده و در چارچوب سیاسی قرارش دهند. اما این به هیچ وجه بدان معنا نیست که جشنها خاصیت قدسی بودن و یا به خصوص مناسکی بودن خود را از دست داده باشند. اتفاقی که افتاده است در حقیقت آن است که نوعی مناسک لائیک و به ظاهر غیر قدسی (اما در واقع قدسی در معنای جدید آن) جای اشکال پیشین را گرفته است.
آنچه ما در طول تحقیقات خود به دست آوردیم نیز این امر را تایید میکند. اینکه جشنها هر چند از لحاظ شکل و محتوا در لایههای نخستین و سطحی خود تغییرات زیادی کرده باشند، اما در لایههای عمیق خود، همچنان از همان سازوکارهای باستانی تبعیت میکنند و اغلب به همان اهداف و به همان تاثیر گراریهای اجتماعی میرسند.
از این لحاظ به نظر من این کاملا، لااقل در چشم انداز کنونی ما از فرهنگ، نا محتمل به نظر میرسد که ما شاهد از میان رفتن جشنها یی چون مراسم گذار (تولد، بلوغ، ازدواج و مرگ) باشیم. چنین جشنها یا مناسکی دائما خود را بازتولید میکنند. شاید جالب باشد که تداوم یافتن چشنها را در سیستمهای به شدت مجازی شده یا شبکهای برای مثال در نرم افزارهای شبکهای چون گوگل، فیس بوک و توتیتر، دنبال کنیم، در این صورت میبینیم که جشنها دائما در حال افزایش هستند. در واقع افزایش شبکههای در هم تنیده سبب میشود که ما دائما و در لحظه و هر مکانی از جهان، با یک تولد، یک مرگ یا هر نوع دیگری از گذار روبرو باشیم و با آدمهایی که در این مراسم از طریق «کامنت گذاشتن» یا ارائه عکس و فیلم و غیره، در این مراسم شرکت میکنند. این همان چیزی است که شاید به توان به تعبیر همینگوی در داستان معروفش «پاریس، جشن بی پایان» به نوعی جشن دائم تعریفش کرد.
اگر در این استدلال همچنان به پیش برویم، به این موقعیت انتزاعی میرسیم که انسانها در حال تبدیل همه چیز و همه موقعیتها به موقعیتهایی جشنی یا مناسکی هستند. حال بیائیم و جشن را در معنای «واژگونی» اش که یکی از معانی اصلی آن بوده اسیت به این استدلال اضافه کنیم. در واقع، جشن نوعی «تعلیق» زمانی و مکانی است که این مفهوم را در واژه «اورژی» و در بسیاری از مناسکی که انسانشناسی بر آنها مطالعه کرده است همچون مراسم تولا و پتلاچ ( که مالینوفسکی بر آنها در اقیانوسیه کار کرده است) مشاهده میکنیم. در این حالت زمان و مکان تعلیق یافته و تابوها کارکرد خود را از دست میدهند تا بار دیگر پس از پایان یافتن جشن با قدرت بیشتری به کارکرد خود بازگردند. این معنی را ما در مراسم موسوم به «شاهکشی» که در ایران آن را با عنوان «میر نوروزی» و در معنایی دیگر در شخصیت «حاجی نوروز» و در سنت «سیاه بازی» داشتهایم، میبینیم. در این معنا، «واژگونی» جشن، به معنی تعلیق با مناسکی شدن آن و اینکه جهان در حال گسترش فضاها و زمانهای جشن است، ما را به سوی این استدلال میکشاند که جهان در پی ایجاد نوعی حالت تعلیق به مثابه موقعیتی اصلی در برابر ثباتی است که پیش از آن بر آن تکیه میکرد. این صرفا یک فرضیه است که میتوان بر آن تامل کرد و آن را در موقعیتهای گوناگون به آزمون گذاشت. نتیجه چنین موقعیتی شاید بتواند بسیاری از وضعیتهای غیر قابل درک را در جهان کنونی برای ما بیشتر قابل درک کند. هم از این رو در برخی از شاخههای انسانشناسی همچون انسانشناسی سیاسی در طول سالهای اخیر رویکردها و تحلیلهای مبتنی بر مناسکی دیدن رفتارهای اجتماعی به شدت مورد توجه قرار گرفته است.
9195953