تقسیمالشام
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، سقوط سوریه بسیار سریع اتفاق افتاد. ظرف مدت چند روز، شهرها یکی پس از دیگری سقوط میکردند و به دست آنچه که رسانهها «معارضین» و یا «مسلحین» مینامیدند، میافتادند. اگر با دینامیک گروههای فعال در سوریه آشنا نباشیم، احتمالاً فکر میکنیم سوریه پسا بشار اسد دارای حکومتی مرکزی است که از اتحاد نیروهای اپوزیسیون سابق تشکیل شده و حالا هم در فکر دولت انتقالی و نگارش قانون اساسی است، ولی در واقع سوریه پیشوپس از بشار اسد آبستن اتفاقات و موضوعاتی بوده که فضا را برای جنگ داخلی و تجزیه بسیار هموار میکند. ریشه تضادهای جامعه فعلی سوریه و مشکلات پیش روی تشکیل دولت مرکزی مقتدر را باید در اتفاقات حدود یک دهه پیش جستوجو کرد. اتفاقاتی که پس از آنچه به بهار عربی معروف شد، رخ داد. بهاری که البته خیلی زود به خزان نشست.
هیئت تحریر الشام، شرکت سهامی القاعده و شرکا
سوریه میزبان اقوام و مذاهب مختلفی مانند اعراب سنی، علویها، کردها، مسیحیان و دروزیهاست. پیش از حکومت حافظاسد، دولتهای سوریه اغلب ضعیف و غیرمتمرکز بودند و این ضعف باعث میشد گروههای قومی و مذهبی به دنبال استقلال و خودمختاری باشند. سرکوبهای گاهوبیگاه مخالفان حکومت، چه در زمان بشار اسد و چه در زمان پدر مرحومش، باعث شد این قومیتها و اقلیتهای مذهبی ضد حکومت یا مخفیانه فعالیت کرده و یا به کشورهای اطراف مهاجرت کنند. از طرف دیگر، موقعیت ژئوپلیتیک سوریه باعث میشد کشورهای قدرتمند منطقهای و جهانی از جمله آمریکا، روسیه و اسرائیل در امور داخلی این کشور دخالت کنند. با آغاز جنگ داخلی سوریه در سال 2011، گروههای جهادی که پیشتر بهصورت پراکنده و مخفیانه فعالیت میکردند، از فرصت بیثباتی استفاده کرده و وارد صحنه شدند.
یکی از این گروهها «جبهه النصره» بود که در سال 2012 بهعنوان شاخه القاعده در سوریه تأسیس شد. این گروه توانست بهسرعت به نیروی قدرتمندی تبدیل شود و نقش مهمی در نبردهای مختلف علیه نیروهای دولتی سوریه ایفا کند. در سال 2017، هیئت تحریر الشام از ادغام چندین گروه تروریستی با جبهه النصره شکل گرفت. هدف این اتحاد تقویت موقعیت در برابر دیگر گروههای مخالف حکومت (مانند ارتش آزاد و داعش) بود. رهبری این گروه با ابومحمد الجولانی (یا نامی که این روزها سعی در جا انداختنش دارد، احمد الشرع) بود که سابقه رهبری جبهه النصره را نیز داشت. آنها در همان سال بهسرعت کنترل ادلب، حومه حلب، حما و لاذقیه را به دست گرفته و ادلب را بهعنوان سنگر اصلی خود برگزیدند و از طریق یک اداره مدنی به نام «دولت نجات سوریه» که در اواخر 2017 آن را تأسیس کردند، سعی داشتند چهرهای متمدن از حکومت خود ارائه کرده و ادلب را مدیریت کنند.
دولت وزارتخانههایی را برای مدیریت خدماتی مانند آموزش، بهداشت، آب و برق ایجاد کرد. همچنین سیستمی قضایی مبتنی بر شریعت اسلامی را بنا کرد تا بتواند امور روزانه مردم را رتقوفتق کند که البته هم به دلیل سختگیری و هم عدم شمولیت مورد انتقاد مردم -بهخصوص اقلیتها- بود. آنها برای مشروعیتبخشی به حکومت خود برنامههایی در حوزه خدمات اجتماعی و فرهنگی هم ترتیب میدادند. ولی ناگفته پیداست که گروهی تروریستی و غیرقانونی برای حکومتداری با مشکلات بسیاری روبهرو است. مقاومتهای مردمی، فشارهای بینالمللی، رقابتهای داخلی و مشکلات اقتصادی فقط چند نمونه از مشکلات حکومت این گروه بر بخشی از سوریه بود. آنها تلاش داشتند حکومتی شبهدولت ایجاد کنند و بر مبنای قوانین شریعت، کنترل نظامی و خدمات عمومی جای پای خود را مستحکم کنند. با گسترش نفوذ هیئت تحریر الشام در شمال سوریه، نقش ترکیه و دولتهای حاشیه خلیجفارس بهعنوان بازیگران اصلی منطقهای برجسته شد. ترکیه رویکردی پیچیده و چندوجهی نسبت به این گروه اتخاذ کرد. در ابتدا، ترکیه با هدف جلوگیری از قدرتگرفتن کردهای سوریه و ایجاد یک منطقه حائل در مرزهای جنوبی خود، به گروههای مسلح مخالف اسد کمکهایی را ارائه داد و تلاش کرد از طریق حضور نظامی در ادلب و ایجاد پستهای دیدهبانی، مانع پیشروی ارتش سوریه شود. همچنین سعی کرد از طریق توزیع کمکهای بشردوستانه به آوارگان سوری در مناطق تحت کنترل هیئت تحریر الشام، چهرهای مثبت از خود در این منطقه ارائه دهد. البته ترکیه در محکم کردن جای پای این گروه در سوریه و منطقه تنها نبود. شیخنشینهای حاشیه خلیجفارس به همراه عربستان از جمله حامیان مالی این گروه مخالف دولت بشار اسد بودند. اگرچه حمایتهای مستقیم این دولتها از هیئت تحریر الشام به طور رسمی تأیید نشده، اما شبکههای مالی و ایدئولوژیک نزدیک به عربستان و قطر نقش مهمی در تأمین مالی این گروهها ایفا کردند. این کمکها اغلب بهصورت غیرمستقیم و از طریق نهادهای خیریه و واسطهها به مناطق تحت کنترل هیئت تحریر الشام منتقل میشد. این کمکها گرچه باعث شد این گروه بتواند موقعیت خود را تثبیت کرده و کنترل ادلب و مناطق اطراف آن را بهعنوان پایگاهی استراتژیک حفظ کند، اما وابستگی به این کمکها آنها را در برابر فشارهای خارجی آسیبپذیر کرد و این کشورها توانستند بر تصمیمات این گروه تأثیر بگذارند. در این میان، حکومت بشار اسد هم مشکلات خود را داشت و هیئت تحریر الشام فقط یکی از مشکلات و نگرانیهایش بود. سالها جنگ داخلی و دخالت کشورها باعث شده بود یکی دیگر از قومیتهای این کشور هم علم استقلال و خودمختاری بلند کند.
روژاوا، خودمختاری در شمال
با آغاز اعتراضات در سال 2011 و گسترش بحران به جنگ داخلی، نیروهای دولتی سوریه (ارتش رسمی سوریه) مجبور شدند بخشهایی از مناطق شمالی و شمال شرقی سوریه را برای تمرکز بر جبهههای دیگر ترک کنند. این موضوع فضا را برای قدرتگرفتن کردها و دیگر گروههای مسلح آماده کرد و آنها کنترل این مناطق را به دست گرفتند. در سال 2012، حزب اتحادیه دموکراتیک کردستان سوریه که شاخهای از گروهک پ. ک. ک بود، رهبری این تحرکات را به عهده گرفت و مناطق کردنشین را وارد فاز خودمختاری کرد. در سال 2014، روژاوا بهصورت رسمی اعلام موجودیت و قانونی اساسی موسوم به «قرارداد اجتماعی» را تصویب کرد. روژاوا که در زبان کردی به معنای غرب یا جایگاه خورشید در غروب است، اشاره به مناطق غربی کشور جعلی کردستان بزرگ دارد که در جغرافیای کنونی در شمال و شمال شرقی سوریه واقع شدهاند و شامل بخشهایی از استانهای حسکه، رقه، حلب و دیرالزور میشوند.
نیروهای دموکراتیک سوریه (قسد) که کنترل این مناطق را در دست دارند، در جریان حمله داعش به سوریه با کمکهای آمریکا توانستند کوبانی و رقه (پایتخت خودخوانده داعش) و دیرالزور را از دست آنها آزاد کنند. آنها به دلیل توان سازماندهی نظامی، انگیزه بالا و حضور در مناطق استراتژیک سوریه، متحد نظامی خوبی برای آمریکا بودند. آمریکا که هیچگاه از نقش مؤثری که ایران در مبارزه با داعش و نگهداشتن اسد در سوریه راضی نبود و آن را مغایر با برنامههایی که برای منطقه داشت میدید، با حمایت از کردها سعی میکرد جلوی نفوذ ایران در سوریه و بهتبع آن منطقه مدیترانه را بگیرد. البته کمکهای آمریکا به کردها فقط به کمکهای نظامی و لجستیکی محدود نمانده و شامل ارسال غذا و دارو و تأمین مالی بازسازی منابع تخریب شده هم میشد.
مناطقی که در دست نیروی قسد است از نظر ذخایر طبیعی یکی از غنیترین مناطق سوریهاند و همین موضوع اهمیت استراتژیک آن را افزایش داده است، چراکه شامل بیشتر ذخایر نفتی سوریه میشوند. بر اساس گزارشها، حدود 70 درصد تولید نفت سوریه پیش از جنگ داخلی از این مناطق تأمین میشد. همچنین این مناطق دارای گاز طبیعی هم هستند که بخش مهمی از انرژی سوریه را تأمین میکردند. نفت و گاز تنها منبع این منطقه نیست و شمال سوریه از نظر آب و تولید محصولات کشاورزی و معادن هم بسیار غنی است. بااینوجود، حکمرانی در این منطقه هم با چالشهایی روبهرو است. ترکیه طی سالهای اخیر با عملیات نظامی مکرر در خاک سوریه تلاش کرده نفوذ کردها را تضعیف کند و با تخریب زیرساختها و آوارگی گسترده مردم، تواناییهای سیاسی و نظامی حکومت آنها را از بین ببرد.
البته ترکیه فقط به عملیات نظامی هم بسنده نکرده و با ساخت سدهای متعدد (مانند سد آتاتورک) و کاهش جریان آب ورودی به سوریه، باعث کاهش تولید برق، آسیب به کشاورزی و قطع آب شرب این مناطق شده است. این کشور در زمینه فعالیتهای اقتصادی هم بیکار ننشسته و با مسدودکردن مرزها، دسترسی روژاوا به بازارهای جهانی را هم مختل کرده است. مجموعه این فعالیتها باعث شده ترکیب دموگرافیک این منطقه به هم بخورد و صدها هزار تن از کردها یا در داخل سوریه آواره شده و یا به کشورهای اطراف مانند عراق پناه ببرند.
هرچند اوضاع مردم و حکومت سوریه باوجود همین دو حکومت خودمختار هم فاجعهبار بود، ولی مصائب این کشور به اینجا ختم نمیشود. جبهه سومی هم در پی اتفاقات سال 2011 شکلگرفته بود.
جبهه جنوب، «الشعب یرید اسقاط النظام»
نقطه کانونی بحران سوریه در سال 2011 استان درعا در جنوب سوریه بود. این اعتراضات بهسرعت به نقاط دیگر هم تسری یافت. در این میان، جبهه جنوب متشکل از استانهای درعا، سوئدا و قنیطره به یکی از کانونهای کلیدی بحران مبدل شد. سال 2012، اعتراضات از حالت مدنی خارج شده و رنگ و شکل مسلحانه به خود گرفت و گروههای محلی به ارتش آزاد سوریه پیوستند. قنیطره به علت همجواری با اسرائیل و نزدیکی به دمشق، جایگاه استراتژیکی در این درگیریها داشت. معارضین با هدف تسلط بر این منطقه و قطع ارتباط نیروهای دولتی با بلندیهای جولان، عملیاتهای گستردهای را سازماندهی کردند.
سوئدا که اکثریت جمعیتش را دروزیها تشکیل میدهند، برخلاف دو استان دیگر به صحنه نبردهای گسترده تبدیل نشد، زیرا دروزیها بهخاطر حفظ هویت مستقل خود از دخالت گسترده در جنگ اجتناب کردند. بااینحال، این جبهه هم مانند دو گروه دیگر بهسرعت به محل بازی قدرتهای منطقهای و جهانی تبدیل شد. اگر قطر و ترکیه بهخاطر تمایلات اخوانی و اسلامگرا بودن هیئت تحریر الشام به آنها کمک مالی میرساندند و اگر آمریکا بهخاطر کاهش نفوذ ایران در سوریه و قدرت نگرفتن ترکیه از کردها حمایت میکرد، عربستان و اردن هم دلایل خود را در حمایت از ارتش آزاد داشتند. اردن که از ناامن شدن مرزهای خود نگران بود، تلاش میکرد با ایجاد یک منطقه حائل از ورود گروههای افراطی یا مهاجران به خاک خود جلوگیری کند و همچنین ایفای نقش فعال در این معرکه را کنار قدرتهایی مانند آمریکا و عربستان به نفع افزایش نفوذ خود در منطقه میدید.
اتاق عملیات مشترکی موسوم به (MOC) برای حمایت و هماهنگی میان معارضین سوری در امان تأسیس کرد که تا زمان سقوط جبهه جنوب در سال 2018 فعال بود. کنترل این اتاق عملیات عمدتاً به دست ایالات متحده بود و وظایفش شامل طیف وسیعی از کمکها میشد؛ از تجهیز و تأمین مالی و هدایت عملیاتهای نظامی گرفته تا جلوگیری از نفوذ گروههای جهادی مانند جبهه النصره و داعش به جنوب سوریه. تفاوت ارتش آزاد با هیئت تحریر الشام سکولار و محلی بودن آنها بود، برعکس جبهه غرب سوریه که ارتشی چندملیتی از نیروهای جهادی آفریقایی و آسیای مرکزی و حتی اروپایی بودند. انگیزههای عربستان برای حمایت از این نیروها حتی از اردن هم قویتر بود.
آنها بهعنوان رقیب سنتی ایران در منطقه غرب آسیا، حمایت از معارضین سوری که با دولت بشار اسد (متحد کلیدی ایران) میجنگیدند را ابزار مؤثری در راستای کاهش نفوذ ایران در منطقه میدیدند. دلیل دیگر حمایت عربستان از معارضین، سنی بودن آنها بود که با حکومت علوی و شیعه بشار اسد میجنگیدند. این حمایت برای عربستان ابزار مناسبی بود تا بتواند نفوذ سنیها را در سوریه و منطقه تقویت کند. عربستان با حمایت از این گروه به مقابله با دیگر رقیب منطقهای خود ترکیه هم میرفت. عربستان که اخوانالمسلمین را تهدیدی برای منافع خود میدانست، از ارتش آزاد حمایت کرد تا بدین ترتیب از نفوذ ترکیه و قطر در سوریه بکاهد. البته در این میان نباید از نقشآفرینی اسرائیل هم غافل شد. هرچند اسرائیل بهصورت محدود و غیرمستقیم و تحت آنچه وزیرش در مصاحبه با مهدی حسن، مجری شبکه الجزیره، «انساندوستی» نامید، منافعش را پیش میبرد، ولی در طول این سالها بیکار نبوده و هم کمکهای غیرنظامی از قبیل غذا، دارو و سوخت را در چهارچوب عملیات موسوم به «حسن همجواری» به معارضین میرساند و هم مجروحان آنها را در خاک خود درمان میکرد و هم از راه رصد تحرکات نیروهای حزبالله و ایران توسط پهپادهای پیشرفتهاش، اطلاعات نظامی را در اختیار این ارتش میگذاشت. نیروهای ارتش آزاد ابایی از اینکه نشان دهند از کشورهای خارجی کمک دریافت میکنند، نداشتند. در سال 2014، ژنرال ابراهیم جباوی، سخنگوی ارتش آزاد، به حمایتهای کشورهای دوست از جمله اردن، فرانسه، آمریکا و عربستان اشاره کرد که با تأمین مالی و تسلیحاتی خود آنها را تقویت میکردند. البته روند قدرتگرفتن ارتش آزاد به این منوال نماند و از سال 2016 بهخاطر اختلافات داخلی و کاهش حمایتهای خارجی (بهمنظور تمرکز بیشتر در مبارزه با داعش) و واردشدن روسیه به معاملات نبرد و همکاریاش با ایران در مبارزه با گروههای مخالف اسد، روند تضعیفش شروع شد و بسیاری از مناطق تحت تصرفش را از دست داد. تا آنکه در سال 2018 در نتیجه حملات گسترده هوایی روسیه و زمینی ایران و توافقات منطقهای که روسیه با اردن و اسرائیل انجام داد (به گزارش اندیشکده مطالعات امنیت ملی اسرائیل، این توافق بهشرط کاهش حضور ایران و حزبالله در آن مناطق انجام شد)، معارضین قدرت خود را از دست دادند و مجبور شدند به لشکر پنجم ارتش سوریه بپیوندند. بعضی از نیروها هم که حاضر به این کار نشدند، سلاحهای سنگین خود را تحویل دادند (خلع سلاح کامل نشدند). بهاینترتیب، یکی از جبهههای جنگ علیه حکومت مرکزی موقتاً از دور خارج شد.
بازی بزرگان
همانطور که اشاره شد، سوریه محل نقشآفرینی کشورهای خارجی زیادی بود. هرچند جولانی که در حال حاضر حاکم دوفاکتو سوریه شناخته میشود، تحت حمایت ترکها بوده و بسیاری ترکیه را برنده مناقشات فعلی میدانند، ولی موضوع به این سادگی هم نیست و ترکیه برای اینکه بتواند نقش اصلی را در سوریه ایفا کند، باید بتواند از سد عربستان، اسرائیل، روسیه و ایران عبور کند. ایران را شاید بتوان بازنده بزرگ سقوط اسد نامید. پس از صرف هزینههای بسیار طی این سالها، تضعیف محور تجهیز حزبالله و دسترسی به اسرائیل ضربه مهمی برای ایران و محور مقاومت بود. روسیه هم البته دستکمی از ایران نداشت. سوریه از دیرباز در جبهه بلوک شرق طبقهبندی میشد و تحت حمایت شوروی و پس از آن روسیه قرار داشت.
به گفته ناظران و تحلیلگران جنگ روسیه با اوکراین باعث کاهش قدرت و تمرکز روسیه در سوریه شد. همراهینکردن ارتش سوریه در نبرد با مهاجمان هم باعث شد ایران و روسیه دلیلی برای جنگ با معارضین نداشته باشند و مجبور به تخلیه قوا و تجهیزات و نیروهای خود شوند. عربستان و ترکیه و سایر کشورها هم وقت را تلف نکردند تا از این غیبت ایران و روسیه حداکثر استفاده را ببرند و اخیراً در ریاض دیدار کردند تا در مورد چگونگی سرعتبخشیدن کمکها به دولت جدید سوریه و فشار بر رهبر فعلی این کشور برای انجام تعهدات خود گفتوگو کنند. گاردین میزبانی عربستان سعودی از این رویداد را مهم ارزیابی کرده، چراکه نشان میدهد عربستان میخواهد در بازسازی سوریه در کنار ترکیه و قطر نقشی پیشرو ایفا کند.
آمریکا که یکبار در سال 2019 و پس ازبینرفتن قدرت داعش، حمایت خود از کردها را کم کرده بود، حالا و پس از سقوط اسد هم دیگر دلیلی بر ادامه حمایتش نمیبیند. کردها بدون حمایت آمریکا در برابر ترکیه بسیار آسیبپذیر هستند. تحلیلها و گمانهزنیهایی میگویند ایران قصد دارد خلأ نبود آمریکا را برای آنها پر کند. کردها اخیراً توانستهاند 6 پهپاد پیشرفته و گرانقیمت بایراکدار دو (بیرقدار، ساخت ترکیه) را بزنند که باتوجهبه قدرت ایران در ساخت پهپادها،برخی افراد گمانه ها را به سمت ایران رفت بردن اند. البته مظلوم کوبانی، فرمانده کل نیروهای قسد، این موضوع را رد و اعلام کرده پهپادها و تجهیزات دفاعی آنها ساخت خودشان است.
در آخر هم شاید بتوان اسرائیل را برنده اصلی سقوط اسد نامید. با ازبینرفتن محور تجهیز حزبالله و بیرون رفتن ایران از معادلات سوریه، اسرائیل حتی یک ثانیه هم وقت را تلف نکرد و از همان روزهای اول دویست نقطه از سوریه را بمباران و بسیاری از زیرساختهای نظامی و غیرنظامی آن را با خاک یکسان کرد. البته بمباران سوریه تنها عکسالعمل اسرائیل به سقوط اسد نبود. این رژیم که از سال 1967 بلندیهای جولان که متعلق به سوریه بود را اشغال و در 1981 آن را به خاک خود ضمیمه کرده بود، ابتدا به ساکنان شهرهای مرزی هشدار تخلیه فوری داد و سپس به بهانه ایجاد منطقه حائل وارد شهرهای خالی از سکنه شد.
در حال حاضر هم در حال ساخت پایگاه نظامی در قنیطره است. اسرائیل هرچند از غیبت ایران از سوریه سود میبرد، ولی نسبت به ترکیه و روابطش با گروههای اسلامگرا محتاط است. اخیراً هم کمیته ناگل پیشنهاد داده بودجه دفاعی اسرائیل برای مقابله با ترکیه افزایش یابد. از طرف دیگر، عربستان هم گرچه از خارجشدن ایران از سوریه بسیار راضی است، ولی قدرتگرفتن ترکیه و نیروهای اخوانی را خلاف مصالح خود میداند و ممکن است اتحاد غیرمنتظره عربستان و ایران در برابر ترکیه و قطر اتفاق بیفتد که یعنی نقشه معادلات سوریه در روزها و ماههای پیشرو بسیار پیچیدهتر خواهد بود.
دوران پسا اسد، آیینهای از تضاد و طمع
هیئت تحریر الشام با تغییر نام و ریبرندینگ سعی کرد تصویر یک گروه وابسته به القاعده را از خود دور سازد. فرماندهاش هم میخواهد با تغییر ظاهر و زدن حرفهایی که معمولاً به مذاق غربیها خوش میآید، سابقه تروریستی خود را از اذهان پاک و آنها را راضی به از میان برداشتن تحریمها و بهرسمیتشناختن دولتش کند. بنا به گزارش والاستریت ژورنال، آمریکا و کشورهای غربی همچنان نسبت به سوریه محتاطانه رفتار کرده و گفتهاند رفع تحریمها بستگی به این دارد که حکومت جدید چقدر دموکراتیک و فراگیر باشد و سؤال مهمشان این است که آیا تساهل نسبی کنونی حکومت سوریه نشانه دگرگونی ایدئولوژیک واقعی است یا یک مانور تاکتیکی برای تحکیم قدرت قبل از تحمیل حکومتی اسلامی و سختگیر؟
ولی همانطور که ترکیه هنوز نمیتواند خود را برنده موضوع سوریه بداند و نفس راحتی بکشد، اوضاع برای جولانی در داخل هم چندان مناسب نیست. جبهه جنوب همچنان برای او تهدید محسوب میشود و برخی فرمانده آن، احمد العوده را رقیبش برای اداره سوریه میدانند. عربستان، امارات و اردن با حمایت از عوده سعی دارند با قدرتگرفتن اخوانالمسلمین در سوریه مبارزه کنند. جنگ قدرت در سوریه باعث شده بیشتر ناظران سرنوشتی مانند لیبی را برای سوریه متصور شوند و حتی از عوده بهعنوان ژنرال حفتر سوریه نام ببرند.
هرچند جولانی اخیراً اعلام کرده «مطلقاً اجازه نمیدهد هیچگونه سلاحی خارج از کنترل دولت وجود داشته باشد»، ولی فعلاً در مناطق جنوبی هیچ اثری از نیروهای تحریر الشام نیست. به گفته نسیم ابو آرا که فرمانده یکی از بزرگترین گروههای شورشی جنوب -گردان هشتم العوده- است، «قرار بود هیئت تحریر الشام قبل از حمله به دمشق با بشار اسد به توافقی برای نحوه خروجش از کشور و انتقال قدرت برسد، برای همین آنها وارد دمشق نشدند، ولی ما وارد دمشق شدیم و این توافق را به هم زدیم. حتی اگر میخواستند هم نمیتوانستند جلوی ما را بگیرند.» سوریه پس از سقوط بشار اسد همچنان درگیر تضاد منافع بازیگران داخلی و خارجی است و آینده آن در سایه ابهامات و رقابتهای منطقهای رقم خواهد خورد. سرنوشت این کشور اکنون وابسته به توازن قدرت میان نیروهای داخلی و توافقات جهانی است.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/
12147848