سلطهگری پشت لبخند دیپلماتیک؛ از تحقیر تا غارت

باشگاه خبرنگاران جوان - رفتار تحقیرآمیز ترامپ در شرمالشیخ، ادامه همان منطق تاریخی است که آمریکا با آن جهان را مینگرد: جهانِ سلسلهمراتبی، با واشنگتن در رأس و دیگران در حاشیه. این رفتارها نه تصادفیاند، نه احساسی؛ بلکه نشانهای از سیاستی است که ابتدا با تحقیر آغاز میشود، با وابستگی ادامه مییابد و با غارت به پایان میرسد.
در جریان اجلاس بینالمللی شرمالشیخ، رفتارهای دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، بار دیگر توجه رسانهها و افکار عمومی را به خود جلب کرد. یکی از صحنههای بحثبرانگیز، امتناع او از دست دادن با عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر و پشتکردن آشکار به او بود. همین چند ثانیه کافی بود تا تصاویر این برخورد، صدرنشین ترندهای عربی و اسلامی شود و سیلی از تحلیلها و انتقادها را در شبکههای اجتماعی برانگیزد. در نگاه نخست شاید چنین رفتارهایی را بتوان به خلقوخوی تند ترامپ نسبت داد؛ اما مرور سوابق روابط دیپلماتیک آمریکا نشان میدهد که ماجرا شخصی نیست، بلکه بخشی از یک الگوی رفتاری مستمر و سیستماتیک است. واشنگتن در طول دههها نشان داده که در تعامل با رهبران خارجی، حتی با متحدان خود، نوعی نخوت ساختاری را به نمایش میگذارد؛ گویی هر مذاکره، فرصتی برای نمایش برتری و تثبیت سلطه است، نه برای تعامل برابر و احترام متقابل.
از صحنههای ظاهراً ساده تا معناهای پنهان
رفتار ترامپ با السیسی، تنها مورد از این دست نبود. در شهریور ۱۳۹۹ تصویری از دیدار ترامپ با «الکساندر ووچیچ» رئیسجمهور صربستان منتشر شد که در آن، ووچیچ روی صندلی وسط اتاق نشسته بود و ترامپ با ژستی آمرانه، از بالا به او نگاه میکرد. این تصویر، چنان نشانه آشکاری از نابرابری و تحقیر بود که سخنگوی وزارت خارجه روسیه به کنایه نوشت: «اگر به کاخ سفید دعوت شدید، مراقب باشید صندلیتان شبیه صندلی بازجویی نباشد!»نمونه مشابهی نیز در همین اجلاس شرمالشیخ رخ داد. ترامپ در میانه یکی از نشستها با لحنی آمرانه پرسید: «نماینده انگلیس کجاست؟» و وقتی «کی یر استارمر» نخستوزیر انگلیس دستش را بالا برد، با صدایی بلند گفت: «بیا اینجا!» استارمر که تصور کرده بود برای سخنرانی دعوت شده، به سمت او حرکت کرد، اما ترامپ بلافاصله دستور داد به جای خود بازگردد. صحنهای که در ظاهر ساده مینمود، در واقع بازتاب همان ذهنیت سلطهگرانهای بود که حتی در برابر نزدیکترین متحدان نیز خود را پنهان نمیکند.
اما این رفتار مختص ترامپ نیست. «باراک اوباما» رئیسجمهور پیشین آمریکا نیز در حاشیه اجلاس گروه هفت در خرداد ۱۳۹۴، هنگام گفتوگو با حیدر العبادی، نخستوزیر وقت عراق، بدون خداحافظی جلسه را ترک کرد؛ حرکتی که حتی در عرف تشریفات دیپلماتیک، مصداق آشکار بیاحترامی است.
از تحقیر تا سلطه؛ منطق پنهان دیپلماسی آمریکایی
آنچه در ظاهر، رفتارهای شخصی یا لحظهای به نظر میرسد، در عمق خود بازتاب یک «منطق سیاسی» است. ایالات متحده، در اکثر تعاملات بینالمللی خود، حتی در قالب «دوستی»، در پی تثبیت جایگاه فرادست و القای ناتوانی طرف مقابل است. تحقیر، در این چارچوب، نه خطای رفتاری بلکه ابزار قدرت است.در جهان عرب و اسلام، بازتاب این رفتارها معمولاً با واکنشهای احساسی همراه میشود؛ اما در عمق ماجرا، مسئلهای فراتر از توهین شخصی یا غرور ملی نهفته است. تحقیر، آغاز فرآیند وابستگی است. آنجا که کشوری برای حفظ رابطه، حاضر میشود از عزت خود بگذرد، در واقع، بذر سلطه را در زمین سیاست خود میکارد.
گام بعدی: غارت
تجربه تاریخی کشورهایی که دل به واشنگتن سپردند، نشان میدهد که پس از مرحله تحقیر، نوبت به چپاول میرسد.اوکراین نمونه ای روشن در این خصوص است. «ولودیمیر زلنسکی» با شعار «جهانی روشنتر با همکاری آمریکا» روی کار آمد. اما نتیجه، کشوری جنگزده، تقسیمشده و از نظر اقتصادی وابسته به همان قدرتی بود که وعده امنیت و رفاه میداد. طبق گزارش رسانههای بینالمللی، دولت ترامپ در سالهای گذشته خواستار دریافت نیمی از درآمد معادن و منابع طبیعی اوکراین در قبال کمکهای نظامی بود. زلنسکی سرانجام با امضای قراردادی، عملاً نیمی از ثروت معدنی کشورش را در اختیار شرکتهای آمریکایی قرار داد. همین روند را میتوان در چهرهها و تصاویر رسمی نیز دید. در اسفند ۱۴۰۱، تصویری از دیدار «جو بایدن» با زلنسکی منتشر شد که در آن، بایدن با چهرهای سرد پشت میز نشسته و زلنسکی به حالت خبردار ایستاده بود؛ تصویری که برای بسیاری از ناظران، یادآور رابطه ارباب و زیردست بود، نه دو رئیسدولت مستقل.فراموش نباید کرد: اوکراین پس از فروپاشی شوروی، سومین قدرت هستهای جهان بود. اما در سال ۱۳۷۳، با امضای «معاهده بوداپست» و بهدنبال تضمینهای امنیتی آمریکا و انگلیس، همه زرادخانه اتمی خود را واگذار کرد. نتیجه این اعتماد یکطرفه، کشوری بیدفاع و بیپناه بود که اکنون نه سلاح دارد، نه امنیت و نه استقلال.
افغانستان و تکرار چرخه بیاعتمادی
در افغانستان نیز داستانی مشابه تکرار شد. «اشرف غنی» رئیسجمهور سابق این کشور بعدها اعتراف کرد بزرگترین اشتباهش اعتماد به آمریکا بوده است. او گفت واشنگتن حتی برای آزادی پنج هزار زندانی طالبان به دولتش فشار آورد و در نهایت، هنگام سقوط کابل، نیروهای آمریکایی بدون اطلاع و در سکوت، پایگاه بگرام را تخلیه کردند. صحنههای مردم افغانستان که با ترس و استیصال به هواپیمای آمریکایی آویزان میشدند، نماد عینی این بیاعتمادی تاریخی بود.از
قاهره تا کانبرا؛ دوستانی که قربانی شدند
حسنی مبارک، دیکتاتور سابق مصر، زمانی نزدیکترین متحد آمریکا در جهان عرب بود. اما پس از سقوطش در ۲۰۱۱، واشنگتن کوچکترین تلاشی برای حفظ او نکرد. حتی دادگاهی شدن او در قفس آهنی، پیامی آشکار برای سایر رهبران عرب داشت: «آمریکا تا وقتی پشتت میایستد که برایش سود داشته باشی.»نمونه دیگر در سال ۲۰۲۱ رقم خورد، زمانی که استرالیا قرارداد ۳۷ میلیارد دلاری ساخت زیردریایی با فرانسه را بهدلیل پیمان سهجانبه «اوکاس» با آمریکا و انگلیس لغو کرد. وزیر خارجه وقت فرانسه، «ژان ایو لودریان» در واکنش به این اقدام گفت: «این خنجر از پشت بود.» و این یکی دیگر از مصادیقی است که نشان می دهد حتی متحدان اروپایی نیز از گزند سیاستهای فرصتطلبانه واشنگتن در امان نماندند.
ایران و منطق عزت
در چنین جهانی، که روابط بینالملل بیش از آنکه بر اخلاق استوار باشد بر منافع بنا شده، پرسش بنیادین این است: آیا باید برای پیشرفت، تحقیر را پذیرفت؟ پاسخ جمهوری اسلامی ایران در طول چهار دهه گذشته روشن بوده است: نه.ایران از آغاز انقلاب تا امروز، مذاکره و تعامل را رد نکرده، اما همواره بر «احترام متقابل و جایگاه برابر» تأکید داشته است. این موضع، برخلاف تصور برخی، نه از سر لجاجت بلکه ناشی از درک درست از منطق قدرت جهانی است. کشورهایی که به امید کمک خارجی از عزت ملی خود چشم پوشیدهاند، نهتنها توسعه نیافتهاند بلکه در دام وابستگی اقتصادی و سیاسی گرفتار شدهاند.
در واقع، «عزت» در سیاست خارجی صرفاً یک شعار اخلاقی نیست؛ سپر امنیت ملی است. کشوری که در میز مذاکره با نگاه بالا به پایین روبهرو شود، ناگزیر روزی با خواستههایی مواجه خواهد شد که موجودیت و استقلالش را تهدید میکند.
نگاهی فراتر از عزت و ذلت
برخی میگویند: «حتی اگر در تعامل با قدرتهای جهانی تحقیر شویم، شاید گامی برای کشور برداشته شود.» اما تجربه جهانی خلاف آن را نشان میدهد. تحقیر، نه مسیر توسعه بلکه مقدمه سلطه است. کشورهایی که از سر «مصلحتگرایی» به هر قیمتی وارد مدار قدرت آمریکا شدند، در نهایت، استقلال سیاسی و اقتصادی خود را از دست دادند.ایران با ایستادگی در برابر این منطق سلطهجویانه، نه بهدنبال انزوا که بهدنبال تعامل مبتنی بر کرامت و توازن است. تجربه نشان داده که تنها کشورهایی میتوانند بر میز مذاکره دست بالا را داشته باشند که عزت خود را به فروش نگذارند. عزت، هزینه دارد؛ اما بیعزتی، نابودی میآورد.
رفتار تحقیرآمیز ترامپ در شرمالشیخ، ادامه همان منطق تاریخی است که آمریکا با آن جهان را مینگرد: جهانِ سلسلهمراتبی، با واشنگتن در رأس و دیگران در حاشیه. این رفتارها نه تصادفیاند، نه احساسی؛ بلکه نشانهای از سیاستی است که ابتدا با تحقیر آغاز میشود، با وابستگی ادامه مییابد و با غارت به پایان میرسد.در این میان، آنچه ایران را متمایز میکند، نه صرفاً مقاومت در برابر زورگویی، بلکه شناخت ماهیت این بازی است. بازیای که هرکس در آن به امید نفعی کوچک، از عزت خود چشم بپوشد، در پایان، همه چیزش را از دست خواهد داد.
منبع: فارس
12234536