انتخابات ۵ نوامبر در ایالات متحده منجر به بازگشت دوباره دونالد ترامپ به قدرت شد. این انتخابات صرفاً یک جابهجایی قدرت میان دو فرد – که از قضا هردو پیر و فرتوت به نظر میرسند – یا حتی از جناح دموکرات به جمهوریخواه در ایالات متحده نبود. به این انتخابات باید از دریچهای کلیتر نگریست؛ از دریچه نظم در حال تغییر جهان.
ظهور نظم نئولیبرالی حاکم بر جهان پس از جنگ جهانی دوم
پس از جنگ جهانی دوم پایههای نظم جدیدی در ذهن برخی اندیشمندان علوم انسانی در غرب چیده شد، نظمی که در آن زمان به نظم نئولیبرالی موسوم بود. پس از حدود سه دهه تصویرپردازی ذهنی و علمی، سرانجام در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ میلادی نئولیبرالیسم توانست به عنوان نظم بلامنازع در آمریکا و به تبع آن در بسیاری دیگر از کشورهای جهان رخنمایی کند. از مشخصههای اصلی نئولیبرالیسم این است که به حرکت آزادانه سرمایه، کالا و نیروی کار در داخل یک کشور و در میان کشورها باور دارد. مقرراتزدایی در اقتصادهای نئولیبرال ترویج و دخالت دولت در مدیریت بازارها تقبیح میشد. جهانی شدن (یا جهانی سازی) و تشکیل دهکده جهانی به عنوان یک راهبرد در مجموعه کشورهای دنیا دنبال میشد که مستلزم از میان برداشتن مرزها در تعاملات اقتصادی و فرهنگی بود. نهادهای بینالمللی همچون صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی به خدمت این راهبرد درآمدند. بازارهای آزاد نه تنها در داخل کشورها که در میان کشورها نیز ترویج میشد. صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی مسئول مقرراتزدایی در داخل کشورها و سازمان تجارت جهانی متولی تعرفهزدایی از تجارت میان کشورها شد.
تب جهانی شدن آن قدر داغ بود که الاغها و فیلها برای نیل به آن با هم رقابت میکردند. رؤیای آزادی که نئولیبرالها برای دنیا ترسیم کرده بودند آنقدر جذاب بود که ارزش پرداخت هرگونه هزینهای را داشت؛ از شورشهای اجتماعی در کشورهای مختلف گرفته تا جنگ و حتی کودتا؛ کودتایی به اسم آزادی! که توسط هایک و شاگردانش در شیلی برنامهریزی شد و دولت مردمی و چپگرای سالوادور آلنده را سرنگون کرد و دیکتاتوری ژنرال آگوستو پینوشه آغاز شد تا اصول نظم نئولیبرالی را پیادهسازی کند.
ترک برداشتن دیوار نظم نئولیبرال
رؤیای زیبای دنیای نئولیبرال خیلی دوام نداشت. بیعدالتی و تضادهای اجتماعی بزرگترین چالش جهان نئولیبرال بود که در تمام سه دهه حکومت بلامنازع بر کشورهای جهان همچون سایه آن را دنبال میکرد. درنهایت بحران مالی سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ در غرب همچون پتکی بر دیوار سخت نظم نئولیبرال نشست. بانکها و بنگاههای بزرگ در حال ورشکستگی بودند و میلیونها نفر خانه و شغل خود را از دست دادند. به گفته وزیر وقت دارایی آلمان «پس از بحران مالی اخیر، جهان دیگر آنی نخواهد شد که قبل از بحران بود. این نگاه رایج در آمریکا که بازار نیاز به کنترل و مقررات ندارد باعث و بانی بحران اخیر بودهاست. بحران مالی جهان پیامدهای عمیقی به دنبال خواهد داشت. یکی از نتایج بحران این خواهد بود که آمریکا به احتمال زیاد، موقعیت ابرقدرتی خود در نظام مالی جهان را از دست خواهد داد». این بحران دهان را برای گفتن و گوشها را برای شنیدن حرفهای جدید باز کرد.
تیراندازی ترامپ به قلب نظم نئولیبرال
دونالد ترامپ، تاجر ثروتمند و فرصت طلب آمریکایی، فضا را مناسب دید. وی که نامزد جمهوری خواهان در انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا بود، شعارهای اصلی خود را دقیقاً برخلاف آموزههای نئولیبرالی قرار داد: «عظمت را به آمریکا برمیگردانیم» همان شعاری که در سال ۱۹۸۰ رونالد ریگان، با آن پیروز انتخابات شد و نظم نئولیبرالی را در آمریکا پیاده کرد، این بار، اما دونالد ترامپ با همان شعار روی کار آمد و سیاستهایی خلاف این نظم را پیاده کرد. سیاستهایی از جمله ملیگرایی اقتصادی، بر هم زدن تجارت آزاد و آغاز جنگ تجاری با چین، خروج از چندین پیمان بینالمللی، حمایت از تولید ملی و وضع تعرفه بر واردات کالاهای خارجی، حمایت از نیروی کار آمریکایی، اخراج مهاجران، ساخت دیوار در مرز با مکزیک و ... سیاستهایی که همگی با جهانی سازی و اصول نئولیبرالی در تضاد است.
علاوه بر سیاستها، ترامپ با رفتارهایش نیز به نظم نئولیبرالی هجمه میبرد. عوامگرایی و اقتدارگرایی ترامپ دقیقاً برخلاف اصل حاکمیت قانون است که هایک به عنوان پدر معنوی سنت نئولیبرالی در دنیا بر آن تأکید میکرد. هرچند ترامپ خود از طبقه اشراف است، اما هم در انتخابات سال ۲۰۱۶ و هم در انتخابات ۲۰۲۴ اغلب اشراف و سلبریتیها (طبقه الیت) از رقیب ترامپ حمایت کردند. گرچه این رفتارهای ترامپ بیشتر ناشی از فرصتطلبی تاجرانه او است، اما به هرحال نتیجه این اقدامات به ضرر نظم نئولیبرالی جهان رقم خورده است. البته در دور جدید ترامپ دیگر تنها نیست. خروج انگلیس از اتحادیه اروپا یا برگزیت (به عنوان نماد مخالفت علیه جهانیسازی) کامل شده، راستهای افراطی که اصلیترین مخالفان جهانیسازی هستند، در پارلمانهای کشورهای اروپایی قدرت گرفتهاند، در آرژانتین رئیس جمهوری روی کار آمده که دارای نگاه راست افراطی است و ... که همه اینها نشان میدهد این بار نه تنها ایالات متحده بلکه بخش مهمی از جهان غرب در مسیری خلاف جریان نئولیبرالیسم حرکت میکند.
ترس نئولیبرالهای ایرانی از روی کار آمدن ترامپ
در ایران نیز اندیشه نئولیبرالی در دهه ۹۰ میلادی (دهه ۷۰ شمسی) و پس از جنگ تحمیلی به سیاستگذاری رسمی کشور وارد شد که البته ایرانیها آن را با سیاستهای تعدیل اقتصادی میشناسند. این اندیشه طی سه دهه پس از جنگ با قوت در حکمرانی کشور حضور داشته و نهادها و جریانهای فکری و سیاسی خود را نیز تشکیل داده است. جالب آن است اوج قدرت این اندیشه در ایران در دهه ۹۰ شمسی و پس از آغاز افول این اندیشه در دنیا بوده است.
نئولیبرالهای ایرانی که در اواسط دهه ۹۰ شمسی و پس از امضای برجام، زمینه را برای ادغام (هضم!) هرچه بیشتر اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی فراهم میدیدند، با روی کارآمدن ترامپ در ایالات متحده و خروج این کشور از برجام، رؤیاهای خود را بر باد رفته دیدند. از همین رو بود که در هفتههای اخیر هرشب خواب پیروزی هریس دموکرات را میدیدند و در رسانههایشان این خوابها را تعبیر میکردند.
جریان نئولیبرال ایرانی بخواهد یا نخواهد آمریکای ترامپ در مقابلش قد علم کرده است. اینکه هنوز هم بخواهد خودش را در نظم نئولیبرال جهانی ببیند یا نه با خود او است. اما دولتمردان، سیاستگذاران، تصمیمسازان و ملت ایران باید بدانند جهان به دنبال نظم جدیدی است و این ما هستیم که باید نقش و جایگاه خود را در تدوین این نظم جدید پیدا کنیم.
منبع: روزنامه قدس
12116233