ترامپ میتواند بین چین و روسیه اختلاف ایجاد کند؟

باشگاه خبرنگاران جوان - بحران اوکراین یکی از پیچیدهترین و پرهزینهترین بحرانهای جهانی در چند دهه اخیر است و تاثیرات آن فراتر از مرزهای اوکراین گسترده شده است. در حالی که جنگ در شرق اروپا ادامه دارد، ایالات متحده به دنبال اتخاذ استراتژیهایی است که به نفع خود باشد و موقعیتش در سطح جهانی را تقویت کند. یکی از استراتژیهای جدید و قابل توجهی که در حال حاضر در کانون توجه قرار دارد، تلاش برای پایان دادن به جنگ اوکراین است. هدف از این رویکرد نه تنها پایان دادن به درگیریها، بلکه به نوعی دادن امتیاز به روسیه و استفاده از این امتیازات برای ایجاد شکاف میان روسیه و چین است. این رویکرد به عنوان یک نسخه معکوس از سیاست معروف هنری کسینجر، مشاور امنیت ملی پیشین ایالات متحده، شناخته میشود.
پیشینه و تئوری "کسینجر معکوس"
در دهه 1970، هنری کسینجر با بهرهبرداری از شکافهای موجود بین چین و شوروی، سیاست معروف به "دولتهای دوجانبه" را دنبال کرد. او بهطور استراتژیک به چین نزدیک شد و در پی آن توانست چین را از اتحاد شوروی جدا کند. هدف کسینجر از این سیاست ایجاد توازن قدرت و شکاف در بلوک شرق و تقویت موقعیت ایالات متحده بود. این استراتژی در نهایت به کاهش تنشهای جهانی و پایان جنگ سرد کمک کرد.
اکنون ترامپ در دوره ریاست جمهوری خود، با آگاهی از اهمیت روابط روسیه و چین و چالشهای موجود در سطح جهانی، به دنبال راهی مشابه است، با این تفاوت که به جای نزدیک شدن به چین، قصد دارد روسیه را به سمت خود بکشاند و از این طریق شکافهای موجود در روابط چین و روسیه را بیشتر کند. این رویکرد به نوعی نسخه معکوس سیاست کسینجر است. به این دلیل که ترامپ در حال تلاش است تا از طریق نزدیک شدن به روسیه، فاصله بین این کشور و چین را افزایش دهد و در نهایت موقعیت ایالات متحده را در این رقابت جهانی تقویت کند.
جایگاه جنگ اوکراین در استراتژی ترامپ
جنگ اوکراین بهطور غیرمستقیم یکی از ابزارهای اصلی در استراتژی ترامپ است. او بهخوبی آگاه است که پایان دادن به جنگ اوکراین میتواند به عنوان یک امتیاز بزرگ به روسیه عمل کند و در نتیجه روسیه ممکن است تمایل بیشتری به نزدیکی با آمریکا پیدا کند. این نزدیکی ممکن است فرصتی را برای ایالات متحده فراهم کند تا از طریق روابط نزدیکتر با روسیه، شکافهایی بین این کشور و چین ایجاد کرده و به تقویت روابط خود با مسکو بپردازد.
ترامپ در این راستا قصد دارد روسیه را از فشارهای اقتصادی و نظامی که از سوی غرب متحمل شده است، رها کند و در عین حال از این روند برای شکستن اتحاد چین و روسیه بهرهبرداری کند. این سیاست نه تنها تلاش برای کاهش تنشها در اروپا است، بلکه هدف اصلی آن ایجاد تغییرات استراتژیک در سطح جهانی است تا بتواند قدرتگیری چین را مهار کند. ترامپ به این ترتیب تلاش دارد با اجرای یک استراتژی مشابه به آنچه در دوران جنگ سرد توسط کسینجر صورت گرفت، شکافهایی در بلوک شرق ایجاد کند که در نهایت به نفع ایالات متحده باشد.
چالشهای استراتژی "کسینجر معکوس"
اگرچه استراتژی ترامپ به طور سطحی مشابه سیاستهای موفق کسینجر به نظر میرسد، اما این رویکرد با چالشهای زیادی مواجه است. یکی از بزرگترین مشکلات این استراتژی، عدم وجود سطح قابل قبولی از اعتماد و شفافیت میان ایالات متحده و روسیه است. روابط آمریکا و روسیه پس از جنگ سرد دچار تنشهای متعددی شده است و هر گونه نزدیکی به مسکو میتواند با مقاومتهای داخلی شدید در ایالات متحده روبرو شود. کنگره آمریکا و نهادهای دیگر ممکن است هر گونه تلاش برای نزدیکی بیشتر به روسیه را به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی تلقی کنند.
از سوی دیگر، ایالات متحده باید به دقت روابط خود با متحدان ناتو و کشورهای اروپایی را مدیریت کند که به شدت مخالف هر گونه نزدیکی به مسکو هستند. فشار این کشورها میتواند ترامپ را مجبور کند تا رویکرد خود را تغییر دهد یا آن را به گونهای تعدیل کند که بتواند نگرانیهای اروپا را برطرف کند.
چالش دیگری که ترامپ با آن مواجه است، ایجاد شکاف بین چین و روسیه است. در حالی که این دو کشور در دهههای اخیر همکاریهای نزدیکتری پیدا کردهاند، به ویژه در زمینههای اقتصادی و نظامی، تلاش برای ایجاد اختلاف میان آنها دشوار است. علاوه بر این، چالشهای داخلی چین و روسیه ممکن است مانع از این شوند که این کشورها به راحتی از یکدیگر فاصله بگیرند.
نتیجهگیری
استراتژی "کسینجر معکوس" ترامپ میتواند به عنوان یک تاکتیک نوین در دیپلماسی بینالملل شناخته شود. هدف این استراتژی تلاش برای پایان دادن به جنگ اوکراین و دادن امتیازاتی به روسیه بهمنظور نزدیکتر کردن این کشور به آمریکا است. در عین حال، این استراتژی با هدف ایجاد شکاف میان روسیه و چین و بهرهبرداری از این شکاف برای تقویت موقعیت ایالات متحده در سطح جهانی طراحی شده است. اگرچه این استراتژی میتواند نتایج مثبتی در تقویت قدرت آمریکا در عرصه جهانی داشته باشد، اما چالشهای زیادی در اجرای آن وجود دارد. از جمله این چالشها میتوان به عدم اعتماد میان ایالات متحده و روسیه، مخالفتهای داخلی در ایالات متحده، و دشواری در ایجاد شکافهای واقعی بین چین و روسیه اشاره کرد. آینده این استراتژی بستگی به توانایی ترامپ در مدیریت این چالشها و تحقق اهداف بلندمدت خواهد داشت.
12165841