درگذشت جیمی کارتر، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، فرصتی فراهم آورده است تا بار دیگر به یکی از مهمترین و بحثبرانگیزترین سیاستهای دوران ریاست جمهوری او، یعنی حمایت گسترده از مجاهدین افغان در برابر نیروهای شوروی سابق، پرداخته شود. این سیاست که در قالب عملیات سایکلون توسط آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) اجرا شد، در ابتدا بهعنوان بخشی از استراتژی جنگ سرد برای تضعیف شوروی طراحی شده بود، اما نتایج آن فراتر از رقابت ابرقدرتها رفت و پیامدهای بلندمدت آن، شامل بسترسازی برای ظهور طالبان و سایر گروههای افراطی آینده افغانستان و منطقه غرب آسیا را بهطور بنیادین تغییر داد.
در دهه ۱۹۸۰ میلادی، کارتر و مشاورانش با هدف جلوگیری از گسترش نفوذ کمونیسم، تصمیم گرفتند از گروههای مجاهد افغان حمایت کنند. این سیاست، که در ظاهر اقدامی منطقی و استراتژیک بهنظر میرسید، در عمل به یکی از بزرگترین و پرهزینهترین عملیاتهای جاسوسی تاریخ آمریکا تبدیل شد. عملیات سایکلون از همان ابتدا برنامهریزی شده بود تا از طریق ارسال کمکهای مالی و تسلیحاتی، گروههای افغان را به نیرویی توانمند در مقابله با شوروی تبدیل کند. اما با طولانیتر شدن جنگ، این عملیات به مراتب پیچیدهتر شد و دامنهاش از ارسال تجهیزات سبک نظامی به حمایتهای کلان مالی و تسلیحات پیشرفته گسترش یافت.
در مراحل اولیه، تسلیحات ارسالی شامل مسلسلهای خودکار و نارنجکاندازها بود. این تسلیحات در ابتدا بهمنظور فراهم کردن توانایی مقابله اولیه با نیروهای شوروی به افغانستان فرستاده میشدند. با این حال، وقتی جنگ وارد مراحل حساستری شد، آمریکا تصمیم گرفت با ارسال تجهیزات پیچیدهتر مانند موشکهای ضد تانک و موشکهای زمین به هوا از نوع استینگر، توانمندی مجاهدین را افزایش دهد. موشکهای استینگر، که بهطور خاص برای نابودی هواپیماها و هلیکوپترهای شوروی طراحی شده بودند، نقشی حیاتی در کاهش برتری هوایی شوروی ایفا کردند. همین تسلیحات، بهویژه در نبردهای کلیدی، شوروی را با خسارات سنگینی مواجه کردند و سرانجام به خروج نیروهای آن کشور در سال ۱۹۸۹ انجامیدند.
علاوه بر ارسال تسلیحات، عملیات سایکلون شامل ارائه آموزشهای گسترده نظامی به مجاهدین نیز بود. این آموزشها، که توسط متخصصان نظامی طراحی و ارائه میشد، تاکتیکهای جنگ نامنظم را به نیروهای افغان آموخت و به آنها مهارتهایی بخشید که بعدها تأثیری ماندگار بر توان رزمی آنان گذاشت. این آموزشها نه تنها مجاهدین را به یک نیروی مقاومتی قدرتمند تبدیل کرد، بلکه ساختاری سازمانیافته برای فعالیتهای شبهنظامی آنان ایجاد کرد که در آینده، چالشهایی جدی برای امنیت منطقهای و جهانی پدید آورد.
اما پیامدهای این اقدامات به جنگ سرد محدود نماند. در پایان جنگ، تجهیزات پیشرفته و آموزشهایی که در اختیار نیروهای افغان قرار گرفته بود، به دست گروههای افراطی و تروریستی افتاد. این تسلیحات، که زمانی برای مقابله با شوروی طراحی شده بودند، در دهههای بعد به ابزارهایی برای گسترش ناامنی و خشونت در منطقه تبدیل شدند. گروه طالبان، که بسیاری از اعضای آن از میان مجاهدین سابق برخاستند، توانستند با استفاده از همان آموزشها و زیرساختهای ایجادشده، حکومتی افراطگرا و سرکوبگر را در افغانستان به وجود آورند.
از منظر تاریخی، عملیات سایکلون نمایانگر پیچیدگی سیاستهای خارجی در دوران جنگ سرد است. تصمیماتی که در آن زمان گرفته شد، گرچه در کوتاهمدت اهداف استراتژیک ایالات متحده را محقق ساختند، اما در بلندمدت پیامدهای غیرقابلپیشبینی و اغلب مخربی داشتند. افغانستان، که در آن دوران به عرصه رقابت ابرقدرتها تبدیل شده بود، به تدریج به کشوری دچار بیثباتی دائمی و پایگاهی برای گروههای تروریستی مبدل شد. این وضعیت، که نتیجه مستقیم سیاستهای مداخلهگرایانه بود، نشان میدهد که هرگونه اقدام کوتاهمدت باید با نگاهی به پیامدهای بلندمدت آن انجام شود.
در نهایت، میراث جیمی کارتر و عملیات سایکلون، نمادی از تأثیر سیاستهای جنگ سرد بر تحولات جهانی است. پیامدهای این سیاستها، از گسترش گروههای افراطی گرفته تا ایجاد بحرانهای مداوم در افغانستان و غرب آسیا، هنوز هم در ساختارهای امنیتی و سیاسی جهان امروز احساس میشود. این تجربه تاریخی، یادآور آن است که مداخله خارجی بدون در نظر گرفتن عواقب آن میتواند فاجعهبار باشد و بازنگری در این گونه سیاستها، درسی حیاتی برای آینده است.
12134203